نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات کوله پشتی منتشر کرد :
با شدت گرفتن توفان، جستجو برای قاتل آغاز میشود…
خانهای پررمزوراز…
توفان مهیبی ساحل اسکاتلند را در هم میکوبد و خانۀ گوردون اسمیت در دریا سقوط میکند. اما مشکل همینجاست: خانهاش محل اختفای اجساد است.
قاتلی فراری…
نزدیک شدن به آنجا بسیار خطرناک است؛ بنابراین اصلاً نمیتوان فهمید گوردون اسمیت چند نفر را به قتل رسانده یا قبل از گیر افتادن نقشۀ قتل چند نفر دیگر را میکشد.
کارآگاهی که چیزی برای از دست دادن ندارد…
بهمحض کشف حقایق وحشتناک جدید، کارآگاه سابق اَش هندرسون تعارف را کنار میگذارد. قاتلی برای دستگیر کردن روی دستش مانده و فقط خدا به داد هرکسی برسد که سد راهش شود.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
باغ تابوت ساز از سایت گودریدز امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.
باغ تابوت ساز از سایت آمازون امتیاز 4.4 از 5 را دریافت کرده است.
باغ تابوت ساز رمان مهیج، رازآلود و پلیسی از استورات مک براید نویسندهٔ اسکاتلندی است. این کتاب سومین عنوان از مجموعه داستانهای کارآگاه اَش هندرسون است و اولین بار در سال 2021 منتشر شد و پس از انتشار پرفروشترین کتاب ساندی تایمز شد. شخصیت اصلی این داستان اَش هندرسون است که در رمانهای دیگر مک براید نیز حضور دارد. اَش حالا بازنشسته شده، اما زمانی که طوفان استخوانهای انسانها را از باغ خانهٔ گوردون اسمیت بیرون میکشد، برای حل پرونده فراخوانده میشود و تصمیم میگیرد به واحد تحقیقات کمک کند و سعی میکند هر طور شده قاتل فراری را قبل از اینکه قربانی دیگری بگیرد، دستگیر کند.
«متن جذاب استورات مک براید و دیالوگهای کوبندهاش، همراه با حس قوی، باغ تابوت ساز را به خواندنیترین کتاب جنایی سال تبدیل کرده است. اگر از قاتلان زنجیرهای که کمی شوخ هم باشند خوشتان میآید، این کتاب را بخوانید.» - پیتر رابینسون، نویسنده
«باغ تابوت ساز به طرز جذابی ترسناک است. این کتاب هوشمندانهترین صحنه جنایی را دارد که تابهحال خواندهام. طرفداران تریلرهای ترسناک حتماً عاشق این کتاب میشوند. استوارت مک براید از خشونت تاریک و حتی طنز تاریک نیز عبور کرده است.» - جین کیسی، نویسندهٔ پرفروش ساندی تایمز
«کتابی خواندنی و جذاب که شما را به سیاهترین و تاریکترین مکانها میکشاند.» - گاردین
مک براید در این داستان جنایی، زندگی روزمرهٔ یک کارآگاه را به تصویر کشیده است که با وجود مشکلات و آسیبهای روحی خودش، سعی میکند هر چه زودتر یک قاتل زنجیرهای را دستگیر کند و البته وضعیت وخیم آبوهوایی هم کارش را دو چندان دشوار میکند. اگر به داستانهای جنایی علاقه دارید حتماً این کتاب را بخوانید.
«باران داشت به پنجرهٔ مهآلود آشپزخانه میخورد. مارگارت هویجی نارنجی و ترد را خرد کرد و تکههای خردشده را در سوپ قهوهایرنگ گوشت داخل قابلمه انداخت که داشت میجوشید و قلقل میکرد «میدونی من به چی فکر میکنم اَلفی؟ به نظرم مردم خیلی کلهپوک شدهن.» پاسخی نیامد، اصلاً قرار نبود جوابش را بدهد. همیشه وقتی الفی سرگرم کتاب رنگآمیزی میشد اوضاع به همین منوال پیش میرفت. در این مواقع جِن باغچه بیشتر جواب میداد تا الفی...
