نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات برج منتشر کرد:
وینست پاری در دنیای نوآر قهرمان یگانهای است؛ مرد ازنفس افتادهی رمان گذرگاه تاریک اهل جدال و خشونت نیست، بااینحال پایش به قتل باز شده است. او زندانی بیگناهی است که به جرم قتل همسرش به حبس ابد محکوم شده و غرور خدشهدارشدهاش و فشارهای خردکنندهی زندان سانکوئنتین او را وادار به فرار میکند. وینسنت این بیرون تنهاست، جایی برای پنهان شدن ندارد و میداند اگر آیرین، این زن ناشناس زیبا، او را در اتومبیلش پناه نمیداد، ساعتی بعد دوباره در چنگال پلیس و پشت میلههای زندان بود. حالا وینست پاری مجبور است چهرهای جدید بیابد و هویتی نو برای خود دستوپا کند؛ او میخواهد قاتل واقعی همسرش را پیدا کند تا غرور ازدسترفتهاش را بازیابی کند و شاید دوباره دل ببازد. با این حال دست تقدیر در میانهی این تعقیبوگریز او را به جغرافیای دیگری خواهد کشاند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
گذرگاه تاریک از سایت گودریدز امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.
گذرگاه تاریک از سایت آمازون امتیاز 4.1 از 5 را دریافت کرده است.
گذرگاه تاریک رمانی جنایی و کلاسیک از دیوید گودیس نویسندهٔ آمریکایی است که اولینبار در سال 1946 منتشر شد. این رمان داستان مردی به نام وینست پاری را روایت میکند که به اشتباه متهم به قتل همسرش شده است. او پس از فرار از زندان و پس از اینکه با جراحی پلاستیک چهرهاش را تغییر میدهد، تلاش میکند قاتل واقعیِ همسرش را پیدا کند.
وینست پاری قهرمانی یگانه است، مردی از نفس افتاده که اهل جدال و خشونت نیست اما بااینوجود پایش به داستان قتلی باز میشود. او از زندان فرار میکند اما جایی برای پنهان شدن ندارد و حالا باید قاتل واقعی همسرش را پیدا کند تا غرور از دسترفتهاش را بازیابد. اگر به رمانهای جنایی و کلاسیک علاقه دارید خواندن این کتاب جذاب را از دست ندهید.
«بد آورده بود. پاری بیگناه بود. بهعلاوه، آدم شریفی بود که هیچوقت موی دماغ کسی نمیشد و میخواست زندگی آرامی داشته باشد. اما کفهی ترازوی سمت دیگر زیادی سنگینی میکرد و سمت او عملاً چیزی نبود. هیئتمنصفه رأی به گناهکاریاش داد. قاضی برایش حکم ابد برید و او را به زندان سانکوئنتین بردند. محاکمهی پرسروصدایی بود و بااینکه به آدمهای بیاهمیتی مربوط میشد، از خیلی جهات هیجانانگیز بود. پاری سیویکساله بود و در مقام کارمندِ یکی از مؤسسههای اوراق بهادار سانفرانسیسکو هفتهای سیوپنج دلار درمیآورد. طبق گفتهی دادستان، شانزده ماه زندگی زناشویی تلخی را سپری کرده بود. و طبق گفتهی دادستان، یکی از دوستان خانوادهی پاری بعدازظهر روزی زمستانی به آپارتمان کوچکشان آمد و خانم پاری را با کلهای قُرشده روی زمین پیدا کرد. طبق گفتهی دادستان، خانم پاری داشت میمرد و درست قبل از اینکه بمیرد گفته بود پاری با زیرسیگاری شیشهایِ سنگینی به سرش کوبیده. زیرسیگاری نزدیک بدن مضروب افتاده بود. پلیس اثر انگشت پاری را روی زیرسیگاری پیدا کرد.»
