

یدک
انتشارات نسل نوانديش منتشر کرد:
ویلی دو سال از من بزرگتر و وارث بود، درحالیکه من یدک بودم. این صرفاً نحوة اشارة مطبوعات به ما نبود ــ اگرچه قطعاً چنین بود. مختصرگویی وارث و یدک، اغلب توسط پدر، مادر، پدربزرگ و حتی مادربزرگ استفاده میشد. هیچ اعتراضی به آن وارد نبود، اما هیچ ابهامی نیز درمورد آن وجود نداشت. من سایه، پشتیبان و جایگزین بودم و صرفاً برای روز مبادا که اگر اتفاقی برای ویلی رخ دهد، به دنیا آورده شده بودم. من فراخوانده شده بودم تا پشتیبانی، حواسپرتی، انحراف توجه و درصورت لزوم، قطعه یدکی را در قالب اهدای کلیه، خون یا مغزاستخوان فراهم کنم. همة اینها از ابتدای سفر زندگی بهصراحت برای من روشن و پس از آن بهطور مرتب تقویت شد. در بیستسالگیام، وقتی برای اولینبار داستان حرفی را که پدر در روز تولدم به مادر گفته بود شنیدم: «فوقالعاده است! اکنون شما یک وارث و یک یدک به من دادهاید ــ کار من تمام شده است»، با خودم فکر کردم احتمالاً یک شوخی بوده است!
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













