نظر خود را برای ما ثبت کنید
نشر کوله پشتی منتشر کرد:
آدمها بهناگاه و بدون هیچ رد و نشانی ناپدید نمیشوند …
شلبی تبو اولین کسی است که گم میشود. مدتی بعد، مردیت دیکی و دختر ششسالهاش، دلیلا، هم فقط چند بلوک آنطرفتر، در همان محلی که شلبی آخرینبار دیده شده ناپدید میشوند. رخدادن این اتفاقات در محلهای که زمانی در آرامش و امنیت کامل بود، موجب ترس و دلهرهی زیادی میشود. آیا این حوادث باهم ارتباطی دارند؟ پس از جستوجویی دشوار که بهجای رسیدن به جواب، منجر به مطرحشدن سؤالات بیشتری میشود، این پرونده درنهایت بینتیجه میماند.
حالا بعد از یازده سال، دلیلا به شکلی ناگهانی و در اوج ناباوری همه برگشته است. همه میخواهند بدانند چه اتفاقی برای او افتاده، اما هیچکس برای فهمیدن حقیقت شوکهکننده آماده نیست …
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتاب زن گمشده از سایت گودریدز امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب زن گمشده از سایت گودریدز امتیاز 4.4 از 5 را دریافت کرده است.
• برندهٔ جایزهٔ بهترین رمان رمزآلود و معمایی گودریدز در سال 2021
زن گمشده رمانی معمایی و رازآلود از مری کوبیکا نویسندهٔ تحسینشدهٔ نیویورک تایمز و یواِساِی تودی است. مری کوبیکا این رمان را سال 2021 منتشر کرد، او در این رمان سراغ ماجراهایی میرود که در پی ناپدید شدن چند نفر بیهیچ دلیلی رخ میدهد؛ در یکی از محلههای حومهٔ شهر که زندگی در آنجا دچار رخوتی عجیب است و این ناپدید شدن اینجا بدجوری معنا دارد. نویسنده در خلال این داستان به بررسی تروما و فردگرایی نیز پرداخته است. مری کوبیکا در این رمان معمایی، اسرار را به سطح جدیدی رسانده و نشان میدهد که چطور برخی از مردم برای مدفون نگهداشتن حقیقت حاضرند دست به هر کاری بزنند.
«تاریک و رمزآلود، پر از اتفاقات هیجانانگیز و غافلگیرکننده. همان چیزی که خوانندگان از داستانهای مری کوبیکا انتظار دارند.» - رایلی سیگر، نویسنده کتاب پرفروش خانه پیش از تاریکی
«داستانی پیچیده، بهشدت تأثیرگذار و واقعاً جذاب. رمان زن گمشده نگاهی هوشمندانه به این موضوع است که چگونه حتی بیضررترین رازها میان زوجهای خوشبخت و دوستان صمیمی میتوانند بهطرز دور از انتظاری ترسناک و مرگبار باشند.» - کیمبرلی مکگریت، نویسندهٔ کتابهای پرفروش بازسازی آملیا و یک ازدواج خوب در نیویورک تایمز
«یک رمان مهیج روانشناختی و جسورانه که بسیار جذاب و خواندنی است.» - پابلیشرز ویکلی
«امکان ندارد بتوانید آخر این رمان را حدس بزنید. کوبیکا خوانندگان را با سطح جدیدی از فریب و پنهانکاری آشنا میکند.» - بوکلیست
«من بدون تردید شیفتهٔ داستانهای شگفتانگیز و پیشبینیناپذیر مری کوبیکا شدهام و همینطور، تحتتأثیر شخصیتهای چندوجهی و پر از نقصهای طبیعی انسانی و موضوعات هیجانانگیز داستانهای او قرار گرفتهام. البته او در این زمینه مدام بهتر و بهتر میشود. رمان زن گمشده گردشی مهیج در پلکانی مارپیچ از رازهاست و منتهی به پایانی میخکوبکننده میشود که هرگز گمان نمیکردم. من هر دقیقه از خواندن این کتاب را دوست داشتم.» ـ جاشلین جکسون، نویسندهٔ کتاب پرفروش اصلاً هرگز در نیویورک تایمز
کتاب زن گمشده کتابی خواندنی برای طرفداران داستانهای جنایی است. پیچوتابها، چرخشها و یک پایان غیرقابلپیشبینی است که آن را کتابی خواندنی و مهیج کرده است. بنابراین اگر به داستانهای معمایی علاقه دارید خواندن این رمان را از دست ندهید.
