%10


گفت و گوهای عاشقانه
5٫0
(2)
3 نظر
نویسنده:
مترجم:
قیمت:
450٬000 تومان
500٬000
دفعات مشاهده کتاب
2989
علاقهمندان به این کتاب
33
میخواهند کتاب را بخوانند.
3
کتاب را پیشنهاد میکنند
4
کتاب را پیشنهاد نمیکنند
0
نظر خود را برای ما ثبت کن:
توضیحات کتاب
انتشارات چشمه منتشر کرد:
ناتاشالان روزنامه نگار که حس میکند نمیشود به این سادگیها به عشق رسید، سراغ نویسندهها، مشاورها و متخصصها رفته و با گفتن از زندگی خودش و شنیدن تجربههایشان از آنها پرسیده: عشق را چه طور و از کجا باید پیدا کرد؟ چه طور باید نگهش داشت؟ و اگر از دستش دادیم، چه طور میتوانیم به زندگی ادامه بدهیم؟...
گفت و گوهایی با:
الن دوباتن: دربارهی روان شناسی تنها بودن
فیلیپا پری: دربارهی آهسته آهسته عاشق شدن
استر پرل: دربارهی انتظارهای غیرواقعی
دالی الدرتون: دربارهی آسیب پذیر بودن
استیون گروز: دربارهی پذیرفتن تغییر
کندیس کارتی ویلیامز: دربارهی دوستی
لیسا تادکو: دربارهی تنهایی هنگام از دست دادن
دایانا ایوانز: دربارهی پدری و مادری
و…
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نوع کالا
کتاب
دسته بندی
موضوع اصلی
موضوع فرعی
نویسنده
مترجم
نشر
شابک
9786229376508
زبان کتاب
فارسی
قطع کتاب
شومیز
جلد کتاب
رقعی
تعداد صفحه
432 صفحه
نوبت چاپ
6
وزن
350 گرم
سال انتشار
1403
معرفی کتاب گفتوگوهای عاشقانه اثر ناتاشا لان
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
گفتوگوهای عاشقانه از سایت گودریدز امتیاز 4.3 از 5 را دریافت کرده است.
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
گفتوگوهای عاشقانه از سایت آمازون امتیاز 4.5 از 5 را دریافت کرده است.
معرفی کتاب گفتوگوهای عاشقانه:
گفتوگوهای عاشقانه کتابی از ناتاشا لان روزنامهنگار بریتانیایی است. ناتاشا لان پس از سالها حس کرد که انگار عشق همیشه دور از دسترسش است و تصمیم گرفت تا بیشتر درمورد عشق و تکامل روابط بداند؛ بنابراین به سراغ 25 متخصص از مشاور امور جنسی تا رواندرمانگر و روزنامهنگار، نویسنده، شاعر، فیلسوف، مجری پادکست رفت و نظر آنها را دربارهٔ عشق جویا شد و گفتوگوهای جذاب و خواندنی خود را در این کتاب منتشر کرده است. این کتاب سال 2021 منتشر شد و مصاحبههای ناتاشا لان با متخصصانی از جمله «آلن دوباتن»، «روکسانا گی» و «دایانا ایوانز» در این کتاب چاپ شده است و کتاب درواقع گفتوگویی دربارهٔ عشق، بهدستآوردن و از دستدادن است.
واکنشهای جهانی به کتاب گفتوگوهای عاشقانه:
«روزنامهنگار بریتانیایی ناتاشا لان در اولین اثر تأملبرانگیز و صمیمانهاش به قلب پیچیدگیها و پاداشهای عاشقانه قدم گذاشته است. این کتاب مجموعهای غنی از مصاحبهها با نویسندگان و متفکرانی است که با داستانهای شخصی تکاندهندهٔ زندگی خودِ نویسنده ترکیب شده است.» - پابلیشرز ویکلی
چرا باید کتاب گفتوگوهای عاشقانه را بخوانیم؟
میخواهید بدانید که چگونه میشود عشق را پیدا کرد؟ چگونه آن را حفظ کرد و چگونه پس از دستدادن عشق زنده ماند؟ ناتاشا لان فقط در این کتاب به دنبال عشق نرفته است و در خلال گفتوگوهایش با متخصصان مختلف، بهسراغ تمام جنبههای روابط انسانها رفته و از اشتیاق، تأثیر زمان بر رابطه، نیازهای عاطفی و جنسی، جدایی، خیانت، عشقهای غیرواقعی، تنهایی در عشق و عشقهای وسواسی نیز میگوید. لحن مصاحبههای این کتاب بسیار شیرین و صمیمی است.
جملات درخشانی از کتاب گفتوگوهای عاشقانه:
«اولین آدمی که در زندگیام بوسیدم بِن بود. چهارده سالم بود و دربارهی هیچچیز مطمئن نبودم. نمیدانستم چه سبک موسیقیای دوست دارم، باید چه مدل کفشی در مدرسه بپوشم و میخواهم در آینده چهجور آدمی بشوم. تنها چیزی که میدانستم این بود که او را میخواهم. در آن مقطع زندگی که همهجور گزینهای پیشِ رویم بود و مثل آب خوردن ممکن بود دست به انتخابهای غلط بزنم، چیزی که خیالم را راحت میکرد و بار مسئولیت را از دوشم برمیداشت این بود که چندان هم در انتخابهایم مختار نبودم و در واقع انگار احساساتی که تجربه میکردم مرا انتخاب کرده بودند و نه من آنها را. او را یک سال قبل از اولین بوسهمان در سینما اِیبیسی دیده بودم. سیزدهساله بودم و او دوازده سالش بود، شش ماه کوچکتر از من. به خانهی ما میآمد که با برادر کوچکترم وقت بگذراند چون جفتشان به یک مدرسه میرفتند. اولینبار وقتی توی خانهمان دیدمش داشت بالای راهپله، پشت اتاق من، با یک یویوِ زرد لیمویی بازی میکرد. گفت: «سلام.» گفتم «سلام.» و تمام. همین دو کلمه شدند شروع یک رابطهی عاشقانهی پانزدهساله. بعدها هر چه جلوتر رفتم جزئیاتی از حضورش را، مثل کارآگاههای پزشکی قانونی، توی ذهنم جمعآوری کردم: جای دقیق خال روی بازویش، ریز شدن چشمهایش وقت لبخند، مدل کره مالیدنش روی نان تُست.»
