معرفی کتاب قدرت بدی اثر جان تیرنی و روی. اف. بومایستر
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
کتابِ قدرت بدی از سایت گودریدز امتیاز 3.9 از 5 را دریافت کرده است.
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
کتابِ قدرت بدی از سایت آمازون امتیاز 4.4 از 5 را دریافت کرده است.
معرفی کتابِ قدرت بدی:
کتاب قدرت بدی اثر جان تیرنی و روی.اف. بومایستر سال 2019 منتشر شد. نویسندگان در این کتاب به سراغ موضوع علمی و بسیار جذابی رفتهاند: چرا بدی، ناراحتی، غصه و غم بیشتر به یاد ما میماند و تأثیر ماندگارتری بر ما دارد؟ پاسخ تعصب منفی یا بهعبارت دیگر قدرت بدی است. ظاهراً در دنیای مدرنی که ما در آن زندگی میکنیم قدرت بدی بیشتر از همیشه است و شما با مطالعهٔ کتابِ قدرت بدی از تأثیرات منفی افکار و حوادث بد آگاه خواهید شد و نحوهٔ مهار آن را خواهید آموخت.
واکنشهای جهانی به کتابِ قدرت بدی:
«کتاب قدرت بدی یکی از مهمترین کتابها است که روانشناسی و سیاست را ترکیب کرده و این برترین کتابی است که تابهحال در این زمینه خواندهام.» - مارتین.ای.پی سلیگمن، نویسندهٔ کتاب خوشبینی آموخته شده
چرا باید کتابِ قدرت بدی را بخوانیم؟
چرا یک برخورد بد بیشتر بهخاطر ما میماند تا یک برخورد خوب؟ چرا از دستدادن پول بیشتر از بهدست آوردن آن بر ما تأثیر میگذارد؟ چه چیزی باعث میشود نتوانیم ترسهایمان را کنار بگذاریم یا به سختی با آنها کنار بیاییم؟ طبق نظر نویسندگان قدرت بدی، امروزه بدی بیش از خوبی در ذهن ما میماند و بر ما تأثیر خواهد گذاشت پس بهجای اینکه دائما خود را در احاطهٔ اخبار بد قرار دهید و بهدنبال یافتن اشتباهات دنیا و زندگیتان باشید، کتابِ قدرتِ بدی را بخوانید تا متوجه شوید چه چیزی دردنیا درست است و چگونه میتوانید همه چیز را به سمت درستی پیش ببرید و زندگی بهتری داشته باشید.
جملات درخشانی از کتابِ قدرت بدی:
«بومایستر در اوایل زندگی حرفهای خود، مدتها قبل از اینکه چیزی در مورد اثر منفی منتشر کند، کاری انجام داد که میتوان آن را یک مطالعهٔ آزمایشی نامید. نمونهٔ موردمطالعه تنها خود او بود. او با فردی رابطهٔ عاطفی داشت که بیشتر اوقات باهوش، جذاب و دوستداشتنی بود. اما گاهی اوقات بهقدری خشمگین میشد که دادوفریاد راه میانداخت و این او را مأیوس و گیج میکرد. هرگز نشنیده بود که پدر و مادرش صدای خود را بر سر یکدیگر بلند کنند و هرگز با کسی به این بیثباتی وارد رابطه نشده بود. شریک عاطفیاش ممکن بود بات اشتباهاتی که به نظر بومایستر ناخواسته بود، عصبانی شود؛ مانند خیسشدن محیط خارج از وان حمام هنگام دوش گرفتن یا فراموشی خاموش کردن اتو بعد از اتو کردن لباسش. او یکبار آنقدر ناراحت شد که ظرفی را به دیوار آشپزخانه کوبید و شکست. بومایستر میدانست نقطهضعفهایی دارد و درک میکرد که در رابطه باید تلاش کرد، اما تحمل این اختلافنظرها سخت بود. اما پس از مدتی، دختر واقعاً پشیمان میشد. عذرخواهی میکرد، تقصیر را میپذیرفت و درعینحال با آرامش توضیح میداد که چه شده اینقدر از دست بومایستر ناراحت شده و او دفعهٔ بعد چه کاری را باید جور دیگری انجام دهد. وقتی بومایستر به او گوش میداد، ناگهان شکوتردیدش ناپدید میشد و بار دیگر درخشش و جذابیت او را میدید. به روزهای اولیهٔ باهم بودنشان فکر میکرد، آن لحظات هیجانانگیز کشف نیمهٔ گمشده، و میدانست که هنوز او را دوست دارد.»
