نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات بیدگل منتشر کرد:
نگاهی به اینطرفوآنطرف جنگل انداخت و فرش پاییزی برگهای درختان راش جنگل را به یاد آورد و با خودش فکر کرد آیا اینجا از آن جاهایی است که آدم، وقتی زندگی دیگر برایش غیرقابل تحمل میشود، میتواند بیاید و روی زمینش دراز بکشد و خودش را برای مرگ آماده کند.
| ادوین، نورمن، لِتی و مارسیا در لندنِ دهۀ 1970 کارمند ادارهای هستند و همگی از دردی مشترک در عذاباند: تنهایی.
«همنوایی در پاییز» با طنز ملیح و سیاهش، با خوشبینی لجوجانهاش، اوج کار هنری درخشان باربارا پیم است. جهان این رمان، که اثری است کلاسیک و نوشتۀ یکی از محبوبترین و تحسینبرانگیزترین رماننویسان بریتانیا، هم خارقالعاده است هم آشنا؛ و به این ترتیب غریبترین وجوه زندگی روزمره را بر ما آشکار میکند. اثر هنریای ظریف و نیز پرشکوه...
| «هیچ رماننویسی، از نظر مشاهدات افشاگرانه و حظ مطبوعی که به مخاطب میدهد، به پای باربارا پیم نمیرسد.»
(جیلی کوپر)
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتابِ همنوایی در پاییز از سایت گودریدز امتیاز 3.9 از 5 را دریافت کرده است.
کتابِ همنوایی در پاییز از سایت آمازون امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.
• راه یافته به لیست نامزدهای نهایی جایزهٔ بوکر در سال 1977
همنوایی در پاییز رمانی از باربارا پیم رماننویس بریتانیایی است که برای اولینبار در سال 1997 منتشر شد. این رمان ستایش منتقدان ادبی را برانگیخت و به فهرست نهایی جایزهٔ ادبی بوکر -برترین جایزهٔ ادبی در بریتانیا- راه یافت. بسیاری از منتقدان ادبی معتقدند پیم یکی از چهرههای دیریاب ادبیات داستانی است. نویسندهای که برای ۱۵ سال تک تک داستانهایش از سوی ناشران بزرگ رد میشد و دست رد به سینهاش میزدند، اما رمان همنوایی در پاییز سبب شد که بالاخره قدرت ادبی این نویسنده درک شود. رمان همنوایی در پاییز روایت زندگی چهار کارمند بخش اداری است که در آستانه بازنشستگی هستند و آرام آرام دارند از آن سبک زندگی روزمره و ملال کارمندی فاصله میگیرند. پیم با روایتی طناز یک داستان عاشقانه با طنزی تلخ ساخته است، داستانی که هر خوانندهای را وادار به همذاتپنداری با قهرمانهایش میکند.
«رمانِ همنوایی در پاییز یک اثر هنری نفیس و باشکوه است.» - آبزرور
«باربارا پیم به جزئیات دقیق رفتار اجتماعی در رمانِ همنوایی در پاییز توجه ویژهای داشته است.» - تایمز
«تغییر سبک پیم و وارد کردن طنز به چنین داستانی، شما را به یاد سبک نوشتن جین آستین میاندازد.» - هارپرز و کوئین
«رمان همنوایی در پاییزِ باربارا پیم نمونهای از یک اثر بیتکلف و ظریف است و بهترین نمونه از سبک طنز که در 75 سال اخیر در انگلیس به چاپ رسیده است.» - ساندی تایمز
«رمانی بسیار خندهدار و همچنین غمگینانگیز که شرایط زندگی بشریت در دنیای پرملال امروز را بهتصویر کشیده است.» - فایننشال تایمز
باربارا پیم سبک منحصربه فردی دارد و داستانش را بسیار ظریف و زیرکانه پیش میبرد. او یک طنزپرداز است که غم را در زیر خنده پنهان میکند. او در رمانِ همنوایی در پاییز بهسراغِ چهار کارمند ساده رفته است (که ممکن است هر کدام از ما باشیم). آنها انسانهایی عادی هستند که به شصت سالگی رسیدهاند و بهدلایلی خود را تنها میبینند چون تمرکز اصلی زندگیشان فقط شغلشان بوده است. پیم در این کتاب مشکلاتی را مطرح کرده که شاید هر کدام از ما در سن خاصی بهطور غیرمنتظره دچارشان شویم.
