معرفی کتاب قلب ضعیف و بوبوک اثر فئودور داستایفسکی
امتیاز رمان قلب ضعیف در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
کتاب قلب ضعیف از سایت گودریدز امتیاز 3.5 از 5 را دریافت کرده است.
امتیاز رمان بوبوک در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
کتاب بوبوک از سایت آمازون امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.
معرفی رمان قلب ضعیف و بوبوک:
قلب ضعیف و بوبوک دو داستان بلند از فئودور داستایفسکی نویسندهٔ شهیر روس است. داستان بلند بوبوک اولین بار در سال 1873 در خودنوشت داستایوفسکی منتشر شد. قلب ضعیف نیز در سال 1848 منتشر شد و داستایفسکی این داستان حیرتانگیز را در بیستوهفت سالگی نوشت و یکی از اولین آثار او بود که با اقبال جامعه ادبی آن روزگار روسیه مواجه شد.
واکنشهای جهانی به رمان قلب ضعیف و بوبوک:
«بوبوک یکی از بهترین آثار در سنت ادبی طنز منیپوسی -نوعی طنز غیرمستقیم که منیپوس در یونان آن را ابداع کرد و ترکیبی از نثر و نظم - است و استدلال من این است که این رمان بسیاری از دغدغههای موضوعی رمانهای اصلی داستایفسکی را دربر میگیرد.» - میخائیل باختین، فیلسوف و منتقد ادبی
چرا باید رمانِ قلب ضعیف و بوبوک را بخوانیم؟
قلب ضعیف و بوبوک دو داستان بلند و فراموشنشدنی از داستایفسکی است. دیدگاه خوانندگانِ داستایفسکی پیش و پس از خواندن آثارش، بسیار تغییر میکند. آنها یاد میگیرند به شیوهای تازه و منطقی قویتر داستانهای او را تحلیل کنند و همین موضوع باعث میشود هر فردی با هر نبوغی و هر سطح هوش اجتماعی بتواند آثار او را بخواند و با بینشهای فکری عمیق و مسائل وجودیی که او مطرح میکند، درگیر شود. اگر به دنیای داستانهای داستایفسکی علاقه دارید حتماً این دو داستان بلند را بخوانید، چکیدهای از منظومه فکری این نویسنده اثرگذار در این دو داستان انتظارتان را میکشد.
خلاصهٔ رمان قلب ضعیف
داستان بلند قلب ضعیف گواهی بر حس درخشان و ظریفِ روانشناسی داستایفسکی است. شیوه پرداخت داستایفسکی در این کتاب، آن را بسیار به رمانهای آخر داستایوفسکی بهویژه ابله و همیشه شوهر نزدیک کرده است. کتابِ قلب ضعیف، داستان یک کارمند جوان که قرار است با زنی جوان، زیبا و فداکار ازدواج کند اما نمیتواند خود را با این شادی شخصی وفق دهد درحالیکه بقیهٔ جهان به همان اندازه خوشحال نیستند. در نهایت کارِ این مرد جوان به تیمارستان میکشد و معشوقش با مرد دیگری ازدواج میکند.
خلاصهٔ داستان بوبوک
داستانِ بوبوک با جریانی از جدلهای درونی نویسندهای سرخورده به نام ایوان ایوانوویچ شروع میشود. ظاهراً این نویسنده نوعی اختلال روانی دارد و به هذیانگویی افتاده است. اولین درگیری او با یکی از آشنایانش است که از او میپرسد آیا قرار است هیچوقت دست از نوشیدن بردارد یا نه. این نویسنده خود نیز میداند که شرایطش عادی نیست؛ انگار که کسی کنارش ایستاده و مدام در گوشش زمزمه میکند: «بوبوک، بوبوک، بوبوک!» او به دنبال منبع این صدا میگردد و بهطور اتفاقی به یک مراسم تشییعجنازه میرسد و متوجه میشود که این تشییعجنازهٔ یکی از اقوام دور او است، یک مشاور دانشگاه با پنج دختر مجرد. او به مراسم میپیوندد اما بستگانش او را نادیده میگیرند. ناگهان چشمش به گورستان و عزادارن میافتد و به فکر فرو میرود. او متوجه میشود برخی واقعاً از ته دل عزاداری میکنند و برخی تنها تظاهر به گریه میکنند ولی به هیچوجه ناراحت نیستند. زمانی که همه گورستان را ترک میکنند او مدتها در آنجا میماند و به فکر فرو میرود. پس از مدتها نشستن و درگیر بودن با ذهن سرگردانش، بر روی سنگ قبری بزرگ دراز میکشد و حس میکند صداهایی را از داخل قبر میشنود. او به صحبتهای آنها گوش میسپارد و صدای تمام مُردگان و گفتوگوهایشان با هم را میشنود.
اگر از خواندن کتاب قلب ضعیف و بوبوک لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
•
شبهای روشن رمان کوتاه و معروف فئودور داستایوفسکی نویسندهٔ روسی است. داستان این کتاب دربارهٔ راوی جوان و بینامی است که عاشق خیالپردازی است. او تنها در خانهای در سنپترزبورگ زندگی میکند و از قرار معلوم هیچ دوست و خانوادهای ندارد و تمام عمرش را بدون هیچ خانوادهای سر کرده است. او شبها ساعتها در خیابان بیهدف و سرگردان میگردد و بیشتر با خیابانها و ساختمانها ارتباط برقرار میکند. تا اینکه در یکی از شبها با دختری جوان به نام ناستنکا آشنا میشود.
