نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات نون منتشر کرد:
سفید پوستان به پشت پرچین های روستاهای آنها رسیده و ساده استعمار بازپس گرفته زندگی را برای بومیان تلخ کرده بودند همه چیز دستخوش شده است. رمانی با قدرتی تغییر شده و آینده ای غریب و ناآشنا در انتظار همه است. انگار نجات دهنده آمده چشم آنها را باز کرده و آنها را بیدار کرده است. شیر خفته پشته ها هم از جا برخاسته و حالا زمان غرش است لحظه سر دادن فریاد پیروزی کودکان در حال یادگیری بودند حالا صدای آنها هم بلند شده است. صدای آنها بیشتر از هر صدای دیگری شنیده می شود
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتابِ رودخانهای در میان از سایت گودریدز امتیاز 3.8 از 5 را دریافت کرده است.
کتابِ رودخانهای در میان از سایت آمازون امتیاز 4.3 از 5 را دریافت کرده است.
داستانِ بلند رودخانهای در میان اثر نگوگی واتیونگو نویسندهٔ اهل کنیا سال 1965 منتشر شده است. این رمان یکی از شاخصترین آثار این نویسنده صاحبسبک است و یکی از پرسروصداترین آثار ادبیات معاصر آفریقا شد. این کتاب داستان جدایی دو دهکده در همسایگی هم در کنیا است، درواقع تفاوتهای اعتقادی در اوایل قرن بیستم باعث این جدایی شده است. نویسنده برای به تصویر کشیدن این جدال روی مردی جوان نور تابانده، مردی که قهرمان این قصه است و برای بازگشت اتحاد و آشتی تن به هر فداکاری میدهد.
«نگوگی واتیونگو بیشک یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر است.» - گاردین
«این کتاب خواننده خود را به سفری از ماتریکس استعماری به دنیای واقعی میبرد و به ما نشان میدهد که زندگی با تمام پیچیدگیاش از الگوی سادهٔ استعمار بازپس گرفته شده است. رمانی با قدرتی انکارناپذیر.» - اوزودیما ایوِآلا
در این رمانِ قدرتمند نگوگی درگیریهایی که استعمار در دورهای خاص ایجاد کرد را نشان میدهد. او نشان میدهد که چطور حضور سفیدپوستان باعث تقسیم جوامع شد و سنتها را از بین برد. او دو دهکده را در مقابل هم نشان میدهد، دهکدههایی که نمیتوانند تضاد را تاب بیاورند و عدهای از آنها حالا با پذیرفتن مذهب جدید، سنتهای فرهنگی و گذشته را شیطانی میدانند. آیا این دو دهکده با کمک قهرمان داستان میتوانند راهی در میانه را پیش بگیرند و بین مذهب و سنت وحدتی بهوجود بیاورند؟
«دو تپه یا بهتر بگوییم دو پشتهٔ نهچندان مرتفع در کنار هم بهصورت موازی امتداد دارند. یکی را کامنو و دیگری را ماکویو مینامند. در میان این دو پشته، بهطور طبیعی، درهای شکل گرفته است. اهالی منطقه آن دره را درهٔ زندگی مینامند. در کف دره، رودخانهای روان است. پشت این پشتهها، باز هم تپههای دیگری دیده میشوند و در عمق آن تپهها هم، درههای زیاد بیشتری به چشم میخورند. انگار هیچ نقشه و طرحی برای آرایش این تپهها، درهها و رودخانهها وجود نداشته است. پشتهها به شیرهای خفتهای میمانند که سالها در خواب بوده و هرگز بیدار نشدهاند. خواب شیرها شبیه خوابی ابدی و بدون بیداری است. گفتیم در درهٔ زندگی رودخانهای پرآب روان است. اطراف رودخانه و روی دامنهٔ تپهها، پوشیده از بیشه و درخت است. اگر این بیشهها و درختها آنجا نبودند، از روی بلندی تپهها، گسترهٔ زیبای رودخانه قابل دیدن بود. اما با وجود آنهمه مانع، رودخانه از آن بالا دیده نمیشود. اگر بخواهید رودخانه را ببینید، باید از دامنه فرود آیید، در کنار آب بایستید و به سطح آب رودخانه چشم بیندازید. اشکال این است که وقتی در پایین ایستادهاید، از آن زاویه، طول و گسترهٔ رودخانه قابل رؤیت نیست. رودخانه آرام و باوقار، بدون لحظهای توقف، در حرکت است. انگار مار بزرگی در کف آن دره در حال خرامیدن است.»
