

انتشارات پرسمان منتشر کرد:
با قدم هایی آهسته به سمت در خروجی به راه افتاد در کمال حیرت دل کندن از آنجا برایش خیلی سخت بود اما باید می رفت و زندگی جدیدی را آغاز می کرد به خارج از زندان پا میگذاشت و در بزرگ زندان پشت سرش بسته می شد لحظه ای آنجا ایستاد و به آن در بزرگ طوسی رنگ خیره شد. لحظاتی تمام گذشته جلو چشمانش جان گرفت لحظه ای که در بیمارستان به او گفتند اصغری مرده و دیگر نمی شود برایش کاری کرد لحظه ای که در اوج ناباوری به او گفتند قاتل است و به زندان فرستاده شد. لحظه ای که با فشار روحی غیر قابل وصفی پای چوبه دار رفت و گمان کرد آنجا آخر خط زندگی است اما به طرز معجزه آسایی از پای چوبه دار باز به زندان بازگشت زندانی که در نقش قاتلی خطر ناک به آن پا گذاشته بود و بعد از گذشت این همه سال به عنوان پزشکی تحصیل کرده داشت از آن بیرون می آمد باور این سرنوشت عجیب برای خودش هم دشوار بود.
فروشگاه اینترنتی 30 بوک

شاید بپسندید













