معرفی کتاب خصم اثر امانوئل کارر
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
خصم از سایت گودریدز امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
خصم از سایت آمازون امتیاز 4.3 از 5 را دریافت کرده است.
معرفی کتاب خصم:
خصم اثری غیرداستانی از امانوئل کارر نویسنده و کارگردان فرانسوی است که اولینبار در سال 2000 در فرانسه با عنوان L'Adversaire منتشر شد. کارر در مصاحبههایش گفته است خصم را تحت تأثیر کتاب «در کمال خونسردی» اثر ترومن کاپوتی نوشته است. خصم یک داستانِ جنایی واقعی از اتفاقی است که در سال 1993 رخ داد و آنچه نویسنده در این کتاب تعریف میکند داستانی تقریباً باورنکردنی از ژانکلود رومان است، یک پزشک موفق فرانسوی که خانواده و نزدیکترین دوستانش را برای هجده سال فریب داد و آنها را متقاعد کرد که پزشک برجسته است که در ژنو برای سازمان بهداشت جهانی کار میکند. کارر در این کتاب بیش از اینکه داستانی دربارهٔ یک جنایت ساده تعریف کند، به عمق روانشناختی و انگیزههای پشت پرندهٔ ژانکلود پرداخته است.
واکنشهای جهانی به کتاب خصم:
«نمیتوانید کتاب را زمین بگذارید... یک نسخهٔ شیک قرن بیست و یکمی از کتاب «در کمال خونسردی» پیشِ روی شماست.» - دنیای کتاب واشنگتن پست
«داستانی جنایی و واقعاً محسور کننده از یک مرد ظاهراً معمولی که زندگیاش در فاصلهٔ چند ساعت از قلمرو رنوار به قلمرو استیون کینگ تغییر موضع میدهد.» - مجلهٔ پیپل
«خیرهکننده... مراقبهای جذاب در مورد ژانکلود رومان و اینکه زندگی عجیب و غریب او ممکن است چه معنایی داشته باشد.» - نقد و بررسی کتاب نیویورک تایمز
«بهعنوان یک نویسنده، کارر میتواند با نثرش شما را دیوانه کند. او بهعنوان یک داستاننویس آنقدر بااستعداد است و از نظر لفظ و قدرت آنقدر بیتکلف است که تنها زمانی متوجه میشوید که او شما را به دام انداخته است و دیگر دیر است... شما میگوید جنایت واقعی و ادبیات؟ امکان ندارد چیز خوبی از آب در بیاید و من میگویم: باور کنید خیرهکننده است.» - جونوت دیاز، نویسنده
چرا باید کتاب خصم را بخوانیم؟
خصم داستان واقعیِ مردی است که سالها تمام اطرافیان و خانوادهاش را فریب داد. نویسنده در این کتاب به بررسی انگیزههای ژانکلود پرداخته و تصویری تکاندهنده از ویرانیهایی که دروغ و خودفریبی بر جای میگذارد، نمایش میدهد. اگر به داستانهای واقعی و پروندههای جنایی علاقه دارید خواندن این کتاب جذاب را از دست ندهید.
جملات درخشانی از کتاب خصم:
«کمی بعد از ساعت چهار صبح دوشنبه، لوک لادمیرال با تماس کوتَن، داروخانهچی پرِوِسَن، از خواب بیدار شد. خانهی خانوادهی رومان آتش گرفته و شایسته بود دوستان به کمک بیایند تا دستکم بخشی از اثاثیهی خانه را نجات دهند. وقتی لوک از راه رسید، آتشنشانها داشتند اجساد را از خانه بیرون میآوردند. او تا آخر عمر کیسههای پلاستیکی خاکستری و مهرومومشدهای را به یاد خواهد داشت که پیکر بچهها را در آنها گذاشته بودند، صحنهای که تماشایش وحشت به جان آدمی میانداخت. فلورانس فقط با یک پالتو پوشانده شده بود. صورتش از دود سیاه شده، اما سالم مانده بود. لوک به نشانهی وداعی غمبار موهای فلورانس را صاف کرد و حین این کار انگشتانش به چیز غریبی برخورد. کورمالکورمال به سر زن جوان دست کشید و آن را با احتیاط به یک سو چرخاند. سپس یکی از آتشنشانها را صدا زد تا زخمی گشوده بر بالای پسِ گردن زن را به او نشان دهد. آتشنشان گفت بیشک یکی از شاهتیرهای سقف روی او افتاده است، چون نیمی از اتاقِ زیرشیروانی فرو ریخته بود. لوک خود را از کامیون سرخی بالا کشید که ژانکلود، تنها عضو زندهی خانواده، را در آن خوابانده بودند. ژانکلود لباس خواب به تن داشت و نبضش به کندی میزد. بیهوش بود، با پیکری سوخته اما به سردی یک جسد.»
