نظر خود را برای ما ثبت کنید
نشر چترنگ منتشر کرد:
کانیچی هاسونوما که به دو قتل متهم شده و به استناد قانون مرور زمان و نیز سکوت در دادگاه آزاد شده است، به محلهٔ کیکونو باز میگردد و از خانوادهٔ یکی از مقتولان، سانوری نامیکی، ادعای خسارت میکند. سانوری نامیکی سه سال پیش مفقود شده بود و اخیراً بقایای جسدش در آتشسوزی خانهٔ مخروبهای در استان شیزونوکا پیدا شده است؛ خانهای که متعلق به مادر کانیچی هاسونوماست. در خلال تحقیقات پلیس برای کشف راز قتل سانوری، همزمان با رژهٔ سالانهٔ کیکوتو، اتفاق تازهای میافتد که جهت پرونده را تغییر میدهد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتاب رژه خاموش از سایت گودریدز امتیاز 3.9 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب رژه خاموش از سایت آمازون امتیاز 4.4 از 5 را دریافت کرده است.
کیگو هیگاشینو نویسندة ژاپنی است که در ایران با کتاب «معجزههای خواربارفروشی نامیا» به شهرت رسید؛ اما شاید بسیاری از خوانندگان ندانند که هیگاشینو با نوشتن رمانهای معمایی و جنایی در ژاپن به شهرت رسیده بود و با نوشتن کتاب معجزههای خواربارفروشی نامیا به همگان استعدادش را در نوشتن ژانرهای مختلف ثابت کرد. کتاب رژهٔ خاموش رمانی کارآگاهی و معمایی از این نویسنده است که در سال 2018 منتشر شد. این چهارمین کتاب معمایی هیگاشینو است که کارآگاه گالیله در آن ظاهر میشود. کارآگاه گالیله، دوست داشتنیترین شخصیت کیگو هیگاشینو است که برای اولین بار در کتاب فداکاری مظنون ایکس ظاهر شد و در رژۀ خاموش بازمیگردد تا با یک معمای پیچیده و چالشبرانگیز و چندین قتل با چند دهه فاصله روبهرو شود و بدون هیچ مدرک محکمی این معما را به سرانجام برساند.
«کیگو هیگاشینو با این رمان پلیسی و معماهای گیجکنندهاش همۀ خوانندگان منتظر را شگفتزده کرد.» - مجلۀ وال استریت
«رژۀ خاموش داستانی عالی است که بهسرعت جلو میرود و حس تعلیق و شگفتی را برای خواننده بر جای میگذارد. رمانی بیمحابا و تحولی نوین در داستاننویسی معمایی است.» - مجلۀ پراویدنس
«طرفداران پازلها و جدولهای سخت عاشق این کتاب میشوند و آرزو میکنند کاش این پازل تا ابد ادامه داشته باشد.» - کایرکاس ریویوز
رمان رژۀ خاموش داستانی بسیار نزدیک به معماهای آگاتا کریستی یا جان دیکنسون دارد. کیگو هیگاشینو بار دیگر با معماهای جذاب و البته شخصیت معروفش کارآگاه گالیله خوانندگان را میخکوب میکند. میتوانید هر کدام از داستانهای مجموعهٔ کارآگاه گالیله را بهطور جداگانه مطالعه نمایید.
«سانوری این فرصت را به دست آورد که در فستیوال خیابانی محله که هر سال پاییز برگزار میشد، استعدادش را به نمایش بگذارد. درحالیکه بخش اصلی آن رویداد رژۀ باشکوه همراه با لباسهای مخصوص و ارابههای نمایشی بود، مسابقۀ خوانندگیای هم داشت که اهالی محل همه انتظارش را میکشیدند. سانوری اولینبار وقتی کلاس چهارم بود، در مسابقه شرکت کرد و با اجرای قلبم همینطور خواهد ماند، آهنگ اصلی فیلم تایتانیک، تماشاگرها را شگفتزده کرد. این اولینباری بود که یوتارو اجرایی جدی از دخترش دیده بود. از آن پس هر سال او را ترغیب میکردند در فستیوال پاییزی اجرا کند و برای خودش اسمورسمی در آن محله به هم زد. همیشه عدۀ زیادی برای تماشای مسابقۀ خوانندگی جمع میشدند و خیلی از آنها به خصوص برای شنیدی صدای سانوری میآمدند. وقتی سانوری بزرگتر شد، در تعطیلات تابستانی در کارهای رستوران کمک میکرد. بعضی از مشتریها بدبینتر از او میپرسیدند چرا وقت خودش را با کمک در رستوران قدیمی و فکسنیای مثل نامیکییا تلف میکند؟ مگر نمیداند دختر زیبایی مثل او میتواند با کار در کلوب میزبانی در مرکز توکیو کلی پول دربیاورد؟ حتی پدر و مادرش هم میبایست اقرار میکردند که برای خودش خانم زیبایی شده است. مثل گل نوشکفتهای بود؛ تنها حضورش کافی بود تا فضای رستوران را دگرگون و شاد کند.»