«بومایستر جوان در معضل عاشقانهٔ خود به استراتژی کلاسیک دانشمندان سردرگمِ علوم اجتماعی بازگشت: جمعآوری دادهها. او یک ارزیابی دوتایی خام ابداع کرد. هر روز عصر به گذشته نگاه میکرد، از خود میپرسید آیا از حضور در این رابطه خوشحال است یا خیر، و پاسخ بله یا خیر را در دفترچه علامت میزد. همچنین چند محدودیت نیز تعیین کرد. با خود گفت اگر معلوم شود که روزهای بد از روزهای خوب بیشتر است، دلیل روشنی برای جدایی خواهد بود. اگر برای هر روز بد حداقل چهار روز خوب وجود داشته باشد، دلیلی است برای باهم ماندن. روزهای بینابینی هم، خب بینابین بودند. او متوجه بود که این پارامترها دلبخواهی هستند، اما تشنهٔ نوعی شفافیت بود. پس از چندین ماه ثبت سوابق، میتوانست ببیند که نسبت تقریباً ثابت مانده است و هنوز هیچ وضوحی وجود ندارد. آنها برای هر روز بد دو روز خوب داشتند، نسبتی که نصف حد معین او بود. چه باید میکرد؟ میدید که روزهای خوب با اختلاف قابلتوجهی از روزهای بد بیشترند، بااینحال در روزها بد بیشتر از همیشه احساس بدبختی میکرد. بومایستر تصمیم گرفت از او جدا شود، تصمیمی که بیشتر براساس غریزه و احساساتش بود نه دادهها، اما درنهایت دانشمندانِ دیگر دلیلی برای تصمیم او و همچنین برای روش تحقیقش ارائه کردند. او با آن یادداشتهای روزانه در دفترچهاش، مفهومی را به وجود آورده بود که بعداً نسبت مثبت نامیده شد، نسبتی که تعداد اتفاقات خوب در ازای هر اتفاق بد است.»
«ما دیدیم که بین دو تا پنج چیز خوب برای جبران یک چیز بد نیاز است. تعجبآور نیست که نتایج در سادهترین حالت از مطالعات مربوط به پول حاصل شود، زیرا در آن شرایط برای مغز آسانتر است که با تمرکز بر اعداد بهجای احساسات، بر سوگیری منفی غلبه کند. به همان اندازه که از دستدادن پول برایتان ضرر دارد، میتوانید به خودتان بگویید که ضرر 100 دلاری با سود 100 دلاری کاملاً جبران میشود. قماربازان بهطور معمول خود را آموزش میدهند براساس شانسهای ریاضی بازی کنند نه غرایز درونی خود. همه نمیتوانند این کار را انجام دهند، اما در آزمایشهای با پول، برخی افراد بدون شک توانستند نسبت سود و زیان را بهطور منطقی متعادل کنند، بنابراین میانگین نسبت آن حدود ۲ به ۱ بود. بااینحال، وقتی پول در میان نیست، مقایسهٔ دقیق بسیار دشوارتر است و بیشتر اتفاقاتِ خوب و بد در زندگی ما چنین واکنشهای منطقیای را برنمیانگیزد. همانطور که اشاره کردیم، این نسبت برای افرادی که درگیر افکار افسردهکننده یا مشاجره با همسرشان هستند، بیشتر از 2 به ۱ است. نتایج تحقیقات دربارهٔ ردیابی خلقوخوی کارمندان در طول روز نشان میدهد که پسرفت دو تا پنج برابر بیشتر از رویداد مثبت تأثیر عاطفی دارد. احساسات منطق ما را کمتر میکنند و درنتیجه بیشتر تحتتأثیر قدرت بدی قرار میگیریم. برخی از رایجترین اندازهگیریهای بهزیستی عاطفی را روانشناس باربارا فردریکسون انجام داده است.»
تحلیلی بر کتابِ قدرت بدی:
چرا ما از شنیدن یک کلمه انتقاد ناراحت میشویم حتی اگر آن انتقاد با تعریف و تمجید آمیخته شده باشد؟ چرا کشورها در جنگهای فاجعهبار میافتند، چرا زوجها طلاق میگیرند، چرا مردم به مصاحبههای شغلی نامربوط و بیمعنا میروند، چرا دانشآموزها از مدرسه ناامیدند و حس میکنند هیچ چیزی در مدرسه نمیآموزند؟ طبق نظر نویسندگان کتابِ قدرت بدی چون مغز ما برای تمرکز بر روی بدیها طراحی شده است و همین تأثیر منفی بسیاری از مسائل کوچک و بزرگ زندگی را توضیح میدهد و البته چون در تمام طول روز و شب، قدرت بدی بر روحیهٔ مردم حاکم است و همین روحیه کمپینهای بازاریابی را هدایت میکند و بر اخبار و سیاست تسلط دارد. درواقع سوگیری منفی مغز ما ریشه در زندگی نیاکان ما دارد که مجبور بودند نسبت به خطرات مرگبار هوشیار باشند اما همین سوگیری منفی امروزه دیدگاه ما را مخدوش کرده است. رگبار پیوستهٔ اخبار بد و بحرانزایی باعث شده است که احساس درماندگی کنیم و بیمورد ترسو و عصبانی باشیم. اما راهی هست که بتوان این سوگیری منفی مغز را تغییر داد؟
