

لاشهی لطیف
انتشارات چشمه منتشر کرد:
کسب وکار مارکوس سلاخی آدمیزاد است، هر چند دیگر هیچ کس به روی خودش نمیآورد و از این عنوان استفاده نمیکند. همسر مارکوس او را ترک کرده پدرش در دریای فراموشی دست و پا میزند و خودش تمام رمقی را که برایش مانده صرف از یاد بردن راه امرار معاشش میکند. همه چیز در چشم برهم زدنی اتفاق افتاد ویروسی ناشناخته گوشت حیوانات را مسموم کرد و دولت خوردن گوشت آدمیزاد را با برچسب گوشت مخصوص قانونی اعلام کرد. هر شکلی از روابط انسانی برای کارکنان سلاخ خانه مجازات مرگ در پی دارد. مارکوس ذهنش را با اعداد و جزئیات تولید مشغول نگه میدارد اما یک روز هدیهای به دستش میرسد که فکر آنچه را از دست رفته و آنچه را هنوز میتوان نجات داد مثل خوره به جانش میاندازد.
آثار داستانی کوتاه و بلند آگوستینا باستریکا (متولد 1974) در بوئنوس آیرس آرژانتین را به طنز تلخ تصاویر و توصیفات پادآرمانشهری پیش بینی فروپاشیهای اجتماعی و زیست محیطی و به کلام در آوردن رنج انسان در مواجهه با طبیعت و هم نوعانش میشناسند لاشهی لطیف، دومین رمان باستریکا، نمونهی اعلایی است از تلاش او برای در آمیختن این مضامین جایزهی معتبر ادبی (کلارین در سال 2017 به این رمان اهدا شد که تا امروز به بیش از بیست و سه زبان ترجمه شده است. منتقد نیویورک تایمز دربارهاش مینویسد درست از لحظهای که کتاب را در دست میگیرید خودتان را هم لرزان و ترسان در صف سلاخی میبینید و شک ندارید آنچه پیش رو دارید ذرهای از آنچه پشت سر گذاشتهاید بهتر نخواهد بود. »
فروشگاه اینترنتی 30بوک
معرفی کتاب لاشهی لطیف اثر آگوستینا باستریکا
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
جوایزی که کتاب لاشهی لطیف از آن خود کرده:
• رمان تحسینشدهٔ نیویورک تایمز
• برندهٔ جایزهٔ پرمیو کلارینِ رمان آرژانتین در سال 2017
معرفی رمان لاشهی لطیف:
واکنشهای جهانی به رمان لاشهی لطیف:
«این رمان وحشتناک است، بله درست شنیدید، وحشتاک. اما بهطرز شگفتانگیزی ذهن شما را به کار میاندازد؛ رمانی که در سبک و سیاق ۱۹۸۴ اثر جورج اورول نوشته شده. آگوستینا باستریکا نشان میدهد که جامعه تا چه اندازه حاضر است برای بقا هر اصل اخلاقی را زیر پا بگذارد.» - تیلور آنتریم، مجلهٔ ووگ
«کتاب لاشهی لطیف گواهی بر مهارتهای درخشان باستریکا است، که میتواند چنین کتاب تاریکی بنویسد و شما را میخکوب کند. او در این رمان نگاهی بیامان تاریک و نگرانکننده به نحوهٔ انطباق جوامع با ارتکاب جنایت انداخته است.» - کایرکاس ریویوز
«این کتابِ برندهٔ جایزه، داستان پیچیدهای از یک جامعهٔ دیستوپیایی نظامیافته را به خوبی شرح میدهد... این کتاب کاوشی هوشمندانه و حسابشده در مورد حدوحدود اخلاقی جوامع است. این کتاب میسوزاند و ویران میکند.» - بوکلیست
چرا باید رمان لاشهی لطیف را بخوانیم؟
جملات درخشانی از کتاب لاشهی لطیف:
