قابل اغماض است. نقش سحرآمیزی که به نوشتهام منتسب میکردم و امروز با نگاه به گذشته، خودبینی سبکسرانهای در آن میبینم، قابل اغماض است؛ چون حتماً راهی بود برای اینکه در دل حوادثی که در شیلی، بدون حضور من رخ میداد، خود را قهرمانی کممایه بدانم.
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات برج منتشر کرد:
«به رغم وجود پینوشه گاهی هم به خاطر وجود پینوشه زندگی ادامه داشت.»
یازده سپتامبر برج بلند دموکراسی فروریخت سپتامبر 1973 بود و آریل دورفمن متحد جوان و چپگرای رئیس جمهور آلنده برای سومین بار در زندگیاش موطنش را از دست میداد گروه مقاومت امر کرده بود که برای زنده ماندن و اسیر نشدن در سیاه چالههای ژنرال پینوشه شیلی را ترک کند.
نشخوار رؤیاها با صداقتی مثال زدنی مسیر پرتلاطم دوام آوردن یک مخالف سیاسی را بیرون از مرزهای موطنش روایت میکند؛ تلاش برای روی آب ماندن صدای اسیران شیلی شدن و نمایش دادن عواقب پیچیدهی انقلاب و ستمگری دورفمن در این کتاب با چیره دستی ما را به ژرفنای سفر رنج آور یک تبعیدی میبرد و برای اولین بار پیامدهای آوارگی ادیسه وارش را بازگو میکند و دریچهای میگشاید به روی اینکه چطور میتوان صدای مردمان خاموشی شد که گرفتار در چنگال بدسگالان روزگارند.
«سفرنامهای پراندوه و خوش ساخت از ماجرای گریز از شیلی پس از کودتای پینوشه و سالها حسرت بازگشت به خانه در دوران تبعید اثری ژرف که هم زمان ما را از درون تخریب میکند و میسازد.» - اسکار ایخولوس
«اثری ژرف که همزمان ما را از درون تخریب میکند و میسازد.» - تیکان
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتابِ نشخوار رؤیاها از سایت گودریدز امتیاز 3.9 از 5 را دریافت کرده است.
کتابِ نشخوار رؤیاها از سایت آمازون امتیاز 4.3 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب نشخوار رؤیاها خاطرات و زندگینامهٔ آریل دورفمن نویسنده، نمایشنامهنویس، مقالهنویس، روزنامهنگار و فعال حقوق بشر است. این کتاب اولینبار در سال 2011 منتشر شد، اما استخوانبندی آن بر دفترچه خاطرات دورفمن، از ژوئن ۱۹۹۰، استوار است. جابهجای این دفترچه شرح سالهای زندگی او در تبعید را خواهیم خواند. دورفمن از سال ۱۹۷۳ خواننده را همراه خودش میکند. این در واقع زمانی است که دولت آلنده به واسطهٔ حمایتها و دخالتهای آمریکا طی یک کودتا سقوط میکند و نظام دیکتاتوری ژنرال آگوستو پینوشه بر سر کار میآید. دولت دموکراتیک آلنده امید بسیاری از مردمان آمریکای لاتین برای خلاصی از نظامهای تمامیتخواه بود، اما این رویا هم به کابوس تبدیل شد و بسیاری از روشنفکران و دانشجویان و زنان و مردان جوان را به کام مرگ و شکنجه کشاند، تعداد افرادی که به دلیل مخالفت سیاسی با دولت پینوشه کشته یا سر به نیست شدند، به هزاران نفر میرسد. اما آریل دورفمن به عنوان یکی از جان به در بردگان و یاران سالوادور آلنده خود را ملزم به ثبت این تاریخ دردآور و آنچه از سر گذراندهاند، کرده است.