«لوک و ژانکلود از زمان تحصیل در دانشکدهی پزشکی لیون دوستانی جداناشدنی بهشمار میآمدند. آنها کم و بیش همزمان ازدواج کرده و بچههایشان با هم بزرگ شده بودند. هر یک از آن دو همهچیز را دربارهی زندگی دیگری میدانست، از مسائل عادی گرفته تا رازهای نهانی، رازهای آدمیانی صادق و سربهراه و به همین اندازه آسیبپذیر در برابر وسوسه. یکبار، وقتی ژانکلود در خفا به لوک گفته بود با زنی رابطه دارد و میخواهد همهچیز را رها کند و به او بپیوندد، لوک رفیقش را سر عقل آورده بود: «وقتی نوبت حماقتکردن من برسد، تو هم همینکار را در حقم خواهی کرد.» چنین رفاقتی جزو داراییهای گرانبهای زندگی است، کم و بیش به گرانبهایی یک ازدواج موفق. لوک همیشه مطمئن بود که روزی آنها شصت هفتادساله خواهند شد و پس از این همه سال، گویی سرانجام پانهاده بر قلهی کوهی، با هم به قدمبهقدم مسیر پیمودهی خویش خواهند نگریست: آنگاه که پایشان لغزیده بود، آنگاه که چیزی نمانده بود راهشان را گم کنند و آنگاه که به یاری هم شتافته و سرانجام به شیوهای گلیم خود را از آب بیرون کشیده بودند. یک دوست، یک دوست واقعی، یک شاهد هم هست، کسی که از دریچهی نگاهش میتوانی زندگی خودت را بهتر ارزیابی کنی. لوک و ژانکلود به مدت بیستسال، بیدریغ و بیهیچ قیل و قالی، این نقش را برای یکدیگر بازی کرده بودند. زندگیهایشان شبیه همدیگر بود، اما کامیابیهایشان نه.»
«هر چه از روز میگذشت؛ واقعیت چهرهی کابوسوارتری مییافت. لوک بعدازظهر به کلانتری احضار شد و در آنجا، ظرف پنج دقیقه، فهمید در اتومبیل ژانکلود یادداشت کوتاهی به خط او یافتهاند که در آن به تمام جنایتهای رخداده اعتراف کرده است. همچنین فهمید تمام ادعاهای ژانکلود دربارهی شغل و فعالیتهای حرفهایاش جعلی و ساختگی بوده است. تنها چند تماس تلفنی و چند بررسی ساده کافی بود تا نقاب فرو بیفتد. با سازمان جهانی بهداشت تماس گرفتند، اما کسی او را نمیشناخت. اسمش در سازمان نظامپزشکی هم ثبت نشده بود. نام او نه در فهرست کارکنان آن چند بیمارستان پاریسی که میگفتند ژانکلود دورهی کارآموزیاش را در آنها گذرانده است آمده بود و نه در بایگانیهای دانشکدهی پزشکی لیون، حال آنکه لوک و چند تن دیگر سوگند میخوردند که در آن دانشکده با وی همکلاس بودهاند. بله، او تحصیلاتش را در آنجا شروع کرده بود، اما امتحانات پایانی سال دوم را نداده بود. از این مقطع به بعد، همهچیز دروغ بود. لوک ابتدا حاضر نشد یک کلمه از این حرفها را باور کند. آیا اگر به آدم بگویند بهترین دوستش، پدر تعمیدی دخترش و درستکارترین مردی که میشناسد همسر و بچهها و پدر و مادر خود را کشته و بهعلاوه سالها دربارهی همهچیز به او دروغ گفته است، طبیعی نیست که همچنان به او اعتماد داشته باشد، حتی بهرغم مدارک خدشهناپذیر؟»
