

مختصر و مفید (8)(انسانشناسی)(پالتویی)
انتشارات ماهي منتشر کرد:
«انسانشناسي» (Anthropology) بيشک محصول دورهي مدرن است. اما به طور خاص، قِوامِ آن به عنوان يک رشته، از اوايل قرن نوزدهم شکل گرفت. از آن زمان به بعد، دانشمندان اين رشته تصميم گرفتند که ديگر به نوشتههاي مستعمرهچيان و مبلغان مذهبي و جهانگردان اکتفا نکنند و خودشان هم وارد گود بشوند. از اين رو تصميم گرفتند خودشان در کسوت قومنگار به ثبت واقعيت و اطلاعات دست اول بپردازند.
در ابتدا انسانشناسان، در فضايي دارويني، در پي نشاندادن مراحل تکامل فرهنگها و جوامع گوناگون بودند. و براي همين هم بود که شايد بيشتر به سراغِ جوامع بدوي و کمتر مواجه شده با مدرنيته ميرفتند. البته اين کارشان دلايل ديگري هم داشت. مثلا اينکه فکر ميکردند اين جوامع در حال نابودياند و به نوعي آنها براي ثبت اين فرهنگ، نسبت به آيندگان وظيفه دارند. يا حتي علاقه به درک چيزهاي غيرمتعارف هم شايد بيتاثير نبود. اما بعدها انسانشناسها جوامع شهري و مدرن را نيز مورد بررسي خود قرار دادند.
انسانشناسي از همان اوايل کارش را تخصصي دنبال ميکرد. به اين معني که يک انسانشناس کمتر به دنبال بررسي کامل يک فرهنگ بوده است. معمولا انسانشناسان به يکي از ابعاد فرهنگي يک قوم ميپردازند. مثلا دين، اقتصاد، روابط اجتماعي و خوني، قوانين و حقوق و خيلي چيزهاي ديگر. اين نکته نشان ميدهد که انسانشناسي ابعاد و شاخههاي بسيار گستردهاي دارد.
اين کتاب، قرار است درآمدي باشد براي آشنايي مخاطبين عام با انسانشناسي. براي همين نويسندگان کتاب نميتوانستند به تفصيل دربارهي تمام شاخههاي انسانشناسي و تمام نحلههاي آن گفتوگو کنند. گستردگي زماني و مکاني و تعداد بالاي متفکرين اين رشته، به صورتي است که نميشود در يک کتابي که با هدف آشنايي اوليه نوشته ميشود، تمام سرفصلهاي اين رشته را گنجاند. براي همين نويسندگان اين کتاب، تصميم گرفتهاند که دست به انتخاب بزنند. آنها برخي از مفاهيم کلاسيک اين رشته را برگزيدهاند که از طلوع انسانشناسي تا الان، مورد توجه انديشمندان اين رشته بوده است. و البته بايد اشاره کرد که- به گفتهي خودشان- اين مفاهيم، نقش بنياديتري را در انسانشناسي ايفا ميکنند.
در پيشگفتار کتاب، نويسندگان خود را معرفي ميکنند و خيلي کوتاه از تجربهي ميداني خود در انسانشناسي صحبت ميکنند.
در فصل اول، ما با کلياتي از انسانشناسي آشنا ميشويم. تاريخ مختصر و روش اين رشته، همراه با بيان مشکلات و اشکالات آن. در اين فصل، دربارهي قومنگاري بحثهاي جالبي شده است. از جمله، اشارههايي که به قومنگاريهاي بسيار متنوع و عجيب و غريب برخي انسانشناسان شده است که تصور ما را از اين رشته خيلي گستردهتر ميکند.
روش اصلي انسانشناسان، قومنگاري است. به اين صورت که انسانشناسها براي مدتي در ميان مردمي خاص ساکن ميشوند و از نزديک به ثبت واقعيت ميپردازند. چرا که ميدانند آن چيزي که دنبالش هستند، با آمار و ارقام به دست نميآيد. همچنين لازم است خودِ توصيفکننده، متخصص اين رشته باشد. اين را نيز بايد اضافه کرد که برخي مسائل فرهنگي، با يک نگاه قابل درک نيستند. بلکه تنها با زندگي کردن مداوم قابل شناخت و يا تحليل هستند.
خود نويسندههاي اين کتاب، تجربههاي جالبي در اين زمينه دارند و به برخي از آنها نيز در کتاب اشاره کردهاند. يکي از نويسندگان کتاب، پيتر جاست، به همراه همسرش حدود دو سال را در يکي از شهرهاي اندونزي به سر بردهاند. شهري که نه وقتي که تحت سلطهي جاوه بود هندو شد، و نه وقتي که تحت فرمان حکومت اسلامي اندونزي بود مسلمان شد. البته الان کمي اوضاع فرق کرده است. ولي با اين حال، به قول يکي از اهالي آن، مردم اين سرزمين 30% مسيحي هستند، 70% مسلمان هستند و 90% کافرند! يکي از نمودهاي جالب تاثير فرهنگ در دين، شايد مردم همين سرزمين باشد. نويسندهي ديگر کتاب، جان ماناگن هم به همراه همسرش حدود سه سال را در بخشي از مکزيک به نام ميستکا گذرانده است. هر دو، کارشان را در شهري سنتي و البته در معرض مدرنيته گذراندهاند. در هر فصلي از کتاب، به تناسب با خاطرات بيشتري از اين دو نويسنده آشنا ميشويم.
