تخفیف های شگفت انگیز
مجله 30بوک
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات خوب منتشر کرد:
این داستان در خونین یا تاپالکه بر سر زبان ها بود. بعد از حمله سرخپوست ها پسرکی ناپدید می شود. می گفتند سرخپوست ها او را ربوده بودند. پدر و مادرش خیلی دنبالش گشتند که بی فایده بود پس از سال های مدید سربازی که از مرز می آمد، به آنها گفت سرخپوستی با چشمهای آبی دیده که باید پسر آنها باشد. سرانجام این سرخپوست را پیدا کردند (شرح واقعه چیزی از جزئیات نمی گوید و من هم نمی خواهم از خودم چیزی در بیاورم) و فکر کردند خودش است. مرد که مشقات زندگی بربروار در وحش بوم را از سر گذرانده بود، چیزی از زبان مادری اش در یاد نداشت، اما بی اعتنا و مطیع با آن ها راهی خانه شد. در آنجا ایستاد، شاید چون بقیه ایستادند. به در خانه نگاه کرد، انگار که درنمی آورد در به چه کار می آید. بعد ناگهان سرش را پایین آورد، فریاد عجیبی کشید، از ورودی به داخل خانه دوید…
فروشگاه اینترنتی 30بوک.
نشر خوب
