آفتابگردان های کور (جیبی)

(4)
نویسنده:

1,550,000ریال

1,240,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
4287

علاقه مندان به این کتاب
65

می‌خواهند کتاب را بخوانند
2

کسانی که پیشنهاد می کنند
7

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب آفتابگردان های کور

انتشارات خوب منتشر کرد:
آفتاب گردان‌های کور روایت شکست خوردگان جنگ داخلی اسپانیا در سده بیستم است. روایتی که در آن سروان کارلوس آلگریا در روز پیروزی خود را به ارتش دشمن تسلیم می‌کند چراکه معتقد است در جنگ هر دو طرف مغلوب‌اند؛ جوانک شاعر پیشه گیرافتاده در کوه‌های مرزی برف الود ناگزیر است از نوزادی کم رمق مراقبت کند؛ معلم موسیقی محکوم به اعدام در سلول‌های مالامال از سربازان جمهوری خواه برای زنده ماندن به دروغ و ریاکاری پناه می‌آورد و النای زیبا برای نجات جان خانواده‌اش در برابر وسوسه‌های زمینی کشیشی سرگردان میان کفر و ایمان دست و پا می‌زند.
در آفتاب گردان‌های کور که برنده جایزه ملی ادبیات و جایزه منتقدان کاستیل در سال 2005 بوده است فاتح و مغلوب ناگزیرند تا پایان عمر در سایه وحشت فاشیسم و تلخ کامی و کابوس جنگ زندگی کنند؛ جنگی که نقشی در آغازش نداشته‌اند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب آفتابگردان‌های کور اثر آلبرتو مندس

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

آفتابگردان‌های کور از سایت گودریدز امتیاز ۴ از ۵ را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

آفتابگردان‌های کور از سایت آمازون امتیاز ۴ از ۵ را دریافت کرده است.

جوایزی که کتاب آفتابگردان‌های کور از آن خود کرده است:

• برندۀ جایزۀ سنتنیل در سال ۲۰۰۴
• برندهٔ جایزه منتقدان
• برندهٔ جایزهٔ ملی ادبیات در سال ۲۰۰۵

معرفی رمان آفتابگردان‌های کور:

آفتابگردان‌های کور اثر آلبرتو مندرس نویسندهٔ‌ اسپانیایی است که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد. آلبرتو مندس هیچ‌گاه به عنوان یک نویسندهٔ موفق زندگی نکرد. او ۱۱ ماه پس از انتشار اولین و تنها کتابش آفتابگردان‌های کور، در ۶۴ سالگی درگذشت. او هیچ‌وقت نفهمید که این کتاب ماه‌ها در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های اسپانیا قرار خواهد گرفت و برندهٔ چندین جایزه خواهد شد. این کتاب ۴ داستان مختلف دارد که نویسنده در این داستان‌ها ‌به بررسی عواقب جنگ داخلی اسپانیا و تأثیر آن بر زندگی افراد می‌پردازد. او در این اثر به تنش‌های اجتماعی و سیاسی آن دوران و زوایای مختلف انسانیت و تنهایی در مواجهه با بحران‌ها توجه خاصی نشان داده است.

چرا باید رمان آفتابگردان‌های کور را بخوانیم؟

آفتابگردان‌های کور کاوشی عمیق در تجربهٔ انسان در طول دوره‌ای پرفراز و نشیب در تاریخ یعنی جنگ داخلی اسپانیا است. او در این رمان پویایی‌های اجتماعی و اسپانیا در طول جنگ داخلی و پس از آن ارائه کرده است و مبارزات و فداکاری‌های مردم در این دوران را نشان می‌دهد. او با داستان‌سرایی خود احساسات پیچیدهٔ انسانی مانند عشق، از دست دادن، خیانت و امید را به تصویر کشیده است و خوانندگان می‌توانند عمیقاً با شخصیت‌ها و تجربیات این کتاب ارتباط برقرار کنند.