«همه چیز از مدتها پیش آغاز شد. در آن زمان مردی روی بلندی ماکویو ظاهر شد، صدای خود را بلند کرد و دعوی رهبری و سیادت ماکویو را کرد. بهادعای او گیکویو و مومبی در راهِ رفتن به موکوراوه واگاتانگا، همراه با مورونگو در آنجا اتراق کردهاند و حق توطن و مالکیت از آنِ ساکنان ماکویو است. همهٔ ساکنان آن منطقه این ادعا را برنتافتند. عدهای معتقد بودند که گیکویو و مومبی در جنوب کامنو بر یک بلندی توقف کردهاند. به اعتقاد آنها، مورونگو به آنها گفته بود: «من مالک این سرزمینم و آن را به زنان و مردان این منطقه میبخشم. در این منطقه بمانید، زندگی کنید، حکومت کنید و خوشبختی خود را بنا نهید.» منطقه را که حاصلخیز بود، گیکویو نامیدند. یکسمت آن در افق به دروازههای بهشت میرسید و سمت دیگر در ابرها پنهان مانده بود. این حکایت در کامنو دهانبهدهان گشت و نسلبهنسل نقل شد. رهبری و سیادت معنوی در این منطقه ریشه گذاشت و کامنو به سرزمین معنویت و تقدس تبدیل شد. کامنو شأن این حکایت را حفظ کرد. درخت مقدسی درست در قدمگاه گیکویو و مومبی رویید. این درخت آنقدر مقدس است که مردم هنوز به آن ادای احترام میکنند. کامنو مردان و زنان مشهور و رهبران و قهرمانان فراوانی پرورش داده است.»
«آن منطقهٔ کوهستانی و جلگههای وسیع میان آن امروزه آرام به نظر میآیند. اگر با دقت به دوردستها چشم بدوزیم، در افق و در میان غبار و مه، سرزمین اوکابی هم دیده میشود. دشت فیمابین منطقهٔ آرامی است. میگویند همین سرزمین آرام در زمانی دور، صحنهٔ نبرد بوده است. گلهها و دامها در این دشت میچرخیدند. تعدادی از چهارپایان علف میجویدند و تعدادی سیر نشسته بودند و به دوردست خیره شده بودند. ناگهان، دو پسر بچه که گویا چوپان بودند از میان بیشه ظاهر شدند. چشمشان که به هم افتاد، مشغول دعوا شدند. یکی از پسرها قدبلندتر بود. گردن کشیده و پاهای لاغرش او را بزرگتر از سنی که داشت نشان میداد. نامش کامائو، فرزند کابونیی و اهل ماکویو بود. دیگری کینوتیا نام داشت. قدش کوتاهتر بود، اما ماهیچههای قویتر و درهم تنیدهتری داشت. چشمهایش کشیده و خمار بودند. با عمویش در روستای آن طرف تپهها زندگی میکرد. پدرش را خیلی زود از دست داده بود. پسرها ابتدا با چوب و چماقی که در بیشه پیدا کرده بودند به جان هم افتادند. چماق که نبودند، شاخههای تازه و سبز درخت بودند. چند بار که به هم اصابت کردند، شکستند و تکهتکه شدند. یکی از تکههای چوب به گاوی که در آن دشت میچرید برخورد کرد. گاو ترسید. هراسان سر جای خود میخکوب شد و بعد چند قدم از صحنهٔ نبرد دو پسر بچه دور شد.»
کتاب رودخانهای در میان داستانی از اولین سکونت سفیدپوستان اروپایی در کنیا است. رسیدن این مهاجران جرقهٔ دورهای از تغییرات انقلابی بود که شیوههای زندگی سنتی مردم کنیا را به چالش کشید. نگوگی در این رمان سعی دارد تضاد بین آرمانهای اروپایی-مسیحی و سنتهای مردم گیکویو و تأثیرات آن بر دو قبیلهٔ ماکویو و کامنو را نشان دهد. یک عده از مردم این دو قبیله مسیحیت را میپذیرند و گروه دیگر از آن میترسند. بنابراین، گرچه رودخانه این دو قبیله را در سواحل خود متحد کرد اما خودش بهعنوان یک شکاف نمادین بین آنها و دیدگاههای متضاد آنها در مورد استعمار اروپایی عمل خواهد کرد.