«آن روز هر چهار نفرشان به کتابخانه رفتند، هرچند در زمانهای متفاوت. آقای کتابدار کتابخانه، اگر اصلاً متوجه حضورشان شده بود، به چشمش آدمهایی آمده بودند که بهنحوی قرابتی باهم دارند. آنها هم هرکدام بهنوبت متوجه کتابدار شده بودند، که موهایی طلاییرنگش تا شانههایش میرسید. اظهارنظرهای تحقیرآمیزشان دربارهٔ بلندی، پرپشتی و در کل برازنده نبودن موهایش ـ با توجه به شغل و شرایط کاریاش ـ بدون تردید نشاندهندهٔ کمبودها و نواقصی در موهای خودشان بود. ادوین موهای تُنُکش را، که کمکم خاکستری و در بالای سرش طاس شده بود، مدلی شبیه مدل مصری زده بود ـ آرایشگرش گفته بود: «حتی آقایون مسنتر از شما هم این روزها موهاشون رو بلندتر میذارن» ـ مدل بیدردسری بود که ادوین برای مردی شصتویکیدو ساله برازنده میدید. از طرفی، نورمن همیشه موهای «بدقلقی» داشت، زبر و سیخسیخی و حالا سر بیرنگ، که وقتی جوانتر بود صاف روی فرق سرش نمیخوابید. حالا دیگر مجبور نبود فرق باز کند و یکجور مدل موی قرونوسطایی داشت که انگار کاسهٔ پودینگی روی سرش گذاشته و دورش را زده بودند، چیزی تقریباً شبیه مدل موی کوتاه آمریکایی در دهههای چهل و پنجاه.»
«از بین این چهار نفر فقط لتی بود که از کتاخانه برای لذت بردن از مطالعه و احتمالاً تعالی فکریاش استفاده میکرد. او همیشه از آن دسته خوانندههایی بود که علاقهاش را به خواندن رمان پنهان نمیکرد، اما هروقت دلش رمانی میخواست که منعکسکنندهٔ زندگی خودش باشد متوجه میشد که نویسندگان ادبیات داستانی مدرن هیچ علاقهای به وضعیت زنهای ازدواجنکردهٔ مستقلِ پابهسن گذاشته ندارند. دیگر گذشته بودند آن روزهایی که او با امیدواری فرم امانت «کتابخانهٔ عاشقان کتاب کمپانی بوتس» را با رمانهای معرفیشده در روزنامههای یکشنبه پر میکرد و حالا هم عادات کتابخوانیاش تغییر کرده بود. لتی که قادر نبود رمانهای موردنیازش را بین رمانهای «عاشقانه» پیدا کند، به زندگینامهها روی آورده بود که تعدادشان اصلاً کم نبود. و چون زندگینامهها روی آورده بود که تعدادشان اصلاً کم نبود. و چون زندگینامهها مبتنی بر «واقعیت» بودند در واقع از آثار داستانی بهتر بودند. شاید از جین اوستن یا تولستوی، که او بههرحال آثارشان را نخوانده بود، بهتر نبودند، اما قطعاً از آثار هر رماننویس مدرنی «ارزشمندتر» بودند. به همین ترتیب لتی، شاید چون تنها فرد بین این چهار نفر بود که واقعاً به مطالعه علاقه داشت، تنها کسی هم بود که اغلب ناهارش را بیرونِ اداره میخورد. اسم رستورانی که او معمولاً مشتری پروپاقرصش بود راندوو بود، اما محل چندان مناسبی برای قرارهای عاشقانه نبود.»
«بقیهٔ کارکنان حاضر در اتاق، نورمن و مارسیا، هم داشتند ناهارشان را میخوردند. نورمن ناهارش یک دانه ران مرغ بود و مارسیا ساندویچی درهموبرهم که پر از برگهای کاهو و قاچهای لیز گوجهفرنگی بود. کتری برقی روی تکهای حصیر کف اتاق بهشدت بخار بیرون میداد. کسی برای درستکردن یک نوشیدنی داغ روشنش کرده و فراموش کرده بود خاموشش کند. نورمن استخوان مرغ را لای کاغذ پیچید و بهدقت انداختش داخل سطل آشغال. ادوین یک دانه چای کیسهای اِرلگِرِی را با دقت توی لیوانی دستهدار گذاشت و با آب جوشِ کتری پرش کرد. بعد، از ظرف پلاستیکی گردی یک قاچ لیمو برداشت و به آن اضافه کرد. مارسیا درِ یک قوطی قهوهٔ فوری را باز کرد و دو لیوان قهوه برای خودش و نورمن درست کرد. این کار او هیچ معنای خاصی نداشت، فقط توافقی بود که خیلی راحت بین آن دو شکل گرفته بود. هر دو قهوه دوست داشتند و خریدن یک قوطی بزرگ قهوه و بعد شریکی استفاده کردن از آن ارزانتر تمام میشد، لتی، که غذایش را بیرونِ اداره خورده بود، برای خودش چای یا قهوه درست نکرد، فقط رفت توی دستشویی و لیوانی آب آورد و گذاشتش روی میزش روی یک زیرلیوانی رنگی از جنس الیاف نخل.»