«چند نفرمان از این داستانهای عاشقانهی نوجوانی داریم؟ داستانهایی که در آنها خواستن مهمتر از شناختن است و فانتزی و خیالپردازی از واقعیت جلو میزند؟ این عشقهای جوانی اغلب آتشین و جذاباند؛ با آنهمه وقت آزاد که آدم در این دوران دارد و هورمونهایی که میتازانند قابل درک هم هست. شاید چنین تمرکز و سماجتی حتی نشانهای از خلاقیت باشد چرا که نشان میدهد تخیلات نوجوانانه میتواند جزئيات معمولی یک رابطهی عادی را دستمایهی داستانی پُرتبوتاب کند! من هم بابت اولین خیالبافیهای رمانتیکم پشیمان نیستم. پشیمانم از اینکه بعد از آن ماجرا برای عشق چارچوب مشخصی در ذهنم تعریف کردم و تا سالها زور زدم خودم را در این چارچوب بگنجانم. در سالهای دانشگاه علاقهی من و بن به هم جستهوگریخته ادامه داشت. او آهنگهای محبوبش را برایم روی سیدی میریخت و نامههایی حاوی اشارات شیطنتآمیز مینوشت که آنها را در جعبه کفشی زیر تختم نگه میداشتم. ایمیلهای نوستالژیک میفرستاد که دوستپسرم فهمید و عصبانی شد. وقتی خاطراتم را مرور میکنم میبینم این اولینبار بود که او مرا بیشتر میخواست تا من او را، و البته شاید نظر او چیز دیگری باشد.»
«آن موقع فکر میکردم فقط من هستم که احساساتم را سرکوب میکنم، و از این بابت خجالت میکشیدم ولی حالا میدانم که این مشکل همگانی است. با آدمهای بیشماری حرف زدهام که ـ بهرغم اینکه در محیط کار، خانواده، یا در جمع رفقایشان اعتمادبهنفس دارند ـ در حیطهی روابط عاطفی، خود واقعیشان را یادشان رفته است. مدام تلاش میکنند براساس حدسوگمان بفهمند که طرف مقابل چه نیازها و خواستههایی دارد ولی این تلاش بیفرجام باعث میشود نیازها و خواستههای خودشان را فراموش کنند و تبدیل به آدم دیگری بشوند که نسخهی لهولوردهای از شخصیت واقعی خودشان است. خود واقعی ما با کارهایی که به نظر پیشپاافتاده میآیند شروع میکند به نابود شدن، مثلاً وانمود میکنیم آنقدرها هم از دیدن فیلم ترسناک بدمان میآید، در اسپاتیفای به جای آهنگهای موردعلاقهی خودمان آهنگهایی را انتخاب میکنیم که به نظرمان طرف مقابل را تحتتأثیر قرار میدهد یا پیراهنی را میخریم که برای جیبمان سنگین است ولی احتمال میدهیم او از آن خوشش بیاید. ولی طولی نمیکشد که به خودت میآیی و میبینی چپوراست دعوت دوستانت را برای دورهمی رد میکنی چون ممکن است طرف مقابل بخواهد قرار دقیقهنودی بگذارد و اگر مشغول برنامههای خودت باشی آن را از دست میدهد، میبینی رفتارت جوری است که انگار مهم نیست طرفت تا ساعت 11 شب به جشن تولدت نیامده و وانمود میکنی برایت مهم نیست که رابطهتان هیچ اسم و چارچوب خاصی ندارد.»
«چند نفرمان از این داستانهای عاشقانهی نوجوانی داریم؟ داستانهایی که در آنها خواستن مهمتر از شناختن است و فانتزی و خیالپردازی از واقعیت جلو میزند؟ این عشقهای جوانی اغلب آتشین و جذاباند؛ با آنهمه وقت آزاد که آدم در این دوران دارد و هورمونهایی که میتازانند قابل درک هم هست. شاید چنین تمرکز و سماجتی حتی نشانهای از خلاقیت باشد چرا که نشان میدهد تخیلات نوجوانانه میتواند جزئيات معمولی یک رابطهی عادی را دستمایهی داستانی پُرتبوتاب کند! من هم بابت اولین خیالبافیهای رمانتیکم پشیمان نیستم. پشیمانم از اینکه بعد از آن ماجرا برای عشق چارچوب مشخصی در ذهنم تعریف کردم و تا سالها زور زدم خودم را در این چارچوب بگنجانم. در سالهای دانشگاه علاقهی من و بن به هم جستهوگریخته ادامه داشت. او آهنگهای محبوبش را برایم روی سیدی میریخت و نامههایی حاوی اشارات شیطنتآمیز مینوشت که آنها را در جعبه کفشی زیر تختم نگه میداشتم. ایمیلهای نوستالژیک میفرستاد که دوستپسرم فهمید و عصبانی شد. وقتی خاطراتم را مرور میکنم میبینم این اولینبار بود که او مرا بیشتر میخواست تا من او را، و البته شاید نظر او چیز دیگری باشد.»