«نشخوار رؤیاها تصویری قانعکننده و عمیق از انتظارات و تغییرات نابود شده است، تصویری همه جانبه از سقوط امید و دوباره روشن شدن شعلهی امید در دل. اثری با نثری زیبا، چشمگیر و خارقالعاده که از تک به تک سطرهایش لذت خواهید برد.» - بوستون گلوب
«کتاب نشخوار رؤیاها، بسیار زیبا اما دلخراش است... ادای احترام غمانگیز و تکاندهندهٔ آریل دورفمن برای زندگی و مبارزه.» - کایرکاس ریویوز
«آریل دورفمن در کتاب نشخوار رؤیاها از جستوجوی مادامالعمر خود برای یافتن خانه، موطن، کشور و تعلق خاطر میگوید.» - پابلیشرز ویکلی
«کتاب نشخوار رؤیاها یک سفر چندوجهیِ جغرافیایی، شخصی و سیاسی است... دیدگاهی پیچیده و ظریف از سیاست و روابط ایالات متحده و آمریکای لاتین در 40 سال گذشته.» - دورهام هرالدسان
آریل دورفمن در این کتاب به آنچه بر سر تبعیدیها، خانوادهها و بیوههایشان، ناپدیدشدگان و بازماندگانشان، مردمان مقهورِ چکمههای کودتای نظامی و رنجکِشان فقر و استثمار پرداخته و از نیاز انسان به بلوغی ذهنی و روانی میگوید که همهٔ ما بدان احتیاج خواهیم داشت، اگر که میخواهیم انسان و انسانیت پابرجا بماند.
«در کودکی، اغلب رؤیای بازگشت از مرگ را در سر میپروراندم. تنها در تاریکی دراز میکشیدم، تصور میکردم که تماشای جسدم بر تخت چه حسی دارد؛ دیگران غمگیناند و من تمام مدت ناپیدا همان نزدیکی، مشتاقِ بیرون پریدن از آن سوی نامیرایی. تنها چند ساعتی از این دنیا رفتهام و بعد با شیطنت دوباره زنده می شوم، آماده برای تماشای بهتِ زندگان وقتی که دوباره جان میگیرم. هی، نگاهم کنید. البته، آن زمان که فرصتی فراهم شد، چند دهه بعد که بالأخره آن روز فرارسید و صدایی شنیدم که به من گفت مردهام، که طبق اخبار همان روز، 12 سپتامبر 1986، جسدم با دستانی بستهشده پشتم و گلویی بریده، در گودالی در حومهی سانتیاگو پیدا شده، معلوم شد که شاهد مرگ خود بودن به آن اندازهای که در رؤیاهای کودکانه میپروراندم، سرگرمکننده نیست. خود خبر چندان حیرتانگیز نبود. هر چه باشد، سه سال تمام بود که به دیکتاتوری پرمخاطرهی شیلی رفتوآمد میکردم؛ از همان زمان که ارتش در سال 1983، بعد از یکدهه تبعید،به من اجازهی بازگشت داده بود؛ پس آن زمان، آنجا هر اتفاقی ممکن بود، ولی نه حالا، نه وقتی که یک ترم در دانشگاه دوک در دورام، در کارولینای شمالی، تدریس میکردم، که در گوشهی امن دفتری جای گرفته بودم؛ جایی که خبرنگار یونایتدپرس اینترنشنال، پیدایم کرده بود که لطفاً، میشود دربارهی این خبر که مردهام نظر بدم؟»
«حرفهای او را چند سال بعد به یاد آوردم، وقتی نامهای ناپدیدشدگان آرژانتین را در صفحهی اول روزنامهاش چاپ کرد. حرفهایش را زمانی به یاد آوردم که او را برای این کار دستگیر و شکنجه کردند و دوباره زمانی که کتاب انتقادیاش را دربارهی فلسطین اشغالی نوشت؛ جایی که پس از رهاییاش از دادرسی او را پذیرفته بود. و در واقع این کلمات را دوباره به یاد آوردم و این بار، در سال 1990 که به شیلی برگشتم، آن زمان که نمایشنامهی مرگ و دوشیزه را بهرغم هشدار کسانی نوشتم که میگفتند شاید بهتر باشد گاری سیبها را زیرورو نکنم، که برخی از سیبها قطعاً برایمان ممنوعاند، و باید محتاط باشیم و ارتش را تحریک نکنیم و آتش مجازات را شعلهور نکنیم. به خودم گفتم که زمان مناسب همیشه همین حالاست. اما این تنها درسی نبود که آن روز دربارهی نوشتن و مسئولیتپذیری در بوئنوسآیرس آموختم. کمی از صبح گذشته، بعد از ملاقات با دوستان آرژانتینی فعال در دفتر روزنامه، وقتی لااُپینیون را ترک میکردم، بهسمت آسانسور که میرفت، با نویسندهای شیلیایی رودررو شدم که نامش را به یاد نمیآورم، اما شادیاش هرگز از یادم نمیرود.»
