نظر خود را برای ما ثبت کنید
نشر بیدگل منتشر کرد:
پای مرگ به خانهام باز شده بود. قوانینش با نیرویی هولناک زندگی دوباره را پس میزد. دلم لک زده بود برای بچههای خانۀ بغلی، برای آن بدنهای کوچک و خستگیناپذیرشان که سرشار از حیات و سرزندگی بودند. ساعت تقریباً یک بود و من، با چشمهایی خیره به یک نقطه، هنوز بیدارِ بیدار بودم. به نظرم رسید کسی توی آشپزخانه اینور و آنور میرود، شاید هم صدای پچپچ بود، اما این خیالات صرفاً بهخاطر این بود که ساعت خوابم عقب افتاده بود و حتماً باید قبل از ساعت دو میخوابیدم، یعنی قبل از ساعتی که با فرارسیدنش مناطـق قحطیزده، کمپهـای مهاجران، ایـن سیـارۀ روبـهویـرانی و تمام صفات پست و خطاهایم بیوقفه پیش چشمم ظاهر میشدند و آزارم میدادند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
اتاقی برای مهمان از سایت گودریدز امتیاز 3.8 از 5 را دریافت کرده است.
اتاقی برای مهمان از سایت آمازون امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.
اتاقی برای مهمان رمانی از هلن گارنر نویسندهٔ مشهور استرالیایی است که سال 2008 منتشر شد. وقایع این رمان طی سه هفته رخ میدهند و نویسنده این رمان را بر اساس تجربیات شخصی خودش نوشته است. راوی این داستان زنی به نام هلن است که قرار است از دوستی مراقبت کند که مبتلا به سرطان روده است و امیدی به زنده ماندنش نیست. این رمان قدرتمند داستانی جذاب از روابط پیچیدهٔ بین این دو زن است.
«اتاقی برای مهمان داستان عشق و محبتی است عاقلانه توأم با تلنگرهایی تلخ، و همچنین داستان روابط دوستانه و بهت و حیرت در رویارویی با تهور و چارهاندیشی انسانها در مواجهه با مرگ که با ظرافت تمام و نثری بسیار صریح و شفاف نگاشته شده. خواندن این رمان را از دست ندهید. این رمان واقعیتر از آثار غیرداستانی است.» - مجلهٔ استرالیایی ویکِند
«اتاقی برای مهمان رمان موردِ علاقهٔ من است.» - آن رایت، نویسنده
«درخشان... این رمان به ما یادآوری میکند که ادبیات نهتنها میتواند، بلکه باید به مهمترین موضوعات بپردازد زیرا توضیح دادن چنین موقعیتی فقط از دست ادبیات برمیآید.» - کلیر موساد، نیوزویک
اتاقی برای مهمان گرچه شاید رمانی غمانگیز باشد اما هلن گارنر آن را با صراحت تمام نوشته است و برای همین این داستان ترکیبی از محبتی لطیف و حقیقتگویی شده است. داستانِ تلخی که از دلِ تجربیات شخصی هلن گارنر درآمده و بسیار به واقعیت نزدیک است و بسیار خواننده را تحتتأثیر قرار خواهد داد.
«قبل از هر چیز تختخواب را توی اتاقی که مخصوص مهمانهایم بود چرخاندم و در جهت شمال به جنوب قرارش دادم. ولی آیا با این کار بدن کسی که روی تخت دراز کشیده با جریان انرژی مثبت سیارهٔ زمین، یا یک چنین چیزی، همسو میشود؟ احتمالاً او چنین تصوری داشت. یک ملافهٔ نو، نه خیلی کوچک نه خیلی بزرگ، کشیدم روی تخت و خوب صافوصوفش کردم، ملافهای به رنگ صورتی روشن، چون همه میدانستند چقدر نسبت به رنگها حساس است، و رنگ صورتی هم جلوهٔ بهتری به همه چیز میدهد، حتی به رنگوروی زرد آدم. احیاناً میخواهد بالشش تخت باشد و باریک یا پتوپهن؟ نکند به پَر حساسیت داشته باشد یا حتی مثل باقی گیاهخوارها مخالف استفاده از پر پرندهها باشد؟ انتخابش را میگذاشتم به اختیار خودش. همهٔ بالشهای اضافی خانه را یک جا جمع کردم، هرکدام را فروکردم توی یک روبالشیِ حسابی اتوکشیده و صافوصوفشان کردم و بالای تخت توی یک ردیف کنار هم چیدمشان. کرکرهٔ چوبی را بالا کشیدم و پنجره را باز کردم. هوا داخل اتاق جریان پیدا کرد، بوی برگ در فضا پیچید، گرچه از آنجا حتی یک برگ هم دیده نمیشد، مگر اینکه توری پشهگیر را بهزور باز میکردی و کامل خم میشدی بیرون.»
