نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات افکار منتشر کرد :
زن که همچنان با صدای نامفهومی غر میزد چادر را از دهانش گرفت و زیر چشمی به قاضی نگاه کرد به خدا هیچی حاج آقا هیچ ماجرایی نیست این پاک عقلش رو از دست داده این عاقل بود. معلم بود. به بچه های مردم شعر یاد میداد نمیدونم کدوم تخم حرومی چشمش زد بهش سحر و جادو بستن که این طوری شد حاج آقا تو رو به عزیزت یه دعایی بکن این سحرش باطل شه به خدا وضع ما عالیه از خوبی چشممون زدن ...
قاضی بی اعتنا به زن که همچنان در حال صحبت بود با ته خودکار پشت گوشش را خاراند یک قطره عرق از پیشانی اش رها شد و روی داد خواست افتاد نگاهی به آقای ادیب کرد که پاهایش را جمع کرده بود و با دو دست چفت شده به هم بین پاهایش به زمین خیره مانده بود لرزشش مدام بیشتر میشد. انگار که حرفهای زن مثل بادی آتش درونش را شعله ور می کند. قاضی احساس کرد هر آن ممکن است جو دوباره عصبی و هیجانی شود برای همین حرفهای زن را قطع کرد و با لحنی آرام گفت آقای ادیب خودتون رو کنترل کنین خیلی آروم و شمرده برای من توضیح بدین که مشکل چیه؟ برای چی طلاق میخواین؟
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.