«عاجز از تحمل گرما تصمیم میگیرد حمام کند. شیر آب را باز میکند و سرش را زیر آب سرد میگیرد. دلش میخواهد آن تصاویر دور را پاک کند، خاطراتی که به جا میمانند. دستههای سگ و گربهای که زندهزنده سوزانده شدند. یک خراش به معنای مرگ بود. بوی گوشت سوخته تا هفتهها باقی ماند. گروههایی با لباس محافظ زرد را به یاد میآورد که شبانه تمام محل را زیر پا گذاشتند و هر حیوانی را که جلوشان ظاهر شد کشتند و سوزاندند. آب سرد روی پشتش راه میافتد. کف حمام مینشیند و آهسته سر تکان میدهد، اما خاطرات رهایش نمیکنند. گروهی از مردم شروع کردند به کشتنِ بقیه و خوردنشان در خفا. رسانهها موردی را ثبت کردند که در آن گروهی از همسایهها به دو بولیویاییِ بیکار حمله کردند، اعضای بدنشان را قطع و کباب کردند. این خبر را که خواند به خود لرزید. این نخستین رسوایی عمومی در نوع خودش بود و این تصور را در جامعه القا میکرد که در نهایت گوشتْ گوشت است. مهم نیست از کجا میآید. سرش را بالا میبرد تا آب روی صورتش بریزد. دلش میخواست قطرات آب ذهنش را پاک کند، اما میداند خاطرات آنجاست، همیشه خواهد بود. در برخی کشورها بسیاری از مهاجران بهتدریج ناپدید شدند. مهاجران، حاشیهنشینان، فقرا. آنان را آزار دادند و عاقبت سلاخی کردند. این کار وقتی قانونی شد که دولت در برابر فشار صنعت پُرسودی که از کار افتاده بود تسلیم شد.»
«جادهی دباغخانه همیشه به نظرش طولانی میرسد. جادهی خاکی مستقیمی است که از کنار کیلومترها زمین خالی میگذرد. روزگاری آنجا پُر از گاو و گوسفند و اسب بود. حالا چیزی در کار نیست، چیزی که بتوان با چشم غیرمسلح دید. گوشیاش زنگ میزند. کنار جاده توقف میکند و جواب میدهد. مادرزنش است، به او میگوید نمیتواند صحبت کند چون در جاده است. زن آهسته صحبت میکند؛ بهنجوا. به او میگوید حال سیلیا بهتر شده، اما به زمان بیشتری نیاز دارد، آماده نیست برگردد. چیزی نمیگوید و زن قطع میکند. دباغخانه آزارش میدهد؛ بوی فاضلابِ پُر از مو، خاک، روغن، خون، زباله، چربی و مواد شیمیایی. دباغخانه مال سنیور اورامی است. آن چشماندازِ متروکه مجبورش میکند به یاد بیاورد، مثل همیشه به فکر بیفتد که چرا هنوز در این حرفه است. بعد از تمام کردن دبیرستان فقط یک سال در سیپرس ماند. بعد تصمیم گرفت دامپزشکی بخواند. پدرش موافقت کرده و خوشحال شده بود. اما کمی بعد، این ویروس حیوانی همهگیر شد. او به خانه برگشت چون پدرش حافظهاش را از دست داده بود. دکترها تشخیص دادند دچار زوال عقلِ ناشی از پیری شده است، اما او میداند پدرش نتوانست «گذرا» را تحمل کند. خیلی از آدمها دچار افسردگی حاد شدند و زندگی را رها کردند، بقیه از واقعیت دوری جستند، بعضیها هم خودکشی کردند.»
تحلیلی بر رمان لاشهی لطیف:
خلاصهٔ رمان لاشهی لطیف:
حواشی حول محور کتاب:
اگر از خواندن کتاب لاشهی لطیف لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• کتاب سکوت برهها رمانی ترسناک و روانشناختی اثر نویسندهٔ آمریکایی توماس هریس است و اولین کتابی است که شخصیت هانیبال لکتر قاتل سریالی و آدمخوار در آن معرفی شد. گرچه هانیبال لکتر در کتاب سکوت برهها دیگر به زندان افتاده است اما گاهی از او خواسته میشود تا به اف.بی.آی کمک کند پروندههای چالشبرانگیز را حل کند. این بار لکتر در مقابل مأمور ویژۀ اف.بی.آی کلاریس استارلینگ قرار میگیرد.
دربارۀ آگوستینا باستریکا: نویسندهٔ آرژانتینی




شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