جملات درخشانی از کتاب آفتابگردان‌های کور:

«شب همچون عطر، گرم و شفاف بود. سکوت غم‌باری مادرید را در خود فروبرده بود و فقط تاپ‌تاپ خفهٔ شلیک توپ‌ها با ضرب‌آهنگی که بیشتر به مراسم کلیسا می‌مانست تا نبرد، سکوت را می‌شکستو «من اسیرم.» می‌دانیم که سروان آلگریا شب‌های متمادی این لحظه را در ذهنش مرور کرده بود. احتمالاً فکرِ گفتنِ «من تسلیمم» را پس زده بود، چون این جمله لحظه‌ای ثابت در زمان را نشان می‌داد، درحالی‌که در واقعیت از مدت‌ها پیش خودش را تسلیم کرده بود. اول تسلیم‌شده و بعد خودش را به دشمن سپرده بود. وقتی مجال صحبت دربارهٔ این حرکت را یافت، آن را پیروزی‌ای معکوس توصیف کرد: «تاوان تمام جنگ‌ها را تعداد کشته‌ها مشخص می‌کند. اما ما دیرزمانی است داریم از این جنگ بهره‌ها می‌بریم. باید بین پیروزی در جنگ و فتح قبرستان یکی را انتخاب کنیم.» این را در پایان‌ نامه‌ای خطاب به نامزدش در سال ۱۹۳۸ نوشت. حالا می‌دانیم او ناخودآگاه هر دو گزینه را رد کرده بود. با توجه به دانسته‌های اکنونمان دربارهٔ کارلوس آلگریا، می‌توانیم بگوییم هنگام عبور از میان دو جبهه، تنها چیزی که می‌شنید هیاهوی رعب‌آور توی سرش بود. سکوت تمام شب آواهای دیگر، انفجارها و فریادهای دنیای اطرافش را می‌بلعید.»

«سه سال جنگ، که در طول آن وظایفش را در مقام سررشته‌دار با شوروشوق دیوانه‌وار سیاحان و یک‌دندگی وسواس‌گونهٔ تک‌فرزندان انجام داد. هیچ‌کس بدون مجوز مخصوص حق نداشت یک ردیف مهمات بگیرد و هیچ‌کس هم برای ادامهٔ نبرد بدون جیره نماند. سه سال را به بررسی شکست از پشت شیشهٔ سبز مات دوربین صحرایی ـ که سررشته‌دارها مرتب بین استراتژیست‌های جنگ، ناظران نبرد و تماشاگران مرگ توزیع می‌کردند ـ گذراند. ترس‌هایی را که خودش به چشم ندیده بود، از زبان دیگران شنید. از خاکریزش دشمن را زیر نظر گرفته و تماشا کرده بود که از دفترشان تا خط مقدم، از ارتش تا خانواده، از کارهای روزمره تا مرگ رفت‌وآمد می‌کنند. اولش فکر می‌کرد این ارتش اصلاً روحیهٔ جنگی ندارد، پس سزاوار شکست است. با گذشت زمان به نتیجهٔ متفاوتی رسید ـ که در نامه‌هایش هم بازتاب یافت ـ: این ارتش، ارتش غیرنظامیان بود، «مثل پرنده‌ای در زیرزمین با راسویی فرشته‌صفت.» در پایان، وقتی دید شبه نظامیانِ جمهوری‌خواه طوری می‌جنگند که انگار دارند به همسایه‌ای کمک می‌کنند که از خویشاوند بیمارش مراقبت می‌کند، این اعتقاد راسخ که فقط برای شکست آفریده شده‌اند، آن‌ها را در نظرش به فهرست اجساد تبدیل کرد. هرکس که مردگان بیشتری دفن کند، به احتمال بیشتری بازندهٔ جنگ است.»

«چطور امکان دارد زندگی این موجودات رقت‌انگیز ارزش تاوان جنگ را داشته باشد؟ خون‌آشام‌هایی را که به مرگ محکومشان می‌کردند، نمی‌دیدند؟ نمی‌فهمیدند نظم‌وانضباط سفت‌وسخت کل مقاومت را دود هوا می‌کند؟ او را از میان درختان کاج دسا دلا بیا به خیابان فرانسیسکو رودریگس منتقل کردند. آنجا منتظر ماندند تا کامیونی که در جبههٔ شمال غربی مادرید مهمات توزیع می‌کرد، بازگردد. تقریباً سهٔ صبح بود. او را روی بسته‌هایی که پشت کامیونِ روباز بود نشاندند. دو مرد بالا آمدند تا مراقبش باشند و کامیون راه افتاد. او اسیر جنگی بود. در تقاطع خیابان‌های براوو موریو و آلبارادو، یک اتومبیل گشت جلویشان را گرفت. مردی زخمی همراهشان بود که او را بالا کشاندند و کنار سروان آلگریا گذاشتند. گلوله‌ای شانهٔ راستش را سوراخ کرده بود و پانسمان فوری نتوانسته بود جلوی خونی را که به گاز استریل نشت می‌کرد، بگیرد. مرد آهسته می‌نالید، انگار نمی‌خواست مزاحم کسی شود یا امیدوار بود جلب توجه نکند. به لطف او می‌دانیم سروان سعی کرده بود جلوی خون‌ریزی را بگیرد.
وقتی مرد آلگریا را دید، پرسید: «این مرد اینجا چه می‌کند؟»
یکی از نگهبان‌ها گفت: «فراری‌ست.»
آلگریا گفتهٔ او را تصحیح کرد: «من اسیر جنگی‌ام.»
مرد زخمی با لحنی کنایه‌آمیز گفت: «از این هچل خلاصش کنید.»
آلگریا توضیح داد:‌ «فردا یا پس‌فردا سگیسموندو کاسادو تسلیم می‌شود.»»