«آن موقع فکر میکردم فقط من هستم که احساساتم را سرکوب میکنم، و از این بابت خجالت میکشیدم ولی حالا میدانم که این مشکل همگانی است. با آدمهای بیشماری حرف زدهام که ـ بهرغم اینکه در محیط کار، خانواده، یا در جمع رفقایشان اعتمادبهنفس دارند ـ در حیطهی روابط عاطفی، خود واقعیشان را یادشان رفته است. مدام تلاش میکنند براساس حدسوگمان بفهمند که طرف مقابل چه نیازها و خواستههایی دارد ولی این تلاش بیفرجام باعث میشود نیازها و خواستههای خودشان را فراموش کنند و تبدیل به آدم دیگری بشوند که نسخهی لهولوردهای از شخصیت واقعی خودشان است. خود واقعی ما با کارهایی که به نظر پیشپاافتاده میآیند شروع میکند به نابود شدن، مثلاً وانمود میکنیم آنقدرها هم از دیدن فیلم ترسناک بدمان میآید، در اسپاتیفای به جای آهنگهای موردعلاقهی خودمان آهنگهایی را انتخاب میکنیم که به نظرمان طرف مقابل را تحتتأثیر قرار میدهد یا پیراهنی را میخریم که برای جیبمان سنگین است ولی احتمال میدهیم او از آن خوشش بیاید. ولی طولی نمیکشد که به خودت میآیی و میبینی چپوراست دعوت دوستانت را برای دورهمی رد میکنی چون ممکن است طرف مقابل بخواهد قرار دقیقهنودی بگذارد و اگر مشغول برنامههای خودت باشی آن را از دست میدهد، میبینی رفتارت جوری است که انگار مهم نیست طرفت تا ساعت 11 شب به جشن تولدت نیامده و وانمود میکنی برایت مهم نیست که رابطهتان هیچ اسم و چارچوب خاصی ندارد.»
دربارهٔ کتاب گفتوگوهای عاشقانه:
ناتاشا لان تقریباً 30 ساله بود که فهمید هیچ درکی از عشق ندارد. او عادت کرده بود که عاشقشدن و فارغشدن دوستانش را تماشا کند اما هرچه بزرگتر میشد بیشتر این واقعیت را میپذیرفت که درگیری دوستانش با عشق را دیگر نمیتوان به عشقوشور جوانی ربط داد و مشکل چیز دیگری است. او هر چه بیشتر دربارهٔ روابط والدین، پدربزرگ ومادربزرگش، همکارانش و مربیانش میآموخت بیشتر متوجه میشود که سنوسال هم تأثیری در درک و دگرگونی عشق ندارد. یک شب در طول ماههایی که این سؤالات در سرش میچرخید، روی تخت نشست و سه کلمه نوشت: گفتوگوهای عاشقانه. در همین لحظه لان فهمید که او نیازی به نصیحت در مورد عشق ندارد، او به دنبال جواب یا سخنانی حکیمانه نمیگشت بلکه به دنبال گفتوگوهایی صریح، گسترده و حتی ناراحتکننده در مورد عشق بود که دیگران در بحثهای روزمره آن را پیش نمیکشیدند یا حرفی از آن نمیزدند. پروژهٔ گفتوگوهای عاشقانه به عنوان آزمایشی با هدف مصاحبه با متخصصان دربارهٔ یافتن معنای عشق آغاز شد و بهسرعت در خبرنامهای معتبر مخاطبان زیادی را به خود جلب کرد. ناتاشا لان در طول این پروژه سؤالات بسیار متعدد و هوشمندانهای دربارهٔ مفهوم و چیستی عشق از مصاحبهشوندگان پرسید و البته پاسخهای تأملبرانگیزی نیز دریافت کرد که آنها را با شما در این کتاب به اشتراک گذاشته است.
اگر از خواندن کتاب گفتوگوهای عاشقانه لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• کتاب محکم در آغوشم بگیر اثر سو جانسن زوج درمانگر موفق آمریکایی است. او در این کتاب بر درمان متمرکز بر عاطفه و هیجان تمرکز کرده و این درمان را برای اولینبار به خوانندگان معرفی میکند. با این کتاب میتوانید راه نجاتی برای رابطهٔ عاطفی خود بیابید و غنیسازی یک رابطه را بیاموزید.
• کتاب زنان زیرک اثر شری آرگو نویسندهٔ پرفروش نیویورک تایمز است. او در این کتاب پاسخهای جالب و قانعکنندهای به این سؤال داده است که چرا مردان عاشق زنان زیرک میشوند و به بسیاری از سؤالات پیچیدهٔ زنان در رابطه با مردان پاسخ داده است.
• کتاب رابطهها اثر آلن دوباتن و کتابی از مجموعهٔ مکتب زندگی است. او این کتاب را بر این فرض نوشته است که عشق تنه احساسی برای حس کردن نیست بلکه مهارتی است که باید آن را آموخت و بر همین اساس در این کتاب به موضوعات مختلفی مانند اهداف، جدالها، بخششها، منفیگرایی و طریقه برقراری ارتباط در یک رابطه پرداخته است.
• کتاب زنان زیرک اثر شری آرگو نویسندهٔ پرفروش نیویورک تایمز است. او در این کتاب پاسخهای جالب و قانعکنندهای به این سؤال داده است که چرا مردان عاشق زنان زیرک میشوند و به بسیاری از سؤالات پیچیدهٔ زنان در رابطه با مردان پاسخ داده است.
• کتاب رابطهها اثر آلن دوباتن و کتابی از مجموعهٔ مکتب زندگی است. او این کتاب را بر این فرض نوشته است که عشق تنه احساسی برای حس کردن نیست بلکه مهارتی است که باید آن را آموخت و بر همین اساس در این کتاب به موضوعات مختلفی مانند اهداف، جدالها، بخششها، منفیگرایی و طریقه برقراری ارتباط در یک رابطه پرداخته است.
دربارۀ ناتاشا لان: روزنامهنگار بریتانیایی