مارسیا، لتی، نورمن و ادوین چهار شخصیت اصلی رمانِ همنوایی در پاییز و با هم همکار هستند. آنها در یک دفتر کار میکنند. اکنون هیچکدام همسری ندارند (ادوین همسرش را از دست داده است) و همه به سن بازنشستگی نزدیک شدهاند. لتی قصد دارد به حومهٔ شهر برود و با دوست قدیمی خود که یک بیوه است زندگی کند اما وقتی دوستش به او میگوید که میخواهد با یک کشیش که چند سال کوچکتر از خودش است ازدواج کند، مجبور میشود برنامهاش را عوض کند. پس از بازنشستگی مارسیا و لتی هر کدام با چالشهایی روبهرو میشوند. آپارتمان اجارهای تکخوابهٔ لتی به فروش میرود و ادوین برای او جایی در خانهٔ یک بیوهٔ سالخورده پیدا میکند. مارسیا که از قبل منزوی شده و پس از برداشتن سینهاش بر اثر سرطان بسیار حساس شده است و باید با از دستدادن عادتهای روزمرهای که بخش اساسی زندگیش بوده، کنار بیاید. او از دنیای بیرون دور میشود و کمتر و کمتر غذا میخورد. نقطهٔ مشترک این چهار نفر تنهایی است و تلاشی که میکنند تا بتوانند خود را با دنیایی متفاوت از افکارشان وفق دهند. خوشبینی و سرسختی این شخصیتها به آنها اجازه میدهد به روشهای مختلف خود بهنوعی بر زندگی پیروز شوند.
• زنان فوقالعاده اثر دیگری از باربارا پیم نویسندهٔ انگلیسی است. این رمان روایتی زنانه و طنزآلود از زندگی میلدرد است. زنی سیوچندساله که مجرد است اما با ورود زوجی جوان زندگیاش دگرگون میشود و پس از مدتی در احساساتی طوفانی خود را گرفتار میبیند. این کتاب یکی از غنیترین و سرگرمکنندهترین رمانهای کمدی محسوب میشود.
• کتابِ بادام اثر وون پیونگ سون نویسنده و فیلمنامهنویس کرهای است. این کتاب داستان پسری به نام یونجائه است که به بیماری آلکسی تایمیا مبتلاست. او نمیتواند هیچ احساسی را درک کند یا احساس خاصی از خود بروز بدهد. یونجا با مادر و مادربزرگش زندگی میکند و آنها همهجوره به او کمک میکنند تا بتواند در جامعه دوام بیاورد اما روزی که مادر و مادربزرگش قربانی یک جنایت میشوند زندگی او برای همیشه تغییر میکند.
باربارا مری کرامپتون پیم در سال 1913 به دنیا آمد و در سال 1980 درگذشت. او رماننویس انگلیسی بود که در دههٔ 1950 مجموعهای از کمدیهای اجتماعی را منتشر کرد که معروفترین کتابهای این مجموعه «زنان فوقالعاده» و «یک لیوان برکت» بودند. در سال 1977 زمانی که منتقد ادبی لرد دیوید سیسیل و شاعر فیلیپ لارکین او را دستکم گرفتهشدهترین نویسندهٔ قرن نامیدند، توجهات به آثار این نویسنده جلب شد. رمانِ «همنوایی در پاییزِ» او در همان سال نامزد جایزهٔ بوکر شد و خودِ نویسنده بهعنوان عضو انجمن سلطنتی ادبیات پذیرفته شد. والدین پیم از سنین جوانی او را تشویق میکردند تا بنویسد و او در سال 1922 اولین نمایشنامهٔ خود را با نام «الماسهای جادویی» بهروی صحنه بُرد. در سال 1931 برای تحصیل در رشتهٔ زبان انگلیسی به کالج سنت هیلدا در آکسفورد رفت. زمانی که در آکسفورد بود دوستی نزدیکی با رماننویس و منتقد ادبی آینده رابرت لیدل برقرار کرد که آثار اولیهٔ او را میخواند و بازخوردهای کلیدیای به او ارائه میکرد. در اوایل سال 1939 پیم تصمیم گرفت در انتشارات به فعالیت بپردازد اما شروع جنگ جهانی دوم برنامههای او را تغییر داد و بعداً برای خدمت به نیروی دریایی سلطنتی زنان بریتانیا پیوست. از سال 1934 او در نیروی دریایی خدمت کرد و در نهایت به ناپل فرستاده شد.