خلاصهٔ کتاب خصم:
9 ژانویهٔ 1993، بهترین دوست ژانکلود رومان، لوک لادمیرال، متوجه میشود که خانهٔ رومان زمانی که خود و تمام اعضای خانوادهاش در آن بودند آتش گرفته است. از کل خانواده فقط ژانکلود زنده است. در بیمارستان، پلیس شروع به پرسیدن یک سری سؤالات عجیب و غریب میکند و لوک متوجه میشود که آنها به ژانکلود مشکوک هستند و متوجه شدهاند که همسر و فرزندان رومان قبل از شروع آتشسوزی مُرده بودند. وقتی عموی رومان با پلیس میرود تا خبر مرگ اعضای خانوادهٔ ژانکلود را به پدر و مادرش بدهند، همه متوجه میشوند که آنها هم کشته شدهاند و چندین گلوله به آنها شلیک شده است. پلیس که در ابتدا مشکوک بود که این قتلها یک حملهٔ هماهنگ به خانوادهٔ رومان به دلیل همکاری با سازمان جهانی بهداشت بوده، خیلی زود متوجه میشود که رومان اصلاً تابهحال برای این سازمان کار نکرده است؛ او حتی از دانشگاه پزشکی فارغالتحصیل نشده است. در اینجا همه، به جز خودِ رومان، بهطرز دردناکی و حتی مرگباری سادهلوح هستند.
کارر و پرندهٔ واقعی خصم:
پس از وقوع این قتل، امانوئل کارر مجذوب پرونده شد. او سال 1993 از طریق وکیل خود نامهای برای رومان فرستاد و از او خواست برای نوشتن یک روایت غیرداستانی از قتلها با او صحبت کند. در سال 1996 رومان سرانجام پاسخ او را داد و گفت وکیلش به او توصیه کرده بود تا زمانی که تحقیقات به پایان نرسیده با کسی صحبت نکند. مکاتبات کارر و رومان آغاز شد و امانوئل کارر شروع به نوشتن در مورد محاکمهٔ رومان کرد. در محاکمه، کارر اطلاعات بیشتری دربارهٔ دوران کودکی رومان به دست میآورد، از جمله این واقعیت که او طوری تربیت شده که هرگز دروغ نگوید و همچنین اخبار بد را پنهان یا سرکوب کند. رومان اصرار دارد که به خاطر آسیبدیدن مچ دست راستش نتوانسته تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی را تکمیل کند، با اینحال این حادثه غیرقابل اثبات است و کارر معتقد است که رومان خودش سر امتحان حاضر نشده چون بعد از رفتن دوست دخترش فلورانس، که بعداً همسرش شد، افسرده شده بود. او در نهایت ادعا کرد که سرطان دارد تا غیبتهای تحصیلی خود را برای دوستانش توضیح دهد و در همین حین دوباره در کلاسهایی ثبتنام کرد تا بدون شرکت در امتحانات بتواند دانشجو بماند. همچنین در طول محاکمه فاش شد که رومان با گرفتن پول بازنشستگی والدین، عمو و سایر اقوام و ادعای سرمایهگذاریآنها در حسابهای بانکی در سوئیس خانواده را سرپا نگه داشته بود.
حواشی حول محور کتاب:
در سال 2002 فیلم درام فرانسوی به کارگردانی نیکول گارسیا بر اساس رمان خصم و داستان واقعی ژانکلود رومان ساخته شد. بازیگرانی همچون دانیل اوتویل و ژرالدین پیلهاس در این فیلم به ایفای نقش پرداختند.