ناتاشا لان روزنامهنگار بریتانیایی است که اکنون در لندن زندگی میکند. او سردبیر بخش گزارش مجلهٔ «رِد» و همچنین نویسندهٔ یک خبرنامهٔ ایمیلی محبوب با عنوان «گفتوگوهای عاشقانه» است.
دربارۀ امیرمهدی حقیقت: مترجم کتاب گفتوگوهای عاشقانه
امیرمهدی حقیقت در سال 1353 در تهران به دنیا آمد. او هم در حوزهٔ ادبیات بزرگسال و هم کودک و نوجوان به کار ترجمه پرداخته است. حقیقت از سال 1382 وبگاه رسمیاش را به راه انداخت و در آن به طرح بحثهایی دربارهٔ ترجمه و مباحث نظری ترجمه پرداخت و دیدگاههای خوانندگان و منتقدان را نیز در این وبگاه منعکس میکند. از جمله آثار ترجمهشدهٔ این مترجم میتوان به کتابهای «کلارا و خورشید»، «همنام»، «کفشهای خدمتکار» و «آتش بازی» اشاره کرد. ترجمههای او همچنین در نشریات مختلفی مثل روزنامهٔ «همشهری»، مجلۀ «همشهری داستان»، هفتهنامۀ «سلامت» و روزنامۀ «شرق» چاپ شدهاند.