•
بانوی میزبان رمان کوتاه دیگری از فئودور داستایوفسکی است. او در این داستان نیز از زندگی خود مایه گرفته و شاید بتوان گفت این رمان وصفحال خودِ داستایوفسکی در سالهای جوانی است. داستان این کتاب نیز مانند دیگر رمانهای داستایوفسکی در سنپترزبورگ میگذرد و اردینف قهرمان نوجوان این داستان است که به دختری به نام کاترینا دل میبازد و این رویداد در درونش با رؤیا و کابوس در هم میآمیزد.
•
شوهرباشی که با نام «همیشه شوهر» نیز منتشر شده است، داستان کوتاهی دیگر از داستایوفسکی نویسندهٔ شهیر روسی است. این کتاب داستان مردی است که پس از مرگ همسرش، با نامههایی که همسرش از خود به جا گذاشته، از حقیقتی تلخ باخبر میشود.
دربارۀ فئودور داستایوفسکی: نویسندهٔ روسی
![قلب ضعیف و بوبوک]()
فئودور میخایلوویچ داستایوفسکی که نام او در ایران بهصورت فیودور، داستایِوفسکی و داستایِوسکی نیز تلفظ بزرگترین نویسندهٔ ادبیات روسی است. امروزه نام او بیشتر داستایوفسکی تلفظ یا نوشته میشود. داستایوفسکی یکی از بزرگترین رماننویسان و روانشناسان ادبی جهان است. درونمایه آثار او بیشتر مسائل عمیق سیاسی، اجتماعی و مذهبی است و زندگی شخصیتهای داستانهایش عموماً تحت لقای روانشناسی شکنجه شکلگرفته است. زندگی او به طور عمده به دو بخش کلی تقسیم میشود. قبل و بعد از زندانی شدنش. او فرزند یک پزشک بود و در سال 1821 در مسکو متولد شد. پدرش او را به آکادمی مهندسی نظامی سنپترزبورگ فرستاد و او در سال 1843 از همان آکادمی فارغالتحصیل شد. اما ازآنجاییکه روح او از ابتدا قرین ادبیات بود، بلافاصله از سمت افسری استعفا داد و تن به زندگی بسیار بیثبات بهعنوان یک نویسنده داد. اولین کتاب او که در ایران با دو نام «مردم فقیر» و یا «بیچارگان»، ترجمه شده است در سال 1846 منتشر و با تحسین منتقدان روبهرو شد. در سال 1847 اون در محافل سوسیالیستی بهقصد مخالفت با نظام رعیتداری به فعالیت پرداخت. این محفل در 23 آوریل 1849 گریبان او را گرفت و او بهخاطر مشارکت در تبلیغات سوسیالیستی غیرقانونی یک گروه سوسیالیستی دستگیر شد. او بعد از گذراندن هشت ماه در زندان، به جرم عضویت در این گروه، به اعدام محکوم شد اما بعداً مشخص شد که این ماجرا نوعی نمایش بهخاطر تنبیه روانی و شکنجه روحی زندانیان بوده است. تجربیات او درباره این اعدام ساختگی در کتاب ابله منعکس شده است. او چهار سال در یک اردوگاه کار اجباری دوران محکومیتش را گذراند و بعد از آن هم چهار سال خدمت نظامی پشت سر گذاشت. دوره محکومیت راسکولنیکوف در سیبری نیز که در انتهای کتاب جنایت و مکافات آمده، بر اساس تجربه خود داستایوفسکی در زندانی مشابه در سیبری است.
آثار داستایوفسکی:
زندان بر روی سلامت، افکار، شخصیت و عقیدههای داستایوفسکی تأثیر به سزایی گذاشت. او در زندان اولی حمله صرع را تجربه کرد و همچنین نگرش سیاسیاش تغییر یافت و موضع رادیکال سوسیالیستیاش را که منجر به دستگیریاش شده بود رها کرد و دیدگاهی محافظهکارانه نسبت به ارزشهای سنتی اتخاذ نمود. زندان و سیبری زندگی داستایوفسکی را تغییر داد. آثاری که او قبل و بعد از تبعیدش نوشته، تفاوت فاحشی با هم دارند. او با رویکرد چند صدایی داستان مینویسد و با لحنی متضاد بین شخصیتهایش، مفاهیم مختلفی را بیان کرده و به خوانندگانش یاد میدهد از قضاوتهای ساده انگارانه عبور کنند. داستایوفسکی بیشتر به خاطر سبک مخصوصش معروف است. توانایی او در بیان روانشناسانهٔ احساسات ظریف افراد شکست خورده و باز تولید وجود افراد مهجور جامعه به گونهای وحشتناک و واقعی تنها ویژگی کار داستایوفسکی است. داستایوفسکی را پیرو راه گوگول میدانند و داستایوفسکی شیفتهٔ گوگول بود و این امر بر کسی پوشیده نیست. او همواره توجهاش را به طبقهٔ پایین جامعه میداد و محیط محقر و زندگی مملو از سختی آنها را به تصویر میکشید. تنها تفاوت میان آن دو لحن کارناوالیستی (هر نوع کنش از سوی توده مردم را میتوان کارناوال نامید.) و اغراق شدهٔ او در بازتاباندن یا توصیف کردن عذابهای اعضای طبقات پایین جامعه است. داستایوفسکی سرانجام در سال 1881 و بعد از ابتلا به بیماریهای مختلفی مثل سل و برونشیت مزمن بر اثر خونریزی ریه درگذشت.