«یک لکهٔ رژلب روی پیراهن مرد به چشم میخورد. زن آن را میبیند، ولی چیزی نمیگوید. درعوض، همانجا میایستد و برای آرامکردن کودک، آهسته تکانش میدهد؛ درست مثل سوزن چرخ خیاطی که روی پارچه بالاوپایین میرود. او به دروغهای مسخرهٔ مرد گوش میدهد. مرد با خونسردی همیشگی میگوید متأسف است که دیر کرده، بااینحال تقریباً هر شب همین حرفها را تکرار میکند. احتمالاً باید یک مشت از این بهانهها را از بر کرده باشد که بهترتیب آنها را تکرار میکند: «ترافیک در بزرگراه، همکاری که ماشینش دچار مشکل شده، گیرافتادن در مکالمهٔ تلفنی با یک بیمهگزار خیلی عصبانی که خسارت آتشسوزی خانهاش به دلیل مستندات ناکافی تحتپوشش بیمه قرار نگرفته است و...» هر چقدر مرد این بهانهها را با جزئیات بیشتری تعریف میکند، زن از خیانت او مطمئنتر میشود. باوجود این، هیچچیز نمیگوید. اگر مرد را تحتفشار بگذارد، او عصبانی میشود و زن را مقصر جلوه خواهد داد: داری میگی من دروغگو هستم؟ به همین دلیل، زن فقط بیخیالش میشود و البته جنجال درستکردن سر یک لکهٔ رژلب به معنای سختگیری بیمورد زن تلقی خواهد شد! پس در حالیکه نگاهش را از آن لکه برمیگرداند، فقط میگوید: «اشکالی نداره.» آنها با هم شام میخورند و کمی تلویزیون تماشا میکنند.»
«وقتی باران میبارید، خیلی تلاش کردم که بیرون نروم، امنیت آلونگ را ترک نکنم و صورتم را با دهان باز رو به آسمان نگیرم. تا حد مرگ میترسیدم که شوهر خانم آنطرف منتظرم باشد. به همین دلیل، به نوشیدن قطرههای پراکندهٔ باران اکتفا کردم. حالا بهخاطر آنهمه راهی که دویدهام، بدنم درد میکند. روی دستها و پاهایم خون خشکیده هست که بهدلیل سکندریخوردن روی آن درخت است. کف پاهایم پوشیده از خون است؛ چون خار و تراشهٔ چوب در آنها فرورفته. با اینکه درد دارم، بههرحال قدم برمیدارم. چارهٔ دیگری ندارم. زیر نور آفتاب، زخمهایی روی بازوهایم میبینم که خدا میداند از کجا آمدهاند. احتمالاً مربوط به وقتهایی هستند که خانم مرا با کمربند میزد یا وقتی رویم آب داغی میریخت که بوی استخر شنا میدادم. زخمهایم یا بهشدت میخارند یا بدجور درد میکنند. بهطرف جلوی آلونک به راه میافتم، اما مستقیم بیرون نمیروم. اول، کنار در میایستم، نگاهی به بیرون میاندازم و اطراف را بررسی میکنم. نمیدانم کجا هستم. نمیدانم اینجا تنها هستیم یا کسی مرا زیر نظر دارد. آن بیرون، یک خانه میبینم که بزرگ و سفید، ولی قدیمی است. خانه یک سراشیبی دارد و ایوانخانه هم ناهموار است. یکی از پنجرهها شکسته که با نوار قرمز آن را چسباندهاند. از دودکش خانه دود بیرون میآید. این تنها نشانهای است که میفهمم خانه متروکه نیست و هنوز کسی آنجا زندگی میکند.»
«شب اول برگشتنت به خانه، بهندرت حرف میزنی. هیچ چیز نمیگویی مگر اینکه اول بابا چیزی بگوید. سرت را پایین نگه میداری و به ما نگاه نمیکنی. بابا را آقا صدا میزنی. او به تو میگوید اینطور صدایش نزنی، ولی تو بههرحال این کار را میکنی، چون نمیتوانی جلوی خودت را بگیری. هر بار که این کلمه را میگویی، بابا از درون ذرهذره متلاشی میشود. این را در چشمهایش میبینم. تو در گوشهٔ اتاق، خودت را جمعوجور و مچاله میکنی و حسابی ترسیدهای. نمیدانی با خودت چهکار کنی، با دستهایت، با چشمهایت. بابا به تو میگوید روی صندلی بنشینی، چون خیلی نگران پاهایت است. وقتی پلیسها تحویلت گرفتند، پاهایت پر از خردهشیشه و خار و سنگریزه بودند. دکترها مجبور شدند همه را با موچین و انبرک بیرون بکشند. تو موقع این کار، هیچ واکنشی نداشتی و تکان هم نخوردی. حدس میزنم بدترین چیزی نبود که تا حالا برایت اتفاق افتاد. وقتی بابا به تو میگوید بنشینی، تو کف زمین میافتی. ما در آشپزخانه بودیم و آنجا شش صندلی وجود داشت. بااینحال، کف زمین را انتخاب میکنی. بابا شوکه میشود، اما به روی خودش نمیآورد و وانمود میکند چیز مهمی نیست. نمیخواهد با چنین چیزهایی باعث نگرانی تو بشود. درعوض، ساندویچ بوقلمون درست میکند و همه کف زمین لعنتی غذا میخوریم، بهجز تو که چیز زیادی نمیخوری؛ چون دو ساندویچ در یک روز، حدوداً 500 کالری بیشتر از چیزی است که به آن عادت داری و معدهات نمیتواند از پسش بربیاید.»