«آن زمان که از گربهها مراقبت میکردم و بابت خراشیدن مبل راحتی که دوستان به ما بخشیده بودند، لعنتشان میکردم و همزمان قدردانشان بودم که ما را از باد و باران در امان نگه داشته بودند، دریافتم که ما تنها سرگشتگانِ آن سرزمین کم ارتفاع نیستیم. بحران مسکن آنقدر حاد بود که بسیاری از جوانها، گرچه طبق معیارهای آمریکای لاتین جزو متمولها بودند، چارهای جز تصاحب ساختمانهایی نداشتند که مالکانشان حاضر به اجارهدادنشان به نرخهای مصوب نبودند. در شیلی و آمریکای لاتین با زمینهای غصبی آشنا بودیم. دستههای مهاجران روستایی زمینهای بایر حاشیهی شهرها را از آن خود میکردند، چند تخته را با میخ محکم میکردند و سقفی حلبی رویش میگذاشتند و پرچم کشور را میافراشتند. در روزهای دانشجویی افراطیگریام به برخی از آنها در برافراشتن پرچم کمک کرده بودم. اولین کاری بود که میکردند؛ چون این ظاهراسازی از آنها در برابر خشونت پلیس محافظت میکرد. درحالیکه در آمستردام، تملک به روش کراکرها (نامی برگرفته از صدای کِرَک بازشدن دری به زور دیلم) با تماس با ادارهی برق شروع میشد، چون در هلند نمیشود الکتریسیته را از کسی دریغ کرد؛ بعد متجاوزان تختی سفری در خانهی خالی میگذاشتند، چون طبق قانون هلند، اگر کسی بیستوچهار ساعت زیر سقفی میماند، بر تختی، هرقدر سفری و موقتی (بهشرط داشتن ملافه!) میخوابید، بیرونکردن «مستأجران» فقط با دستور قضایی ممکن بود که روشهایی متنوع برای بهتأخیرانداختنش وجود داشت.»
مس کالایی است که عمده صادرات شیلی را به خود اختصاص داده است. اما در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش بلکه تبعیدیهای سیاسیاش بود. در میان این سیل تبعیدیها چهرههایی بودند سخت اثرگذار، که از جملهٔ آنها یکیشان آریل دورفمن است، نویسندهٔ کتاب نشخوار رؤیاها: خاطرات یک تبعیدی سرکش. آریل دورفمن، نویسندهای پرکار و فعال است که بیش از همه به خاطر آفرینش نمایشنامۀ مرگ و دوشیزه به شهرت رسیده است. او در کتاب «نشخوار رویاها» دست به اقدامی متهورانه زده است، بیهیچ پردهپوشی از زمین خوردنها و بلند شدنهای یک تبعیدی گفته است، از رویاهای اپوزیسیون و مخالفان در تبعید حرف زده است، از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم میشود. دورفمن همهٔ اینها را از لابهلای خاطرات و تجربههای شخصیاش نقل میکند. او در این کتاب شرح میدهد چگونه بازگشت به شیلی و زندگی در آنجا، رؤیایش در تبعید بود و میگوید چرا تصمیم گرفت، بعد از بازگشت همیشگیاش به شیلی در سال ۱۹۹۰، موطنش را بار دیگر ترک کند و در ایالات متحده مستقر و عاقبت شهروند آمریکا شود.
• کتاب شکستن طلسم وحشت اثر آریل دورفمن و ماجرای محاکمهٔ شگفتانگیز و پایانناپذیر ژنرال آگوستو پینوشته دیکتاتور معروف شیلی است. آریل دورفمن که به مدت سه سال مشاور فرهنگی رئیسجمهور شیلی سالوادور آلنده بود، پس از کودتای ژنرال آگوستو پینوشه که منجر به مرگ آلنده شد، کشور شیلی را ترک کرد و در این کتاب از لحظات دردناک جریان محاکمه و حکومت ژنرال پینوشه میگوید.
• کتاب خانهام آتش گرفته است، مجموعه داستانی از آریل دورفمن نویسنده و فعال حقوق بشر اهل شیلی است. او این کتاب را یک سال پس از سقوط دولت دیکتاتوری پینوشه نوشت و یازده داستانِ کوتاهِ این کتاب از سالهای سرکوب، کشتار و حکومت نظامی در شیلی میگوید.