«یعنی ممکن است دوست داشته باشد نگاهی به خودش بیندازد؟ از آخرین باری که دیده بودمش ماهها میگذشت: هر خبری که ازش داشتم از طریق ایمیلهایی بود که برای هم میفرستادیم. هر بار که لابهلای ورورهای سرخوشانهاش متوجه میشدم که اوضاع خوب نیست بهش اصرار میکردم تا با هواپیما بروم سیدنی پیشش. ولی همیشه دستبهسرم میکرد و دستآخر کاری میکرد که قید رفتن را بزنم. مثلاً میگفت برای شام جایی بیرون با کسی قرار دارد و نمیتواند سر قرار نرود؛ یا میگفت برای من تختخواب ندارد؛ یا چرا باید الکی ولخرجی کنم و پولم را هدر بدهم. شاید دلخور میشد وقتی میدید اتاقش آینه ندارد. توی اتاق کارم پشت قفسهٔ کتابها آینهای پیدا کردم، از مغازهای در مرکز خرید بارکلیاسکوئر که اجناس وارداتی آسیایی داشت خریده بودمش و هیچوقت ازش استفاده نکرده بودم؛ آینهای بود باریک و قدی، بدون قاب و مستطیلیشکل که پشتش، بالاوپایین، نوارهای باریکی داشت که دو طرفشان چسبناک بود. نزدیک در و دور از چشم برایش جایی انتخاب کردم و محکم چسباندمش به دیوار. روی میز کنار چندتایی چارت آکورد آهنگهای مختلف را افقی شبیه بادبزن کنار هم چیدم بلکه دستی به یوکللیهایمان ببریم ـ «دختر زیبا»، «مرا محصور نکن»، «سلطان جاده». چراغمطالعه را خموراست کردم و در زاویهای مناسب و زیبا تنظیمش کردم و کنارش لیوان دستهداری گذاشتم پر از گیاهان سبز بینامونشانی که نزدیک انباریِ پشت خانه پیدایشان کرده بودم.»
«گونههایم گُر گرفته بود. میدانستم که دارم پرچانگی میکنم. «میترسیدم یهوقت فکر کنه دارم آخرین امیدش رو هم به باد میدم. برای همین بیخبر ازش با یه روزنامهنگاری که میشناختمش تماس گرفتم تا تهوتوی قضیه رو دربیاره. کاشف به عمل اومد که این مردکِ بهاصطلاح بیوشیمیست از اون شیادهای معروفه و کلی ادعاهای عجیبوغریب کرده. تازه، قبل از اینکه بیاد تو کار طبِ مکمل، بهخاطر سرقت مسلحانه چند سال زندانی بوده. فوراً به نیکولا زنگ زدم. دستهچک دستش بود.» لحظهای طول کشید تا آرام شوم. لئو منتظر ماند. آشپزخانهاش خالی بود و زیادی دنج و آرام. خیلی تعجب کرده بودم، با خودم گفتم یعنی تابهحال از بین بیمارانش کسی اینجا دعوت شده! آن ورِ در شیشهایِ کشویی روی سنگفرش یک روشویی سیمانی قدیمی که داخلش ریحانها جوانه زده بودند. باقی فضای آن حیاط کوچک را ماشینش اشغال کرده بود.
گفتم: «تو با مریضهای سرطانی سروکار داری، اوضاع خوب نیست، نه؟»
شانه بالا انداخت. «مرحلهٔ چهار هیچ خوب نیست.»
«درمانشون چندتا مرحله داره؟»
«چهارتا.»
دیس غذا خالی بود. چنگالم را گذاشتم زمین. «من باید چیکار کنم؟» دستش را محکم کشید روی سر و گوشهای سگ، طوری که چشمهای سگ کشیده شد بالا.»
شما چقدر حاضرید برای دوستان و نزدیکانتان از خودگذشتگی کنید؟ حاضرید تمام زندگیتان را از روال همیشگیاش خارج کنید تا مراقبت از دوستی بیمار را برعهده بگیرید؟ اتاقی برای مهمان رمانی قوی و نافذ از دوستی پیچیدهٔ میان دو زن است که یکیشان در حال مرگ است و دیگری قرار است مدتی از او مراقبت کند. زمانی که هلن تصمیم میگیرد یکی از اتاقهایش را به دوست بیمارش نیکولا بدهد به تمام این وضعیتها فکر کرده بود اما مدتی پس از ورود نیکولا، هلن میفهمد که فکر خیلی چیزها را نکرده بود. در این رمان میخوانیم که چگونه نبرد نیکولا برای ادامۀ بقا، نه تنها زندگی خودش، بلکه زندگی اطرافیانش را نیز زیرورو خواهد کرد و اینکه مرگ چگونه میتواند دوستیها را، و حتی تمامیت زندگی را، به چالش بکشد. هلن گارنر برای نوشتنِ این رمان از اتفاقات و جزئيات زندگی شخصی خودش استفاده کرده است. وقایع این رمان بر اساس دورهای نوشته شده است که گارنر مراقبت از دوستش جینا آزبورن را برعهده گرفت. گارنر برای شخصیت اصلی از نام کوچک خودش استفاده کرد چون میخواست از سختیها و احساسات خودش در آن دوران بگوید.