در کتابِ قدرت بدی چه میخوانیم؟
روی. اف. بومایستر دانشمند برجستهٔ علوم اجتماعی است. او برای درک تأثیر خوبی و بدی در زندگی انسان شروع به تحقیق کرد و بهطور غیرمنتظرهای به جنبهٔ جالب و عجیبی از طبیعت انسان دست یافت. او برای اینکه بفهمد چرا ضررهای مالی برای مردم از منافع مالی مهمتر است تیمی تشکیل داد و این تیم بهدنبال حوادث خوبی رفتند که از حوادث بد تأثیر بیشتری داشتهاند اما نتوانستند چیزی بیابند. تحقیقات این تیم نشان داد که حوادث بد بیوقفه قویتر از حوادث خوب هستند و مقالهٔ منتشرشدهٔ آنها یکی از پراستنادترین مقالات در ادبیات علمی شد. بومایستر و جان تیرنی معتقدند، زمانیکه سوگیری منفی ذهن خود را تشخیص دهیم، مغز منطقی ما میتواند در زمانِ نیاز بر قدرت بدی غلبه کند. درواقع این دو نویسنده در کتابِ قدرت بدی به شما نشان میدهند که وقایع بد و احساسات بد، قویترین انگیزهها را برای افراد ایجاد میکنند تا به شخصیتی باهوشتر و قویتر برسند. بدی و قدرت بدی اگر به درستی درک شود، مفید نیز واقع خواهد شد. ما میتوانیم با کمک راهکارهایی اثباتشدهٔ کتاب قدرتِ بدی در دامهایی که روابط، مشاغل، تجارت و دولتهای ویرانگر برایمان پهن کردهاند نیفتیم.
فهرست مطالب کتابِ قدرت بدی
مقدمه: اثر منفی
فصل ۱: بدی چقدر بد است؟ به خدمت گرفتن ذهن منطقی
فصل ۲: درسهای عشق منفی را حذف کنید
فصل ۳: شیطان درونی مغز سیمی برای بدی
فصل ۴: استفاده از زور نقد سازنده
فصل ۵: بهشت یا جهنم، پاداش در برابر مجازات
فصل ۶: کسبوکار، بله، ما سیب بد نداریم
فصل ۷: خطرات آنلاین، هتل «پرتوهای درخشان» در مقابل «بانوی ماه»
فصل ۸: اصل پولیانا، سلاح طبیعی ما در برابر بدی
فصل ۹: بحران بحران، صعود بد
فصل ۱۰: آیندهٔ خوبی
اگر از خواندن کتابِ قدرت بدی لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
•
کتاب خوشبینی آموخته شده اثر دکتر مارتین سلیگمن، پدر علم روانشناسی مثبتگرا است. او در این کتاب به تفاوت بین خوشبینی و بدبینی در الگوهای فکری پرداخته است و نشان میدهد که چگونه خوشبینی کیفیت زندگی را افزایش میدهد و چطور هر کسی میتواند با کمی تمرین خوشبینی را بیاموزد.
•
خودتنظیمی و خودکنترلی اثر دیگری از روی. اف. بومایستر روانشناس اجتماعی آمریکایی است. او در این کتاب از هنر خودکنترلی میگوید که یکی از دو خصوصیتی است که میتواند پیامدها و نتایج مثبتی بر زندگی انسان داشته باشد. کسانی که به خودتنظیمی و خودکنترلی رسیدهاند عملکرد تحصیلی بهتر، شغل مناسبتر و روابط صمیمانهتری را تجربه خواهند کرد.
دربارۀ روی.اف بومایستر: روانشناس اجتماعی
روی. اف. بومایستر در سال 1953 به دنیا آمد. او روانشناس اجتماعی آمریکایی است که برای کار بر روی مسائلی مانند طرد اجتماعی، تعلق، تمایلات و تفاوتهای جنسی، کنترل خود، رفتارهای کنترلگر، انگیزه، پرخاشگری، آگاهی، ارادهٔ آزاد و عزتنفس به شهرت رسید. بومایستر مدرک کارشناسیاش را از دانشگاه پرینستون و مدرک کارشناسی ارشدش را از دانشگاه دوک اخذ کرد. او با مربی خود ادوارد ای.جونز به دانشگاه پرینستون بازگشت و مدرک دکترایش را در رشتهٔ روانشناسی در سال 1978 از همین دانشگاه دریافت کرد. بومایستر از سال 1979 تا 2003 در دانشگاه کیس وسترن تدریس کرد و بعدها استاد روانشناسی شد. پس از آن به عنوان محقق در دانشگاه ایالتی فلوریدا مشغول به کار شد و در بخش روانشناسی به تدریس و برگزاری سمینار پرداخت. در سال 2016 به دانشکدهٔ روانشناسی دانشگاه کوئیزلند استرالیا نقلمکان و چندین سال در آنجا تدریس کرد. او هماکنون عضو انجمن شخصیت و روانشناسی اجتماعی و انجمن علوم روانشناسی آمریکا است.