اگر از خواندن کتاب خصم لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
•
کتاب سبیل اثر دیگری از امانوئل کارر رماننویس و کارگردان فرانسوی است که با انتشار همین کتاب به شهرت رسید و فیلمی که بر اساس همین کتاب ساخته شد به شهرتِ کتابش دامن زد. این کتاب راجع به مردی است که پس از بیرون رفتن همسرش تصمیم میگیرد پس از سالها سبیلهایش را از ته بزند و همسرش را غافلگیر کند اما همسرش با دیدن او هیچ عکسالعملی نشان نمیدهد و همین آغاز بحران روحیای است که برای شخصیت اصلی داستان رخ میدهد.
•
کتاب اردوی زمستانی پنجمین رمان امانوئل کارر رماننویس و کارگردان فرانسوی است. نیکلا شخصیت اصلی این داستان است و حوادث آن در یک اردوی زمستانی رخ میدهد. داستان دربارهٔ بچهای ترسو و منزوی است که سعی میکند وارد جمع بچهها شود اما نمیتواند و همین سرآغاز اتفاقات مهم و غیرقابل پیشبینی داستان است.
•
کتاب دفاع از جیکوب داستانی جنایی- حقوقی اثر ویلیام لندی نویسندهٔ آمریکایی است. نویسنده که پس از این وکیل بود، در این کتاب داستان مردی به نام اندی باربر را تعریف میکند که خودش سالها دستیار دادستان منطقه بوده و حالا درگیر پروندهٔ جنایت پسرش میشود که پسر دیگری را خونسردانه کشته است.
دربارۀ امانوئل کارر: نویسنده و کارگردان فرانسوی
![خصم]()
امانوئل کارر نویسنده، فیلمنامهنویس و کارگردان فرانسوی در 1957 در یک خانوادهٔ بسیار مشهور و ثروتمند در پاریس به دنیا آمد. پدرش لوئی کارر مدیر بازنشستهٔ بیمه و مادرش مورخ و منشی دائمی آکادمی فرانسه و عضو سابق پارلمان اروپا و دخترعموی سالومه زورابیشویلی رئیسجمهور گرجستان بود. کارر برادرزادهٔ نیکلاس زورابیشویلی آهنگساز و پسرعموی فیلسوف معروف فرانسوی فرانسوا زورابیشویلی است. او در مؤسسهٔ مطالعات سیاسی پاریس به تحصیل پرداخت و به جای رفتن به سربازی، به مدت دو سال در اندونزی زبان فرانسه تدریس کرد. سپس منتقد فیلم مجلات مختلف شد و در سال 1982 اولین کتابش دربارهٔ کارگردان ورنر هرتزوگ، منتشر شد. سال بعد اولین رمانش با نام L'amie du jaguar منتشر شد که برای نوشتن آن از تجربیات زندگی خود در اندونزی استفاده کرد. دومین رمانش با نام «شجاع» بر اساس داستان مری شلی و اقامت او و خانوادهاش در دریاچهٔ ژنو در تابستان سال 1816 بود که در سال 1984 منتشر شد. هر دو رمان اول و دوم کارر برندهٔ جوایز ادبی شدند. سومین رمانش «سبیل» در سال 1986 منتشر شد و بسیار به شهرت رسید. بعداً با اقتباس از این کتاب فیلمی به کارگردانی خودِ کارر ساخته شد و به شهرت رمان دامن زد و برندهٔ جایزهٔ کَن در جشنوارهٔ سال 2005 شد. در سال 2007 کارر یک رمان روسی دربارهٔ سفر به روسیه و ریشههای روسی خود منتشر کرد. او در این کتاب فاش کرد که پدربزرگ مادرشاش به عنوان مترجم برای نیروهای اشغالگر آلمان در جنگ جهانی دوم کار میکرد و در سال 1944 ناپدید شد و احتمالاً به دست اعضای مقاومت فرانسه کشته شده است. از سپتامبر سال 2001 تا ژوئن 2022 کارر محاکمات حملات نوامبر 2015 پاریس را دنبال کرد و مقالاتش بهصورت هفتگی در مجلهٔ L'Obs در فرانسه، El País در اسپانیا، la Repubblica در ایتالیا و Le Temps در سوئیس منتشر شدند و در سال 2022 کتابی دربارهٔ این محاکمه منتشر کرد که برندهٔ جایزهٔ Prix Aujourd'hui شد.