نگوگی در این رمان بر روی مرد جوانی به نام وایاکی، پسرِ چگه تمرکز کرده است. چگه رهبر قبیلهٔ کامنو و غیبگوی قبیله است. وایاکی تنها پسر چگه است و در زمان تنش بین قبیلههای کامنو و ماکایو بزرگ میشود. چگه معتقد است که پسرش طبق افسانهها همان نجاتدهندهای است که وعدهاش را داده بودند و قرار است ناجی مردم گیکویو و سنتهای آنها باشد. با اینکه چگه مردی است که به سنتهای قدیمی قبیلهاش پایبند است اما برخی از آموزههای مهاجران سفیدپوست را پذیرفته و معرفی این آموزهها به دیگر قبایل را وظیفهٔ خود میداند. سپس داستان به درگیری و دعوای بین دو پسر از دو قبیله با اعتقادات متفاوت میرسد، وایاکی سر میرسد و به دعوای دو پسر خاتمه میدهد. پدر وایاکی در کامنو به خوبی شناختهشده است و همه میگویند وایاکی قدرت و استعداد جادو دارد و همه میدانند که در نهایت پس از پدرش، وایاکی رهبر قبیله خواهد بود اما تفاوت عقیده و مذهب دو قبیله باعث حوادث مختلفی میشود و نظر وایاکی به سمت اهداف دیگری جلب میشود و بسیاری از اهدافی که پدرش برای او در سر دارد را نادیده میگیرد.
• ساحرِ زاغ اثر دیگری از نگوگی واتیونگو نویسندهٔ اهل کنیا است. این کتاب داستان پادشاهی است که با استفاده از جهل مردم بر آنها حکومت میکند. نویسنده سعی دارد در این کتاب با قلمی جذاب و بهزبان طنز از خرافهپرستی مردم انتقاد کند.
• ماتیگاری اثر جذابِ دیگری از نگوگی واتیونگو است. این رمان داستان مردی است که به دنبال درمان بیماری عجیبش میگردد. در نهایت متوجه میشود که مردی به نام ندیرو میتواند او را درمان کند و او برای پیدا کردن این مرد سفری خواندنی و جذاب را شروع میکند تا بلکه بتواند شفا بیابد.
نگوگی واتیونگو معلم، رماننویس، مقالهنویس و نمایشنامهنویس اهل کنیا در سال 1938 به دنیا آمد. او عمدهٔ آثارش را به زبان انگلیسی نوشته است. در سالهای اخیر از او در جایگاه یکی از برندگان احتمالی جایزهٔ نوبل ادبیات یاد شده و نامش در فهرست گمانهزنیها به کرات ذکر شده است. گذار از استعمار به پسااستعمار بحران مدرنیته یکی از موضوعات اصلی بسیاری از آثار او است. نگوگی پس از دریافت مدرک کارشناسیاش در رشتهٔ زبان انگلیسی برای مدتکوتاهی بهعنوان یک روزنامهنگار در نایروبی کار کرد. در سال 1964 او برای ادامهٔ تحصیل عازم دانشگاه لیدز انگلستان شد. اولین رمان او در سال 1964 و زمانی که در انگلستان تحصیل میکرد منتشر شد. رمانِ «ساحرِ زاغ» از این نویسنده در سال 2016 در فهرست کاندیداهای دریافت جایزهٔ نوبل قرار گرفت. پس از چاپ چندین رمان در انگلستان، او به کشورش بازگشت و برای نوشتن نمایشنامهای باعنوان «با هر کسی دلم بخواهد ازدواج میکنم» به دستور نخستوزیر کنیا راهی زندان شد. او در زندان اولین رمان مدرن خود با نام «شیطان بر صلیب» را بر روی دستمال توالت نوشت و پس از آزادی آن را منتشر کرد. انتشار همین رمان باعث تبعید او و خانوادهاش از کنیا شد و آنها به آمریکا مهاجرت کردند. واتیونگو اکنون استاد زبان و ادبیات دانشگاههای نیویورک است.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.