عملیات نجات خدمهٔ کشتی کاوشگر طلای اقیانوس که مقابل صخرههای کلاکمارا به گل نشسته است همچنان ادامه دارد. ما با سوفی اوبرین در گارد ساحلی صحبت کردیم...
«وای الفی تو هم شنیدی چی گفت؟ گفت کلاکمارا! از ما توی رادیو اسم بردن، هیجانانگیز نیست؟» همچنان جوابی نیامد. صادقانه باید گفت که اینجا مارگارت واقعاً تنها بود. مکان زندگیاش در وبسایت معرفی املاک بسیار رمانتیک توصیف شده بود: «فرصتی استثنایی برای اجارهٔ کلبهای قدیمی و دنج درست لب ساحل با طراحی و اسباب و وسایل سنتی در مکانی بسیار پرطرفدار!» که در حقیقت به معنای خانهای بود با سقفی کهنه و سوراخ، دیوارهای چوبی که درست از مدتها پیش، یعنی تقریباً از همان زمانی که فِرد و رز وست مشغول بازسازی و دکوراسیون حیاط خلوتشان بودند، دیگر رنگآمیزی به خود ندیده بود.»
«... سومین قربانی پس از کشف اجساد اسکار هریس و اندرو برنان که همین امسال پیدا شدند. مارگارت دستی روی شکم متورمش کشید و آروغی زد که خبر از ترشکردن معدهاش میداد. «راستش میدونی چیه؟ باید فاصلهت رو با مردها حفظ کنی؛ تمام! من هم اگه همین کارو کرده بودم الان توی همچین وضعیتی نبودم. نه، واقعاً نبودم، خیلی زود هم از رشتهٔ انسانشناسی پزشکی قانونی فارغالتحصیل میشدم و مدرک میگرفتم. مامانبزرگ و بابابزرگت هم دیگه با من قهر نبودن.» یکجورهایی برای مارگارت تلخ بهنظر میرسید، اما خودکرده را تدبیر نیست. آهی کشید.
«مهم نیست الفی، حداقل ما همدیگه رو داریم.»
باز هم جوابی نیامد. واقعاً که جن توی باغچه بهتر میتوانست جواب آدم را بدهد.
حالا داگ با اخبار هواشناسی در خدمت شماست. ممنون کالین. بهتره که مردم همهٔ دریچهها رو ببندن؛ چون بهمحض آرومشدن شرایط جوّی، توفان تِرِور از سمت اسکاندیناوی وارد شهر میشه...
«وای این شرایط واقعاً...» ناگهان مارگارت لبهایش را به هم فشرد تا کلمهٔ ناشایستی که قرار نبود به فهرست واژگان الفی اضافه شود از دهانش بیرون نپرد؛ چون با شناختی که از الفی داشت، فردا صبح در مهدکودک طوطیوار کلمه را با صدای بلند تکرار میکرد و مارگارت مجبور میشد برای گفتوگوی منزجرکنندهٔ دیگری با خانم گیلسپی عفریته که صورتی گوشتالو داشت خودش را آماده کند.»
«صبر کن... سروصدایی داشت به گوش میرسید، صدایی که پشت زوزهٔ باد و توفان پنهان شده بود، صدای بومبوم و غرشی که بهسختی شنیده میشد. سپس نوری روشن و خیرهکننده از دور نمایان شد و بههمراهش هلیکوپتری به رنگ سبز و قرمز بر فراز صخرهها به پرواز درآمد. حالا صدای کوبش موتورهای هلیکوپتر و همچنین پرههایش واضحتر و بلندتر شنیده میشد؛ و الفی هم عاشق هلیکوپترها بود.
«الفی!»