«بالاخره پلیس از خانواده خواست چیزی را که حاوی دیاناِی دخترشان باشد در اختیارشان بگذارند. خانواده هم با خودشان فکر کردند: حتماً اون رو برای این میخوان که وقتی جنازۀ ناشناسی پیدا شد، آزمایش دیانای انجام بدن. هر سه نفرشان احساس میکردند که در گودالی عمیق و تاریک انداخته شدهاند. بعد از آن دیگر خبری از پلیس دریافت نکردند. هر چه بیشتر میگذشت، یوتارو دربارۀ اینکه چه احساسی باید داشته باشد بیشتر تردید میکرد. اگر حالا خبری از پلیس میشد، به این دلیل بود که جنازهاش را پیدا کرده بودند. حتماً دخترشان تا حالا مرده بود. به همان اندازه که دلش نمیخواست چنین چیزی بشنود، خیلی دلش میخواست جنازهاش را پیدا کنند تا بتواند او را با همۀ تشریفات مناسب به خاک بسپارد. دو ماه پیش سومین سالگرد گم شدن سانوری بود. یوتارو با اینکه میدانست وقتش را تلف میکند، در سالگرد ناپدید شدن او اعلامیههایی پخش کرد و از مردم خواهش کرد اگر اطلاعاتی دارند، در اختیارشان بگذارند؛ همان کاری که پارسال و دو سال پیش هم کرده بود. همانطور که انتظار میرفت، این کار هیچ نتیجهای نداشت؛ اما مهم نبود. خود این کار حالا دیگر تقریباً به آئینی تبدیل شده بود. یوتارو به ساعتش نگاه کرد. ده و نیم بود. یعنی این همه وقت خیالپردازی کرده بود؟ بلند شد و تکانی به خودش داد تا خواب از سرش بپرد. شاید او هم باید با اتفاقی که افتاده بود، کنار میآمد.»
«یونا موتوهاشی بیست و سه سال پیش گم شد. آنزمان دوازده سالش بود. یک روز بعدازظهر برای دیدن دوستی در پارک محل از خانه بیرون رفت. پارک نزدیک خانهاش بود و در امتداد مسیری واقع شده بود که دانشآموزان آن ناحیه از آن پیاده به مدرسه میرفتند. برای همین مادر یونا نگرانش نبود. وقتی موقع شام شد و یونا به خانه نیامد، مادرش به پارک رفت تا او را بیاورد. اما هیچجا اثری از یونا نبود. وقتی مادرش به خانۀ دوست او رفت تا دربارۀ دخترش سؤال کند، دوستش گفت چند ساعت پیش از هم جدا شدهاند. مادرش که دلواپس شده بود، به شوهرش زنگ زد. با هم به همۀ جاهایی رفتند که فکر میکردند ممکن است یونا رفته باشد. وقتی این کارشان بینتیجه ماند، گزارش مفقودی او را به پلیس دادند. با توجه به آن شرایط، پلیس بلافاصله جستوجویی تماموکمال انجام داد، اما سرنخی از جای دختر گمشده پیدا نکرد. در آنزمان تعداد دوربینهای امنیتی و مداربسته در مقایسه با حالا خیلی کمتر بود. تنها سرنخ مهمی که کشف کردند، اظهارات شخصی بود که دختری شبیه به یونا را دیده بود که در کنار مردی با لباس کار سرهمی آبی کمرنگ راه میرفت. چون شاهد ـ زنی خانهدار ـ آنها را فقط از پشت دیده بود، نمیدانست مرد چهشکلی است. گفت قدش متوسط بوده و نه چاق بوده و نه لاغر؛ متوجه هیچ چیز غیرعادی در ظاهر یا رفتار دختر نشده بود.»