باربارا پیم اولین رمان خود را در سال 1935 نوشت اما ناشران متعددی آن را رد کردند. او رمان دیگری را در سال 1936 نوشت و چند رمان دیگر نیز در سالهای پس از آن نوشت که همگی پس از مرگ پیم منتشر شدند. او پس از مدتی داستانهایش را برای مجلات زنان فرستاد و اولین رمانش را اصلاح کرد که در سال 1950 به چاپ رسید. پیم همچنین در همان سال یک نمایشنامهٔ رادیویی با عنوان «چیزی برای بهخاطر آوردن» نوشت که در بیبیسی پخش شد. دومین رمانِ پیم که در سال 1952 منتشر شد «زنان فوقالعاده» بود که با استقبال خوبی مواجه شد اما سومین رمان او با نام «جین و پرودنس» که در سال 1953 منتشر شد نقدهای متفاوتتری دریافت کرد. رمان چهارم او در سال 1955 منتشر شد و فروش ضعیفتری نسبت به سه رمان قبلی داشت اما آنقدر توجه را به خود جلب کرد که تبدیل به اولین رمان پیم شد که در ایالات متحده به چاپ رسید. پیم هفتمین رمان خود را در سال 1963 نوشت اما ناشران بسیاری این رمان را رد کردند و به انتشار آن علاقهای نشان ندادند. بسیاری به او توصیه کردند که سبک نوشتن قدیمیاش را کنار بگذارد چون مردم دیگر علاقهای به خواندن چنین موضوعاتی ندارند. بنابراین پیم از سال 1962 تا 1977 چیزی منتشر نکرد اما به نوشتن رمان و داستان کوتاه و اصلاح آثار قبلیاش ادامه داد. با اینحال رمانهای قبلی او در همین دوره به دلیل تقاضای عمومی کتابخانههای عمومی تجدید چاپ شدند. او 27 داستان کوتاه نوشت که تنها 6 تا از آنها در طول زندگیاش منتشر شدند.
سال 1971 پیم به سرطان سینه مبتلا شد و پزشکان مجبور شدند سینهٔ چپ او را تخلیه کنند. عمل با موفقیت انجام شد و او سرطان را شکست داد. در سال 1972 پیم و خواهرش انباری در فیناستاک در آرکسفوردشر خریدند و نقش فعالی در زندگی اجتماعی این روستا ایفا کردند. پیم در سال 1974 بازنشسته شد و در همان سال سکتهٔ مغزی کوچکی کرد که او را گرفتار نارساخوانی موقتی کرد اما او به نوشتن ادامه داد و کتابِ «همنوایی در پاییز» را در سال 1976 تکمیل کرد. در ۲۱ ژانویهٔ 1977 ضمیمهٔ ادبی تایمز مقالهای منتشر کرد که در آن فهرستی از چهرههای برجستهٔ ادبی دستکمگرفته شده در 75 سال گذشته چاپ شده بود. بر اساس همین مقاله علاقهٔ ادبی به پیم پس از 16 سال احیا شد. او قبل از انتشار «همنوایی در پاییز» موافقت کرد که رمانی که ۱۰ سال پیش از آن نوشته بود نیز منتشر شود. بیبیسی در برنامهای با نام «چای با خانم پیم» که در 21 اکتبر 1977 پخش شد با پیم مصاحبه کرد. نقدهای کتابِ «همنوایی در پاییز» مثبت بود و این رمان نامزد جایزهٔ بوکر شد اما متأسفانه جایزه به نویسندهٔ دیگری رسید.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.