ولادیمیر آریل دورفمن در سال 1942 در بوینسآیرس به دنیا آمد. او نویسنده، نمایشنامهنویس، مقالهنویس، روزنامهنگار، استاد برجستۀ اقتصاد و فعال حقوق بشر است. او را یکی از بزرگترین و برجستهترین رماننویسان آمریکای لاتین میدانند. خانوادهاش اندکی پس از تولد او به ایالات متحده نقل مکان کردند و او کودکیاش را در نیویورک گذراند تا اینکه خانوادهاش به دلیل تنشهای سیاسی مجبور به نقلمکان شدند و در نهایت در سال 1954 در شیلی ساکن شدند. او در دانشگاه شیلی تحصیل کرد و بعداً استاد دانشگاه شد و در سال 1966 ازدواج کرد و شهروند شیلی شد و برای همین او را نویسندهای اهل شیلی میدانند. از سال 1968 تا 1969 او در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه کالیفرنیا در برکلی به تحصیل پرداخت و سپس به شیلی بازگشت. دورفمن مدتی مشاور رئيسجمهورِ شیلی، سالوادور آلنده، بود و پس از کودتای ژنرال آگوستو پینوشه که منجر به مرگ (خودکشی) آلنده در کاخ ریاستجمهوری در 11 سپتامبر سال 1973 شد، مجبور شد شیلی را ترک کند. او در پاریس، آمستردام و واشنگتن دیسی زندگی کرد و از سال 2004 شهروند ایالات متحده شد و یکی از مهمترین فعالان فرهنگی و سیاسی ایالات متحده بوده است. آثار متعدد داستانی و غیرداستانی دورفمن به بیش از سی زبان زندۀ دنیا ترجمه شدهاند. یکی از مهمترین اثر داستانی او «مرگ و دختر جوان» بود که به بیش از سی زبان زندۀ دنیا ترجمه شد و رومن پولانسکی با اقتباس از آن فیلمی ساخت. دورفمن از سال 1985 تاکنون استاد پژوهشی ادبیات و استاد مطالعات آمریکای لاتین بوده است. از دیگر آثار آریل دورفمن میتوان به «خلوت پیکاسو»، «بیوهها»، «آلگِرو»، «شیلی: آن 11 سپتامبر دیگر»، «مرگ و دختر جوان» و «اعتماد» اشاره کرد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
قابل اغماض است. نقش سحرآمیزی که به نوشتهام منتسب میکردم و امروز با نگاه به گذشته، خودبینی سبکسرانهای در آن میبینم، قابل اغماض است؛ چون حتماً راهی بود برای اینکه در دل حوادثی که در شیلی، بدون حضور من رخ میداد، خود را قهرمانی کممایه بدانم.
گناه آه، داستان تبعید چه خواهد بود، هر داستانی دربارهی بقا چه خواهد بود اگر که پای گناه در میان نباشد؟ ریشههای گناهانم تا عمق جانم تنیده شدهاند؛ آغازش در دوران محو کودکی ریشه دارد، گرچه خارهایش با عواقب کودتا تیز شدند و آنوقت بود که نیش واقعی نکبتش را حس کردم.
شاید میتوانستم چیزی به رمز بنویسم؛ داستانی دربارهی روستایی در یونان طی جنگ جهانی دوم که تمام مردانش ناپدید شده و تنها زنها برای انتظارکشیدن بهجای مانده بودند؛ بازتاب شعری که سروده بودم و در آن جسدی در رودخانهای شناور بود، ناشناخته، مجروح از ضربات صخرهها یا دست شرور انسان.
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
در این کتاب دروفمن بسیار صادقانه و صریح از گمشدههاش میگه، از دوستان ازدسترفتهاش، کشور گمشدهاش، همهٔ چیزهایی که مجبور شد بعد از تبعید ازشون جدا بشه.
دورفمن توی کتاب نشخوار رؤیاها از حقیقت گفته، از سرکوب سیاسی و خشونت گفته و نثرش شما رو محو این کتاب میکنه. یه کتاب احساسی که دورفمن از خشم، ناامیدی و پشیمانی و همچنین اشتیاق، ایمان و عزم گفته.
یه کتاب خوندنی از آریل دورفمن. اگر طرفدار آثارش هستید حتماً بخونیدش. بهنظرم توی این دورفمن از عمیقترین آسیبهای روحش پرده برداشته و اینکه چطور مجبور بود تبعید رو تحمل کنه و از دردها و زخمهاش گفته.