

انتشارات شادان منتشر کرد:
یکی از آن صدها روز در روزگار جوانی
به تصور رهایی از سختی ها و سختگیری ها به خیال رسیدن به دنیای شاد جوانی
هر شرطی را پذیرا شدم برای کندن و جدا شدن
و پرواز به سوی دنیایی آزاد که نمی شناختم.
رفتم اما خیلی زود زندگی نشانم داد
که هر کس با دو چهره متضاد
همچون «نقاب» و «سایه) رو به روی من می ایستد
نقابی آشکار برای فریب خود و دیگران
و سایه ای پنهان پشت نقاب
که گاهی هم فراموش شده است.
من روزی رفتم و روزی دیگر باز آمدم و درست در زمان خستگی و درماندگی لحظه ای با تصمیم به بستن دفتر زندگی ناگهان برگ تازه ای از آن دفتر ورق خورد و فصلی نو به بار نشست به نام امید و فهمیدم که تو نیز در پس آن نقاب سرد
سایه ای زیبا پنهان کرده ای پر از مهربانی
حالا دیگر قصه ام مانند آتش است و سیاوش سیاوشی که دنیایش را با گذر از آزمون زندگی برای همیشه جاودانه کرد.
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













