نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات پیدایش منتشر کرد:
تراویس و کوری برای تعطیلات تابستان به مهمانخانهی خلوت مادربزرگ در ورمونت میروند و متوجه میشوند که بعضیها معتقدند که در گذشته ارواح مهمانخانه را تسخیر کرده بودند آنها با کمی حقه و کمی هیجان مسافران را به سمت مهمانخانه جذب میکنند اما این بازی کم کم به مرحله خطرناکی کشیده میشود در مهمانخانه اتفاقاتی میافتد که اصلا قابل توضیح نیست و تراویس و کوری نقشی در آنها ندارند. آیا ارواح خفتهی مهمانخانه بیدار شدهاند؟ ارواحی خطرناک عصبانی بیملاحظه…
فروشگاه اینترنتی 30بوک
بچههای شر دوستداشتنی از سایت گودریدز امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.
بچههای شر دوستداشتنی از سایت آمازون امتیاز 4.7 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب بچههای شر دوستداشتنی یکی از کتابهای مجموعهٔ ادبیات وحشت نشر پیدایش است که برای کودکان و نوجوان منتشر میشود. این کتاب اثر مری داونینگ هان نویسندهٔ آمریکایی است و در سال 2008 منتشر شد و یکی از محبوبترین داستانهای ارواحِ این نویسنده محسوب میشود. کتاب بچههای شر دوستداشتنی داستانِ پسری سیزدهساله و خواهرش است که وانمود میکنند مسافرخانهٔ مادربزرگشان در ورمونت تسخیر شده است اما در پی همین کار، ارواح واقعی ساکن آنجا را بیدار میکنند.
مری داونینگ هان استادِ نوشتنِ داستانهای ترسناک و وهمآور است و این بار در داستانش به سراغ برادر و خواهری رفته که حقهای سوار میکنند اما همین حقه حسابی آنها را به دردسرهای عجیب و ترسناک میکشاند. این کتاب برای نوجوانانی است که به داستانهای ترسناک و فانتزی علاقه دارند.
«مادربزرگ را در فرودگاه برلینگتون دیدیم؛ با لبخندی پهن روی صورت و بازوانی باز، آمادهی بغل کردن. خواهرم خوشحال و جیغزنان به سوی او دوید، اما من جلو نرفتم. به نظرم نمایش عمومی احساسات، برای دخترها اشکالی ندارد، اما برای مردها نه! هر چه باشد بهزودی سیزده سالم میشود و برای چنین کارهای مسخرهای زیادی بزرگ هستم. مادربزرگ بعد از اینکه کوری را حسابی بغل کرد، به طرفِ من چرخید. «به خودت نگاه کن ترویس، از کریسمس تا حالا حسابی قد کشیدی؛ قدت چقدره؟» شانه بالا انداختم. «تقریباً یک متر و پنجاه – شصت سانتیمتر. خیلی هم بلند نیستم. یه پسر توی کلاسمونه که قدرش دو متره.» کوری برای اینکه عقب نماند خودش را انداخت وسط. «من تقریباً با ترویس همقدم؛ با اینکه یک سال هم از اون کوچیکترم.» کوری شروع کرد به وراجی در مورد پرواز هواپیما از نیویورک و مادربزرگ ما را به طرفِ قسمت تحویل بار برد. چمدانهایمان را برداشتیم و به طرفِ پارکینگ رفتیم. هوای لحظههای پایانیِ بعدازظهر، خنک و آسمان آبی بود، گرما و رطوبتی که در شهر جا گذاشته بودیم، به یکباره عوض شد.»
«حقیقت این بود که کوری و من، دلمان میخواست هر جا میرویم برای خودمان دردسر درست کنیم. «شرها» این چیزی بود که ما بودیم. خب، در واقع شر نبودیم. ما دلمان میخواست فکر کنیم این کارها شوخی است. اما بزرگترها (از جمله پدر و مادرمان) مثل ما رفتارهای مسخرهی ما را خندهدار نمیدیدند. پدر و مادر از ما قول گرفته بودند که در مسافرخانه، مواظبِ رفتارمان باشیم. یک گزارش بد از مادربزرگ کافی بود، بقیهی تعطیلات را در مدرسهی تابستانی برای یادگیری جبر مقدماتی بگذرانیم، سرنوشتی بدتر از پروژهی کاردستی کمپ با چوببستنی و پَر. درست قبل از خروجی میدلبری، از مسیرِ شمارهی هفت خارج و وارد یک جادهی پیچدرپیچ شدیم. جاده، دور تپهها میچرخید، از مزارع و کشتزارها، انبارهای قرمزِ غله و خانههای روستایی میگذشت. گلههای گاوهای سیاه و سفید سرهایشان را بالا میکشیدند و به ما نگاه میکردند که از کنار آنها میگذشتیم. پشتِ آنها، کوههای مایل به سبز زیرِ آسمان، قد کشیده بودند. مادربزرگ به تابلوی راهنمای نقاشیشدهی خیلی تمیزی اشاره کرد. «رسیدیم.» روی تابلو نوشته شده بود: مسافرخانهی تپهی روباه ـ خروجی بعدی سمت راست. زیر این کلمهها عکسی از یک روباهِ خندان دیده میشد. و زیر آن یک تابلوی «اتاق خالی موجود است» آویزان بود. مادربزرگ به یک جادهی دراز و مستقیم پیچید که درختان بلند روی آن سایه انداخته بودند. در پایانِ مسیر، یک ساختمان آجریِ صورتی سهطبقه پیدا شد. خورشیدِ قبل از غروب، بر همهچیز رنگِ طلا میکشید، روی چمن، گلها و صندلیهای چوبیِ گهوارهای روی ایوان جلویی، پشتِ مسافرخانه، ابرها بر کوههای سبز سایه میانداختند.»