«پاری قبل از اینکه به سانکوئنتین فرستاده شود، اجازه پیدا کرد با دوستی حرف بزند. این دوست فِلسینگر بود که چند سالی از او بزرگتر بود و در همان مؤسسهی اوراق بهادار کار میکرد. فلسینگر بهترین دوستش بود و یکی از کسانی که عقیده داشت پاری بیگناه است. پاری همهی داراییهایش را به فلسینگر اهدا کرد. این اموال شامل ساعت مچی ضدآبی به قیمت شصتوسهدلار و هفتادوپنج سنت بود؛ رادیوگرامافونِ پکرد ـ بل، مجموعهای از صفحههای گرامافون که قطعات ویژهی کاونت بِیسیِ پاری و گلچین استراوینسکی و نوازندگان مدرنِ دیگری متعلق به خانم پاری فقید را در برمیگرفت. علاوه بر اینها، پاری لباسهایش را هم به او داد، اما فلسینگر آنها را سوزاند و همچنین کلک تمام چیزهایی را که متعلق به خانم پاری بود، کند. فلسینگر مجرد بود و بیشتر وقتش را با خانوادهی پاری گذرانده بود. او هیچوقت از خانم پاری خوشش نیامده بود و وقتی با وینسنت پاری خداحافظی کرد، کم آورد و مثل بچهها زد زیر گریه. پاری گریه نکرد. آخرینبار که گریه کرده بود برمیگشت به زمانی که در بازپروری آریزونا به سر میبرد. نگهبانی دیلاق با مشت به صورتش زده بود، باز مشتی دیگر حوالهاش کرده بود.»
«دهانش باز ماند، اما صدایی بیرون نداد. در عوض، یک بار دیگر هوا را استنشاق کرد. دوباره کنارهی بشکه را هل داد. حالا ارزیابی کرد که از پنج دقیقهی اصلی سه دقیقه کم شده. دو دقیقه فرصت داشت تا نتیجه بگیرد. همانطور مدام هوا را استنشاق میکرد و کنارِ بشکه را هل میداد. گرمای ماه اوت از شکاف بالای بشکه به داخل هجوم آورد و با ضخامت سیاهِ درون بشکه و اضطراب و تقلا ادغام شد. عرق از صورت پاری میریخت و زیر بغلش جمع شده بود. یکباره پی برد که بیشتر از دو دقیقه گذشته است، خیلی بیشتر؛ فرض کنیم ده دقیقه. به بالا نگاه کرد و از شکاف بالای بشکه توانست آسمان زرد را ببیند. به آسمان لبخند زد و حالا میفهمید فرصت خوبی دارد. همراه آسمان مقداری هوای تازه هم از آن شکاف وارد میشد. با بالابردن بشکه و هل دادنش از زیر دو بشکهای که روی آن بودند، شکاف را به سی سانت رساند. داشت آن را سیوپنج سانت میکرد که کامیون از روی دستاندازی در جاده رد شد و دو بشکهی بالایی سُر خوردند و برگشتند سر جای قبلی. به بالا نگاه کرد و به جای آسمان زرد، چیزی جز سیاهی ندید؛ کفِ سیاه بشکهی دوم را. شکاف و تمام هوا را از دست داده بود. حالا ناچار بود دوباره از اول شروع کند.»
وینست پاری شخصیت اصلی این داستان است که به اشتباه به قتل همسرش محکوم شده است. او موفق میشود از زندان سنکوئنتین فرار کند و با شخصی به نام ایرن یانسن آشنا میشود، یک هنرمند بسیار ثروتمند که به پروندهٔ او علاقهمند میشود و سعی میکند در اثبات کردن بیگناهیاش به او کمک کند. پاری با کمک یکی دیگر از دوستانش و با استفاده از جراحی پلاستیک یک چهرهٔ جدید برای خود میسازد و به این ترتیب میتواند از دست مقامات فرار کند و قاتل واقعی همسرش را پیدا کند اما نمیتواند مدتی طولانی هویت واقعی خود را پنهان کند چون زنی کینهتوز که شهادت دروغش موجب به زندان افتادن او شد، مدام سر راهش سبز میشود.