رمانِ اتاقی برای مهمان از دیدگاه اول شخص و زنی به نام هلن روایت میشود که در ملبورن نزدیک خانوادهٔ خود زندگی میکند. دوستش به نام نیکولا، که به سرطان روده مبتلا است، نزد هلن میآید تا از درمان جایگزین برای درمانِ بیماریاش استفاده کند. دکترها بیماری سرطانش را وخیم تشخیص دادهاند. هلن به این درمان جایگزین مشکوک است و با دیدن اثر آن بر سلامتی نیکولا نگرانیاش نیز بیشتر میشود. سه هفته بعد از این دیدار ، هلن بهمرور از دست نیکولا عصبانی میشود که به هیچوجه بیماری خود را جدی نمیگیرد و اطرافیانش را مجبور کرده تا برای مقابله با مرگ او از نظر عاطفی تلاش کنند و حتی آنها را بهخاطر این کار نادیده میگیرد. در انتهای رمان، نیکولا به درمان اصلی خود بازمیگردد و پزشکان متوجه میشوند بخشی از مهرههای ستون فقرات او نیز از بین رفته است. با پیشرفت داستان نیکولا به سیدنی بازمیگردد و تعدادی از دوستان و اعضای خانوادهاش از جمله هلن، مراقبت از او را برعهده میگیرند.
• کتاب سهشنبهها با موری اثر میچ آلبوم نویسنده، روزنامهنگار و موسیقیدان آمریکایی است. این کتاب داستانی کاملاً واقعی است و درواقع خاطرات میچ آلبوم از لحظات زندگی یک مرد بزرگ و استاد برجستهٔ جامعهشناسی است. او در این کتاب از درسهایی میگوید که این استاد بزرگ در لحظات آخر زندگی اش با او به اشتراک گذاشته است.
• کتاب نفرتی که تو میکاری اثر انجی توماس نویسندهٔ آمریکایی است. این کتاب داستان نوجوانی شانزده ساله بهنام استار است که در محلهٔ فقیرنشین زندگی میکند و به مدرسهای پرزرقوبرق میرود. استار زمانی تعادل بین این دو دنیا را از دست میدهد که در حادثهای مرگبار دوستش به دست یک افسر پلیس کشته میشود و تنها کسی که حقیقت را میداند استار است. این کتاب بر اساس داستانی واقعی نوشته شده است و نویسنده در آن به نژادپرستی پرداخته است.
هلن گارنر رماننویس، داستاننویس، فیلمنامهنویس و روزنامهنگار استرالیایی در سال 1942 به دنیا آمد. گارنر پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان در 18 سالگی جیلونگ را ترک کرد تا در دانشگاه ملبورن تحصیل کند و با مدرک کارشناسی در رشتهٔ هنر در گرایش انگلیسی و فرانسوی از این دانشگاه فارغالتحصیل شد. یکی از استادان او در دانشگاه ملبورن شاعر مشهور وینست بالکی بود. گارنر بین سالهای 1966 و 1972 بهعنوان معلم در دبیرستانهای مختلف کار میکرد. در سال 1967 او به خارج از کشور سفر کرد و در 25 سالگی ازدواج کرد. تنها فرزندش آلیس گارنر بازیگر، نوازنده و نویسنده در سال 1969 به دنیا آمد و گارنر در سال 1971 از همسرش جدا شد. در سال 1972 گارنر بهخاطر بحث در مورد مسائل جنسی با دانشآموزانش از مدرسه اخراج شد و پروندهاش بسیار در استرالیا جنجالبرانگیز شد. گارنر در اعتراض به این کار مقالاتی برای روزنامهٔ فمنیستی ملبورن نوشت. اولین رمان گارنر با عنوان «دستگیری میمون» در سال 1977 منتشر شد و خیلی سریع شهرت بهعنوان نویسندهٔ ادبی استرالیا با همین کتاب تثبیت شد و اکنون نویسندهای کلاسیک در نظر گرفته میشود. او بهخاطر گنجاندن و تطبیق تجربیات شخصی در داستانهایش بهویژه در داستانهای «دستگیری میمون» و «اتاقی برای مهمان» بسیار مورد توجه قرار گرفت. گارنر در طول زندگی حرفهایش هم کتابهای داستانی و هم غیرداستانی نوشته است. او همچنین فیلمنامه و نمایشنامههای زیادی نیز نوشته است و بهطور مداوم جوایزی برای آثارش دریافت کرده است. از جمله این جوایز میتوان به جایزه واکلی در سال 1993 اشاره کرد که برای گزارش مجلهٔ تایم دریافت کرد. اقتباسهایی از دو اثر او نیز به فیلم تبدیل شده است. گارنر را یکی از مهمترین و تحسینشدهترین نویسندگان استرالیایی میدانند و گاردین او را «بزرگترین نویسندهٔ معاصر استرالیا» خواند.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.