نظرت رو باهامون به اشتراک بذار.

هنگامه مارالی
29 بهمن 1402
این کتاب من رو یادِ سوپ مرغ برای روح انداخت. اگر میخواید با دیگران ارتباط عمیقتری ایجاد کنید، حتماً این کتاب رو بخونید چون تبدیل به کتاب موردعلاقهتون در این زمینه میشه و بسیار کامله.

افرا فرهامه
29 بهمن 1402
بهنظرم هر چیزی دربارهٔ رابطه، عشق و حفظ رابطه یا عشق و کنار اومدن با جدایی و غم بخواید میتونید توی این کتاب پیدا کنید و من خیلی این کتاب رو دوست داشتم و خوندنش رو به همه توصیه میکنم.

مهرناز بهروش
29 بهمن 1402
مهم نیست چه کسی هستید یا در چه مرحلهای از زندگی به سر میبرید این کتاب رو حتماً بخونید چون دیدگاه شما نهتنها به عشق بلکه به زندگی رو عوض میکنه.
جمله مورد علاقهات از این کتاب رو باهامون به اشتراک بذار.

هنگامه مارالی
29 بهمن 1402
0
وقتی در رابطهای چه با خودت و چه با طرف مقابل روراست نباشی، حکایتت مثل درِ شیشهی مربایی میشود که درست جا نیفتاده. دیگران ممکن است فکر کنند داری درِ شیشه را درست میپیچانی، ولی خودت حس میکنی که درست جا نیفتاده و میدانی اگر با همین فرمان پیش بروی هر قدر هم سفت بپیچانی، درِ شیشه کیپ نمیشود.

افرا فرهامه
29 بهمن 1402
0
فکر میکردم این آدمها برایم جذاباند ولی در واقع بیثباتیشان بود که مرا به دام انداخته بود. برایم هیجانانگیز بود که محبتشان همیشه شامل حالم نمیشد و هرازگاهی جیره میدادند؛ پیامکی که ساعت یک و نیم صبح برایم میآمد و میپرسید «بیرونی؟»

مهرناز بهروش
29 بهمن 1402
0
دوست داری رابطهتان ثبات داشته باشد و طرف مقابل با رفتارهای مهربانانه نشان بدهد که دوستت دارد، اما روی همهی این نیازها سرپوش میگذاری. جوری نشان میدهی که انگار هیچ خواسته و نیازی نداری.
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم














450٬000 تومان
500٬000
%10