در سال 1947 برادران وارنر فیلمی براساس کتاب گذرگاه تاریک با همین عنوان ساختند. کارگردان این فیلم دلمر دیوس و هنرپیشگان اصلیآن هامفری بوگارت و لورن باکال هستند. این فیلم بدین خاطر معروف شد که از تکنیک نمای دیدگاه در آن استفاده شد و در یک سوم اول فیلم، چهرهٔ شخصیتی که بوگارت بازی میکند نشان داده نمیشود بلکه بهجایش تنها محیط اطراف او را میبینید.
• کتاب به پیانیست شلیک کن اثر دیگری از دیوید لوب گودیس نویسندهٔ آمریکایی است. داستان این رمان در پاریس میگذرد و داستان پیانیستی به نام ادوارد سارویان است. همسر ادوارد به او میگوید که شهرتش صدقه سر رابطهٔ او با یکی از مأموران ارشد است و زمانی که ادوارد پاسخی نمیدهد، او به خودش شلیک میکند.
• کتاب خوابگران اولین رمان ریموند چندلر، یکی از برترین نویسندگان رمانهای جنایی و پلیسی است. شخصیت اصلی این رمان کارآگاهی باهوش و تحصیلکرده به نام فیلیپ مارلو است. میلیونری رو به مرگ، مارلو را استخدام میکند تا کسی که از دو دختر دردسرسازش اخاذی کرده را پیدا کند. مارلو پس از مدتی متوجه میشود که این پرونده چیزی بسیار بزرگتر از اخاذی و باجگیری است.
• کتاب خداحافظی طولانی اثر دیگری از ریموند چندلر نویسندهٔ آمریکایی است. این داستان نیز پیرامون شخصیت فیلیپ مارلو میچرخد، کارآگاهی که این بار در یک باشگاه در لسآنجلس با مرد مستی روبهرو میشود که یک طرف صورتش جای زخم دارد و دوستیای بین آنها برقرار میشود. ماجرای کتاب از زمانی اوج میگیرد که این مرد، به سراغ مارلو در خانهاش میرود و به او میگوید که به دردسر بزرگی افتاده است.
دیوید لوب گودیس نویسندهٔ آمریکایی در 1917 به دنیا آمد و در 1967 درگذشت. او را بیشتر بهخاطر داستانهای کوتاه و رمانهایی که در سبک داستان نوآر مینوشت، میشناسند. گودیس در فیلادلفیا به دنیا آمد و در طول سالهای حرفهای خود به تناوب در همین شهر، در نیویورک و هالیوود اقامت داشت. به گفتهٔ منتقد دنیس درابل، بهرغم داشتن تحصیلات دانشگاهی، ترکیبی از قومیت و خلقوخویی خاص به او این امکان را داد تا با طبقهٔ کارگر، فراریها، جنایتکاران و کسانی که به ناحق متهم شدهاند همدردی کند. گودیس از دوران مدرسه به روزنامهنگاری علاقه داشت و این علاقه را در دانشگاه نیز ادامه داد و بهعنوان نویسنده و کاریکاتوریست با روزنامهٔ دانشجویی همکاری کرد. در این دوره ظاهراً کتابی به نام «شعلهور» نوشت که هرگز منتشر نشد. او در سال 1938 از دانشگاه تمپل با مدرک روزنامهنگاری فارغالتحصیل شد. زمانی که گودیس در یک آژانس تبلیغاتی کار میکرد شروع به نوشتن اولین رمان خود کرد که در سال 1939 منتشر شد. پس از آن گودیس به نیویورک نقلمکان کرد و با چندین مجله همکاری میکرد و داستانهایش در این مجلهها منتشر میشدند. با اینکه او نویسندهای پُرکارتر از ریموند چندلر بود اما بسیاری از داستانهای اصلی او هرگز منتشر نشدند. رمانهایی که در اوایل دههٔ 1940 نوشت را ناشران نپذیرفتند اما در سال 1942 او مدتی را در هالیوود بهعنوان فیلمنامهنویس سپری کرد. فرصت طلایی او در سال 1946 رخ داد، زمانی که رمان «گذرگاه تاریک» منتشر شد و برادران وارنر فیلمی از روی آن ساختند. پس از مرگ گودیس بسیاری از آثارش دیگر در ایالات متحده منتشر نشد اما همچنان نویسندهٔ محبوبی در فرانسه باقی ماند.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.