یک دختر جوانِ محبوب بدون هیچ ردی ناپدید میشود، سه سال بعد بقایای اسکلت او در خاکسترهای یک خانه پیدا میشود. یک مظنون و شواهدی غیرمستقیم مبنی بر گناهکاری او وجود دارد اما هیچ مدرک مشخصی وجود ندارد و بنابراین مظنون آزاد میشود. پس از مدتی او برای اذیتکردن خانوادۀ دختر برمیگردد. اما این اولینباری نیست که پلیس به او بابت قتل یک دختر جوان مشکوک شده است، نزدیک بیست سال پیش نیز او به دلیل کمبود شواهد محاکمه و آزاد شد. بازرس ارشد کارآگاه کوساناگی از بخش پلیس توکیو بود که بر روی هر دو پرونده کار کرد. محلهای که دختر مقتول در آن زندگی میکرد به خاطر یک رژۀ خیابانی سالانه معروف شده است. طی رژه، مظنون به طور غیرمنتظرهای میمیرد. مرگ او بسیار مشکوک است اما کسانی که شاید انگیزهای برای به قتل رساندن اون داشتهاند همگی مدرک محکمی دارند که در زمان مرگ او در جای دیگری بودهاند. بنابراین بازرس ارشد کارآگاه کوساناگی یک بار دیگر به سراغ همدانشگاهی و دوست قدیمی خود مانابو کوکاوا معروف به کارآگاه گالیله میرود تا بتواند راز این رشته قتلهای عجیب، مرموز و غیرممکن را کشف کند.
کارآگاه گالیله شخصیت اصلی مجموعهای از رمانهای رازآلود و معمایی رماننویس ژاپنی کیگو هیگاشینو است. او با نام اصلی دکتر مانابو یوکاوا یک فیزیکدان و استاد دانشگاه است که به دلیل هوش و ذکاوت خود به شهرت رسید. او اغلب از طریق مشاهدات دقیق، ذهن کنجکاو، منطق عجیب و دانش علمی خود، پدیدۀ علمی پشت پروندهها را پیدا میکند و با پلیس همکاری میکند، پلیسها به او لقب کارآگاه گالیله را دادهاند. کیگو هیگاشینو مجموعۀ کارآگاه گالیله را در سال 2005 با رمان «فداکاری مظنون ایکس» آغاز کرد.
• در سال 2022 فیلمی ژاپنی با اقتباس از کتاب رژۀ خاموش و با همین نام به نویسندگی یاسوکی فوکودا و کیگو هیگاشینو اکران شد.
• فداکاری مظنون ایکس اولین جلد از مجموعه کتابهای کارآگاه گالیله اثر نویسندۀ ژاپنی کیگو هیگاشینو است. این کتاب داستان یاسکو، مادری مهربان است که با تنها دخترش زندگی آرامی دارد تا اینکه سروکلۀ همسر سابق پیدا میشود. بعد از دقایقی هولناک که بر یاسکو و دخترش میگذرد، کمکی ناخوانده از همسایۀ ریاضیدانشان ایشیگامی به آنها میشود که پای کارآگاه کوساناگی را به ماجرا باز میکند.
• رستگاری یک قدیسه دومین جلد از مجموعه کتابهای کارآگاه گالیله اثر نویسندۀ ژاپنی کیگو هیگاشینو است. یوشتاکا ماشیبا، مردی موفق است که به نحوی رازآلود به قتل میرسد در حالیکه همسرش که به زودی قصد داشت از او طلاق بگیرد و مظنون اصلی پرونده است در زمان قتل کیلومترها دورتر از خانه بهسر میبرده است. این بار نیروهای خبرۀ پلیس با پروندۀ قتلی روبهرویند که با دقتی بینظیر به انجام رسیده است و قاتل هیچ سرنخی از خود به جا نگذاشته است.