«به آن سوی استخر اشاره کرد؛ به چمن و علفزار وسیعی که با صندلیهای ادیروندک قدیمی که رویشان به سمتِ کوهها بود، زیباتر شده بودند. «اگر تنیس دوست دارین، زمین تنیس اونجاست. اینجا برای مهمونا دوچرخه هم داریم. پارک ملی پایین جاده، مسیرهای فوقالعادهای برای دوچرخهسواری و پیادهروی داره.» مادربزرگ یک شیرینی خورد و ادامه داد «اگر هم بارون بیاد، در اینجا کتابخونه، کامپیوتر، تلویزیون، دستگاه دیویدی و یک دوجین بازی قدیمی هست. امیدوارم سرتون حسابی گرم بشه.» من و کوری به صندلیهایمان تکیه دادیم و لیمونادمان را سر کشیدیم، تازه و سرد، همانطور که مادربزرگ قولش را داده بود به نظر میآمد که قرار است تابستان خوشی باشد؛ نه برنامهای، نه فعالیت برنامهریزی شدهای، بدون کسی که برایمان سوت بکشد. بدون کاردستیهای حوصلهسربر. برای اولین بار، ما آزاد بودیم تا هر کاری دلمان بخواهد انجام دهیم؛ از جمله هیچ کاری نکردن. مطلقاً هیچی.»
ترویس و خواهرش کوری شیطون و بازیگوش هستند و نمیتوانند در برابر سوارکردن حقهای جذاب مقاومت کنند. آن دو برای گذراندن تابستان به مسافرخانهٔ آرام مادربزرگشان در ورمونت میروند اما زمانی که میفهمند قبلاً آنجا ارواحی وجود داشته، تصمیم میگیرند وانمود کنند که ارواح را میبینند. خیلی زود، شوخیهای ماوراءالطبیعی آنها باعث میشود تا گردشگران به مسافرخانه هجوم بیاورند و تجارت رونق بگیرد. اما ترویس و کوری میفهمند که آن دو تنها ارواح این مسافرخانه نیستند. بازیهایبیفکر آنها چیزی خطرناک را بیدار کرده است، چیزی که باید در خواب میماند. آیا این خواهر و برادر میتوانند خودشان را از این مخمصه خلاص کنند و ارواح ناآرامی را که آشفته کردهاند، آرام کنند؟
• کتاب تا پایان این فصل تعطیل است اثر دیگری از مری داونینگ هان نویسندهٔ آمریکایی است. این کتاب داستان آرتور و لوگان است که تصمیم میگیرند معمای قتلی را حل کنند که سالها پیش در خانهای قدیمی رخ داده است که حالا آن دو در آن زندگی میکنند. آنها برای حل این معما مجبورند به سراغ شهربازی قدیمی و متروکهٔ شهر بروند و نمیدانند چه معماها و خطراتی در انتظارشان است.
• کتاب دختری در اتاق طبقهی سوم اثر دیگری از مری داونینگ هان است. این کتاب داستان دختری به نام جولز است که پدرش خانههای تاریخی را بازسازی میکند. حالا که بهخاطر پدرش وارد خانهای قدیمی و متروکه شدهاند، جولز پشت یکی از پنجرهها چهرهای محو و مبهم میبیند و سعی میکند بفهمد که پیش از آن چه کسی در این اتاق زندگی میکرده است.
• کتاب شبح عمارت کراچفیلد اثر دیگری از مری داونینگ هان و یکی دیگر از کتابهای مجموعهٔ ادبیات وحشت نشر پیدایش است. این کتاب داستان دختر یتیمی است که پس از مدتی اقامت در یتیمخانه، به سرپرستی یکی از اقوام دور در میآید و به عمارت آنها نقلمکان میکند. اما او نمیداند که چه ماجراهای ترسناک و باورنکردنیای را قرار است در این عمارت تجربه کند.
• کتاب تیمارستان گریلاک اثر دن پابلوکی نویسندهٔ آمریکایی رمانهای ترسناک، معمایی و ماجراجویی است. این کتاب داستان یک تیمارسان است که قرار بود جایی برای درمان بیماریهای روانی نوجوانان باشد اما خیلی زود مشکلی پیش میآید و چند تا از نوجوانانی که در این تیمارستان بستری هستند میمیرند. تیمارستان برای همیشه تعطیل و تبدیل به ساختمانی متروکه میشود تا اینکه نیل و خانوادهاش به این شهر جدید اسبابکشی میکنند. نیل داستان تیمارستان را میشنود و میخواهد به هر قیمتی شده این تیمارستان را ببیند اما نمیداند که چه وحشتی آنجا در انتظارش است.
مری داونینگ هان در سال 1937 در واشنگتن دیسی به دنیا آمد. او نویسندهٔ آمریکایی رمانهای نوجوانان و بزرگسالان است و سابقاً کتابدار مدرسهای در آمریکا بوده است. او را بیشتر برای کتابهای «قدم زدن بر شکافها» و «صبر کن تا هلن بیاید» میشناسند. اولین کتاب مری داونینگ هان در سال 1979 منتشر شد و تاکنون این نویسنده بیش از 30 رمان نوشته است. آخرین رمان او با نام «آنچه دیدیم» در سال 2022 منتشر شد. او تاکنون بیش از پنجاه جایزه برای نوشتن کتابهای کودکان دریافت کرده و هماکنون در کلمبیا، مریلند با گربهاش زندگی میکند.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.