داستان این رمان در حومهای از شیکاگو و ایالت ایلینویز اتفاق میافتد و از دیدگاه شخصیتهای متفاوت به صورت غیرخطی روایت میشود. مردیت دیکی، مادر جوانی است که در زایشگاه کار میکند و به زنانی که نزدیک زایمانشان است کمک میکند تا اینکه روزی چندین پیام ناشناس و تهدیدآمیز دریافت میکند. این پیامها را همسایهاش کاساندرا هاناکا میفرستد که اخیراً متوجه شده شوهرش مارتی، مردیت را در دانشگاه میشناخته است. گرچه مردیت و مارتی در آن دوران با هم قرار میگذاشتند اما کاساندرا به اشتباه گمان میکند که آنها هنوز هم با هم رابطه دارند. درنهایت کاساندرا با مردیت روبهرو میشود و رابطهٔ دوستانهٔ آنها را قطع میکند. تقریباً در همان زمان مردیت میپذیرد که به دختری به نام شلبی تبو آموزش دهد. زمانی که شلبی قصد دارد بچهای را به دنیا بیاورد مشکلی حین زایمان پیش میآید و حالا مردیت باید علیه پزشک متخصص زنان و زایمان دکتر فینگولد برای یک پروندهٔ قصور پزشکی شهادت دهد و کمی بعد از آن است که شلبی تبو ناگهان ناپدید میشود.
• کتاب سیبها هرگز نمیافتند اثر لیان موریاتی نویسندهٔ استرالیایی است که با نوشتن رمان «دروغهای کوچک بزرگ» به شهرت رسید. او در این رمان معمایی به موضوعاتی مانند ازدواج و رابطهٔ بین خواهرها و برادرها پرداخته است و نشان میدهد چطور نزدیکترین افراد در زندگی شما میتوانند عمیقترین آسیبها را به شما بزنند.
• کتاب زوج همسایه اثر شری لاپنا و اولین رمان این نویسنده است که توانست خیلی سریع به موفقیت برسد. داستان این کتاب حول محور زوج به نامهای آنه و مارکو میچرخد که پس از کنسل شدن پرستار بچه، تصمیم میگیرند نوزاد شش ماههشان را در خانه تنها بگذارند و در مهمانی شام خانۀ همسایه شرکت کنند. آنها هر نیم ساعت به نوزاد سر میزنند اما زمانی که ساعت یک نیمهشب به خانه برمیگردند نوزاد گم شده است.
• کتاب وقتی پریان دریایی را باور کردیم اثر باربارا اونیل نویسندهٔ آمریکایی است. این رمان داستان روابط پیچیدهٔ میان دو خواهر است که یکی از آنها سالهاست مُرده اما زمانی که خواهرش تصویر او را در اخبار حین یک آتشسوزی میبیند همه چیز ناگهان بهم میریزد. نویسنده در این رمان از دروغ و جستوجوی حقیقت میگوید و به شما نشان میدهد که حقیقت چقدر میتواند ویرانگر باشد.
• کتاب بازیهای میراث داستانی معمایی و هیجانانگیز اثر جنیفر لین بارنز نویسنده و روانشناس آمریکایی است. این کتاب داستان دختری دبیرستانی به نام ایوری گرمبز است که ناگهان صاحبت میلیاردها دلار ارثیه میشود. حالا او باید برای رسیدن به این ارث یک سال در عمارت هاثورن در کنار نوههای هاثورن زندگی کند و پس از مدتی میفهمد ممکن است حتی از این عمارت زنده بیرون نیاید.
مری کوبیکا نویسندهٔ پرفروش نیویورک تایمز و یواِساِی تودی است. او مدرک کارشناسیاش را در رشتهٔ تاریخ و ادبیات آمریکا از دانشگاه میامی در آکسفورد اوهایو دریافت کرد. از جمله معروفترین رمانهای این نویسنده میتوان به «زن دوم» و «دختر خوب» اشاره کرد. کتابهای مری کوبیکا به بیش از سی زبان ترجمه شدهاند و بیش از دو میلیون نسخه از آنها در سراسر جهان به فروش رفته است. کایرکاس ریویوز این نویسنده را «داستانسرای کاردرست» نامید. مجلهٔ پیپل آثار این نویسنده را هیپنوتیزمکننده و روشنگر خواند و منتقدان او را بسیار تحسین کردهاند. او هم اکنون با همسر و فرزندانش خارج از شیکاگو زندگی میکند.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.