تحلیلی بر رمان آفتابگردان‌های کور‌:

کتاب آفتابگردان‌های کور چهار بخش دارد که بخش‌ها آن به‌هم پیوسته و در مورد جنگ داخلی اسپانیا است. نویسنده در این کتاب سه روایت را تعریف می‌کند. یکی از راویان داستان لورنزو است که در طی داستان گذشتهٔ خود و روزهای کودکی‌اش را در دوران پس از جنگ داخلی اسپانیا به خاطر می‌آورد. راوی دیگر کشیش سالوادور است و روایت او بیشتر جنبهٔ اعتراف دارد. او نامه‌ای پُر تب‌وتاب و ناسیانونالیستی می‌نویسد و همچنین در نوشتن این نامه از کلمات لاتین استفاده می‌کند تا نشان دهد که در کلیسا درس خوانده است. روایت او مانند یک رساله است. راوی سوم تنها یک صدا است؛ او نظاره‌گر یک خانواده است و شکاف‌های داستان را پُر می‌کند. چهار داستان کتاب به هم می‌پیوندند تا روایتی منسجم را شکل دهند و وحشت‌های جنگ در اسپانیا را نشان دهند.

خلاصهٔ رمان آفتابگردان‌های کور:

لورنزو خودش را در ۹ سالگی به یاد می‌آورد که با مادرش النا و پدرش ریکاردو زندگی می‌کرد. ریکاردو مازو همیشه برای فرار از دست پلیس ملی‌گرا در کُمد خانه پنهان است. او نویسنده است و به دولت ملی‌گرا وفادار نیست. ریکاردو تنها زمانی بیرون می‌آید که تمام پنجره‌ها بسته باشد و تمام پرده‌ها هم کشیده باشند. یک بار که مادر لورنزو او را به مدرسه می‌رساند بسیار جذب کشیش سالوادور می‌شود و کشیش نیز گمان می‌کند که شوهر النا یعنی ریکاردو مازو مُرده است. برادر سالوادور به این نتیجه می‌رسد که بسیار مناسب النا است و حتی به این فکر می‌افتد که برای بودن با النا، کشیشی را رها کند. یک روز کشیش بدون اطلاع قبلی به خانهٔ آن‌ها می‌آید و سعی می‌کند به مادر لورنزو تجاوز کند که ریکاردو از کُمد بیرون می‌آید و همسرش را نجات می‌دهد و بدین ترتیب گیر پلیس می‌افتد؛ او از پنجره بیرون می‌پرد و برای این‌که به دست پلیس نیفتد خودش را به کُشتن می‌دهد.

اقتباس‌ها:

در سال ۲۰۰۸ فیلمی اسپانیایی با نام «آفتابگردان‌های کور» به کارگردانی خوزه لوئیس کوئردا و با نویسندگی رافائل آزکونا با اقتباس از همین کتاب ساخته شد. در این فیلم بازیگرانی همچون ماریبل وردو، خاویر کامارا و رائول آریوالو به ایفای نقش پرداختند و این فیلم در هشتاد و یکمین مراسم رسمی اسکار در بخش فیلم‌های خارجی زبان شرکت کرد اما موفق نشد که جایزه اسکار را دریافت کند اما برندهٔ جایزهٔ بهترین فیلمنامهٔ اقتباسی در سال ۲۰۰۹ شد.

اگر از خواندن کتاب آفتابگردان‌های کور لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتاب دکتر ژیواگو اثر بوریس پاسترناک نویسندهٔ روسی است. نویسنده نام این کتاب را از روی نام قهرمانش یوری ژیواگو پزشک و شاعر انتخاب کرد و حوادث کتاب مابین انقلاب روسیه در سال 1905 و جنگ جهانی دوم رخ می‌دهند. در این کتاب قبل از آشنایی با دکتر ژیواگو با حدود سی شخصیت دیگر آشنا می‌شوید و سپس کمی شرح وقایع خانوادگی را می‌خوانید و نیمهٔ دوم این کتاب داستان زندگی دکتر ژیواگو و پیوند دو شخصیت این کتاب است.