در فصل دوم و سوم، ما با دو مفهوم اساسي در اين رشته آشنا ميشويم: فرهنگ و جامعه. توضيح داده ميشود که فرهنگ چيست و حدود تاثير و تاثر آن تا کجاست. همچنين جامعه به چه معناست و ارتباط انسان با آن چگونه است. و البته جامعه و فرهنگ تفاوت خاصي با هم ندارند، بلکه تنها دو روي يک سکهاند. در اين فصل ما ميفهميم که خيلي از پديدههاي زندگي ما، کاملا به فرهنگ وابسته هستند، نه يک حقيقت جهانشمول. مثلا ما با تجربههاي جالب پيتر در اندونزي در مورد خوردن و غذا آشنا ميشويم. طوري که کمکم به اين فکر ميکنيم که مرز خوردني و نخوردني براي ما دقيقا از کجا آمده است؟ ميبينيم که بيش از آنکه به خاطر حقايقي دربارهي غذا باشد، صرفا يک فرهنگ است. فرهنگي که همراه خودش ، برخي «حقايق» را هم دربارهي غذا «توليد» کرده است. اما فرهنگ تا کجا پايش را دراز کرده است؟ خيلي معلوم نيست. اما گويي خيلي از جاها جزء گليم فرهنگ است. جامعه نيز وضعيتي مشابه دارد.
در فصلهاي چهارم و پنجم با گروههاي اجتماعي آشنا ميشويم. در فصل چهارم، گروههاي سببي و نسبي مورد بررسي قرار ميگيرد. آيا مردم همهي فرهنگها از خانواده يک تصور دارند؟ (بيشتر محتواي اين فصل به بررسي تصورات فرهنگهاي مختلف از خانواده اختصاص دارد.) و بعد اينکه اصلا آيا اخلاق و رفتار جنسي در همه جا يکسان است؟ و آنچه مهمتر است، اينکه علت اين تفاوتها چيست؟ انسانشناس نميخواهد تنها يک توصيفگر باشد. بخش ديگر کار انسانشناس، بيان ريشهها و عوامل يک رفتار و تصور و يک پديدهي اجتماعي است.
ما حتي همين الان هم در سطح جهان با گروهبنديهاي اجتماعي مختلفي مواجيهم. برخي از اين گروهبنديها، براي اعضايشان بسيار جدي است. حتي پشت برخي از گروهبنديها حقايقي کيهانشناختي و نفسالامري نيز هست؛ البته به گمان اعضايشان! با اين حال ممکن است برخي از اينها براي ما خندهدار باشد. در فصل پنجم، ما با يک بررسي کوتاه انسانشناختي دربارهي گروههاي اجتماعي مثل قوم و قبيله و ملت و طبقه و... آشنا ميشويم.
فصل ششم با اين مسئله شروع ميشود که تلقيهاي گوناگون دربارهي عيد و تا حدي هم هديه چيست؟! اما کمکم بحث به اقتصاد ميرسد که در فرهنگهاي مختلف چه بروزي داشته و چه تاثيري گذاشته است. مثلا مصرف، بازار، پول، مبادله و توليد در هر مدلي از اقتصاد، هرکدام چه نقشي را ايفا ميکنند؟
در فصل هفتم، ميبينيم يک انسانشناس شروع ميکند به بررسي دين و باور در فرهنگهاي مختلف. آيا دين يک امر فرهنگي است؟ يا اينکه مردم با استدلال سراغ دينشان ميروند؟ آيا يک انسان ميتواند فارغ از فرهنگش در پيِ دينش برود؟ در اين فصل ميبينيم که دينِ هر مردمي، چه ارتباط وثيقي با فرهنگ آنها دارد.
در فصل آخر هم نگاه فرهنگهاي مختلف را به هويت شخصي ميبينيم. چنان که گويي تصور ما از
«شخص» خودمان، يک پديدهي کاملا مدرن است و اصلا سابقه نداشته؛ مثل خيلي ديگر از عرصههاي زندگي ما.
يکي از مزيتهاي اين کتاب، اين است که در کنار مباحث خود، گاهگاهي به معرفي چهرههاي برجستهي انسانشناسي نيز پرداخته است. همچنين عکسهايي نيز از مکانهاي مورداشاره در کتاب گنجانده شده است. در پايان کتاب نيز فهرست مفصل و تفکيکشدهاي از کتابهاي گوناگون ارائه شده است تا هرکسي که مايل بود بحثي را دنبال کند، راهنماي مناسبي داشته باشد. تمام اين ويژگيها همراه با بيان رسا و ترجمهي روان کتاب، باعث شده است که منبع مقدماتي بسيار مناسب و خوبي باشد.
اين نکته نيز حائز اهميت است که مولفان اين کتاب، بر اثر تجربههاي ميداني و سابقهي تدريس طولاني براي هزاران دانشجو، دريافتهاند که براي نوآموزان چگونه بايد انسانشناسي را آغاز کنند. و البته خود آن سابقه هم باعث شده که ما با کتاب نسبتا مطمئني مواجه باشيم.
کار انسانشناسي تنها توصيف است؛ البته توصيف دقيق و نظاممند. انسانشناسان روي خيلي از (شايد همهي) جنبههاي زندگي انسان دست گذاشتهاند و آن را بررسي فرهنگي کردهاند. عمدهي شيوهي انسانشناسها روش تجربي است. و نيز هميشه سعي کردهاند توصيفشان را در يک کل انداموار جاي دهند تا منجر به فهم بهتري از آن پديده بشود. اما شايد انسانشناسها خيلي دنبال تجويز نبودهاند. با اين حال، انسانشناسي کساني را که ميخواهند تعصبات خودشان را اصولي جهانشمول جا بزنند، بازميدارد. در جهاني که امروزه در آتش خرافات و تعصبات ميسوزد چه چيزي بهتر و ضروريتر از اين است؟
فروشگاه اينترنتي 30بوک
شاید بپسندید














از این مترجم