• معادلهٔ نیمهٔ تابستان سومین جلد از مجموعه کتابهای کارآگاه گالیله اثر نویسندة ژاپنی کیگو هیگاشینو است. این کتاب داستان ماساتسوگو تسوکاهارا است که از دیوارة ساحلی سقوط کرده و میمیرد و همة شواهد همین را نشان میدهد اما چون تسوکاهارا کارآگاهی بازنشسته است پای پلیس جنایی توکیو و البته کارآگاه گالیله به این پرونده باز میشود.
• کتاب هیچ وقت دروغ نگو اثر فریدا مک فادن متخصص اعصاب و روان است. او که پیش از این نیز رمانهای روانشناختی جذابی نوشته بود، این بار شما را به دلِ عمارتی میان طوفان میکشاند. داستان کتاب در مورد زوجی به نام تریشیا و ایتن است که تازه ازدواج کردهاند و به دیدن عمارتی میروند که آدرین هیل روانشناس معروف چهار سال پیش در آن زندگی میکرده و بعد به طرز مرموزی ناپدید میشود. طوفان این زوج را در عمارت گیر میاندازد و تریشیا کمکم به رازهای مخوف این روانشناس پی میبرد.
• مادۀ تاریک اثر بلیک کراوچ رماننویس آمریکایی است. این کتاب داستان زندگی یک استاد فیزیک به نام جیستون است. روزی که او برای قدم زدن بیرون میرود یک نفر این استاد فیزیک را میدزدد و او که نمیداند چه اتفاقی در حال رخ دادن است پس از آنکه بههوش میآید متوجه میشود دستوپایش را بستهاند و تعدادی غریبه دوروبرش را گرفتهاند. او به خانه میرود اما متوجه میشود زندگیاش فرق کرده، همسرش دیگر همسرش نیست، پسرش هرگز متولد نشده و خودش نیز دیگر یک استاد معمولی نیست بلکه یک دانشمند است که به کشفی حیرتانگیز رسیده است.
• کتاب دیزی دارکر
• کتاب بازی دروغ اثر روث وِر رماننویس بریتانیایی است. روث وِر را آگاتا کریستی عصر حاضر مینامند. این کتاب در سال 2017 منتشر شد و داستان آن حول محور چهار نوجوان میچرخد که در یک مدرسۀ شبانهروزی خصوصی درس میخوانند. در این مدرسه دروغ است که این نوجوانان را به هم پیوند میدهد و این دروغها سالها بعد است که دوباره سر از زندگی این دخترها در میآورد.
کیگو هیگاشینو در سال 1958 در استان اوزاکای ژاپن به دنیا آمد. او نویسندۀ ژاپنی است که عمدتاً بهخاطر نوشتن رمانهای معمایی به شهرت رسید. هیگاشینو در منطقۀ طبقۀ کارگر بزرگ شد و زندگیاش بسیار چالشبرانگیز بود. او در دوران دبیرستان شروع به خواندن داستانهای معمایی کرد. او در دانشگاه اوزاکا در رشتۀ مهندسی برق تحصیل کرد و در همان دوران دانشگاه شروع به نوشتن کرد. در سال 1981 به عنوان مهندس در شرکتی شروع به کار کرد و با یک معلم دبیرستان ازدواج کرد. او عصرها و آخر هفتهها به نوشتن میپرداخت و رمانهای منتشر نشدهاش را برای بررسی جایزۀ سالانۀ ادوگاوا رامپو ارسال میکرد. در سال 1984 یکی از آثارش که بر اساس شغل همسرش نوشته بود به مرحلۀ نهایی این مسابقات رسید و در سن 27 سالگی جایزۀ رامپو برای بهترین رمان معمایی منتشرنشده را دریافت کرد. در سال 1986 او از شرکت استعفا داد و بهعنوان یک نویسندۀ تماموقت در توکیو مشغول به کار شد. او از سال 2009 تا 2013 رئيس انجمن نویسندگان داستانهای معمایی و رازآلود ژاپن بود. هیگاشینو جوایز ادبی زیادی برای کتابهایش دریافت کرده و با اقتباس از بیست کتابش، فیلم و سریالهای تلویزیونی متعددی ساخته شده است.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.