• کتاب در جبهه‌ی غرب خبری نیست اثر اریش ماریا رمارک نویسندهٔ آلمانی است. نویسنده در این کتاب به تباهی، ویرانی،‌ مرگ، خون، جبهه‌های گل‌آلود، گرسنگی، توحش و در عین‌حال برانگیخته‌شدن ته‌ماندۀ ارزش‌های انسانی، دوستی و حس برادری‌ای که سربازان خسته و بیزار از جنگ را سرپا نگه می‌دارد، پرداخته است.

دربارۀ آلبرتو مندس‌: نویسندهٔ اسپانیایی

آفتابگردان هاي کور

آلبرتو مندس رمان‌نویس اسپانیایی در ۱۹۴۱ به دنیا آمد و در ۲۰۰۴ درگذشت. آلبرتو مندس فرزند مترجم و شاعر خوزه مندس است و در مادرید به دنیا آمد. او از دانشگاه کمپلوتنسه مادرید فارغ‌التحصیل شد و در رشتهٔ فلسفه و ادبیات به تحصیل پرداخت و پس از آن در یک انتشارات مشغول به کار شد. رمان اون با عنوان «گوشه‌های کور» برندهٔ جوایز متعددی شد. این رمان زمانی که به انگلیسی ترجمه شد با عنوان «آفتابگردان‌های کور» به چاپ رسید. همچنین فیلمی با اقتباس از ترجمهٔ این کتاب ساخته شد. مندس تا سال ۱۹۸۲ به حزب کمونیست وابسته بود سپس انتشارات خود را تأسیس کرد و در سال ۲۰۰۲ فینالیست دریافت جایزهٔ بین‌المللی داستان مکس‌اوب برای یکی از داستان‌های آفتابگردان‌های کور شد. کتاب آفتابگردان‌های کور در ۶۳ سالگی این نویسنده منتشر شد. مندس در سال ۲۰۰۴ بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (5)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • نگار امینی
    • پاسخ به نظر

    هر چهار داستان این کتاب بسیار عمیق و تاثیر گذار بود

  • تصویر کاربر

    • نگار آذرشب
    • پاسخ به نظر

    آفتابگردان‌های کور داستان یک مرد جوان و ماه‌هایی است که با پسربچه‌اش می‌گذراند ولی داستانش خیلی دلخراشه و نویسنده دربارهٔ تأثیرات جنگ بر مردم عادی صحبت کرده و از پیچیدگی‌های جنگ داخلی اسپانیا گفته.

  • تصویر کاربر

    • برهان جعفری
    • پاسخ به نظر

    پیشینهٔ فلسفی نویسنده و درک عمیقش از طبیعت توی این رمان بسیار مشخصه و به پیچیدگی‌های روانی رمان اضافه کرده. داستانی از جنگ و تأثیرات تلخ اون بر روح و روان آدم‌ها با پایانی بسیار متفاوت.

  • 1
  • 2

بریده ای از کتاب (5)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • نگار آذرشب
    • 0

    پس از مدتی، با کسانی که برای بدرقه‌مان آمده بودند خداحافظی کردیم و توی صف ایستادیم تا سوار هواپیما شویم. کتاب را توی جیب ژاکتم گذاشته بودم. کمی بعد از بلندگو نام مادرم را صدا کردند. فکر می‌کنم همه‌ی آدم‌های توی فرودگاه شنیدند. صف از حرکت ایستاد، مسافران به دوروبرشان نگاه می‌کردند.

  • تصویر کاربر

    • نگار آذرشب
    • 0

    با توجه به دانسته‌های اکنونمان دربارهٔ کارلوس آلگریا، می‌توانیم بگوییم هنگام عبور از میان دو جبهه، تنها چیزی که می‌شنید هیاهوی رعب‌آور توی سرش بود. سکوت شب تمام آوای دیگر، انفجارها و فریادهای دنیای اطرافش را می‌بلعید. در پس‌زمینه، شهر مادرید به شکل صحنه‌ای سینمایی بالا می‌آمد.

  • تصویر کاربر

    • برهان جعفری
    • 0

    هیچ‌کس به او شلیک نکرد. وقتی به بالای سنگر جمهوری‌خواهان رسید، چند مرد وحشت‌زده اما با ظاهر ترسناک، لباس کاربه‌تن، تفنگ‌هایشان را به سمت او گرفتند. یکی در تاریکی تپانچه را از کمر آلگریا باز کرد. مقاومتی نشان نداد. تپانچه تروتمیز، روغن‌خورده و کاملاً نو بود.

  • 1
  • 2
عیدی