مارگارت از کنار خانههای تاریک رد شد و بهسمت هلیکوپتر رفت، سپس از زیر نوار «ورود ممنوع» عبور کرد که با وزش باد تکان میخورد. یک حصار فلزی موقتی به ارتفاع سه متر در سراسر جاده قرار داشت که آخرین خانهٔ قابل سکونت را از خانههای متروکه جدا میکرد. تابلویی رنگورورفته به حلقهٔ زنجیری حصار پیچ شده بود که رویش نوشته بود: «هشدار! منطقهٔ فرسایش ساحلی، ورود ممنوع، خطر مرگ!» هیچکس حصار را تعمیر نمیکرد، اصلاً مگر قرار بود چنین کار بکنند؟ فقط هر دفعه که چمنِ خانهٔ چند تا آدم بیچاره دچار فرسایش میشد و در دریای شمال ناپدید میشد کمی حاصر را جابهجا میکردند؛ اما حقیقت این بود که حصار نصبشده حفرههای کاملاً بزرگی داشت و یک کودک پنجساله میتوانست بهراحتی از میانشان رد شود.»
رمان باغ تابوتساز در یک شب طوفانی زمستانی تاریک در سواحل اسکاتلند شروع میشود. باد در حال وزیدن است و دریای شمال در حال بلعیدن دهکدهٔ کوچک کلاکمارا است و تکههایی از باغهای آن در اعماق یخی زیرین دریا فرو میروند. اما چیزی که این صحنه را وحشتناکتر میکند این است که در باغ پشتی گوردون اسمیت، فرسایش زمین استخوانهای انسانها را به سطح میآورد و تعداد زیادی استخوان انسان از باغ کشف میکند. از آنطرف یک مادر مجرد به نام مارگارت، در این طوفان هراسان به دنبال پسر کوچک گمشدهٔ خود «الفی» میگردد. پلیس محلی پس از تحقیقات میفهمد که با یک قاتل زنجیرهای روبهرو است، یک قاتل کودککُش! کارآگاه سابق اَش هندرسون اکنون بخشی از واحد تحقیقات و بازبینی است. این بخش اَش را بهخاطر سابقهاش در حل پروندههای قاتلان زنجیرهای، بهعنوان مشاور این پروندهٔ خاص فرا میخواند. با اینکه ورود به خانه بسیار خطرناک است اما اَش موفق میشود با به خطر انداختن جانش، از جسد برخی از قربانیانی که در زیرزمین پیدا شدهاند عکس بگیرد. اَش دیگر پلیس نیست اما این مسئله بههیچ وجه مانع او نمیشود، او اصلاً کسی نیست که تحقیقاتش را سرسری بگیرد! اَش درست مثل هالک شگفتانگیز ترسناک است و هیچکس دوست ندارد بههیچ وجه او را عصبانی کند اما هر چه چیزهای وحشتناک بیشتری کشف میشود، کارآگاه سابق اَش هندرسون دیگر توان خوشرفتاری و حوصله بهخرج دادن را ندارد. یک قاتل فراری را باید بگیرد و تمام مدت این فکر در سرش میچرخد که خدا به دادِ هر کسی که در سر راهِ این قاتل قرار میگیرد، برسد.
• کتاب روز صفر اثر روث ور رماننویس بریتانیایی است که برای نوشتن داستانهای کارآگاهی به شهرت رسید. این کتاب دربارهٔ زنی است که باید در رقابتی با زمان، خیلی زودتر قاتل شوهرش را پیدا کند تا بتواند خودش را از لکهٔ ننگی که دامنش را گرفته پاک کند.
• کتاب بخش دی رمان روانشناختی و جنایی اثر فریدا مکفادن متخصص مغز و اعصاب است. این کتاب داستان یک دانشجوی پزشکی است که مجبور میشود یک شب را در بدترین بخش بیمارستان روانی، یعنی بخش دی بگذارند و حالا بهخاطر اتفاقات عجیبوغریب و پیشبینی نشدهای چندان مطمئن نیست که بتواند از این بخش جانِ سالم بدر ببرد.
• کتاب ما دروغگو بودیم اثر امیلی لاکهارت رماننویس و نویسندۀ آمریکایی است. این کتاب داستان خانوادۀ سینکلر است که ظاهراً ثروتمند و بسیار خوشبخت هستند. آنها هر سال در جزیرۀ پدربزرگشان دور هم جمع میشوند تا اینکه یک سال حادثهای برای یکی از بچههای خانواده پیش میآید. او داخل آب سرش به جایی کوبیده میشود و پس از آن سردردهای میگرنی شدید میگیرد و دیگر به جزیره نمیرود. او پس از چند سال دوباره به جزیره برمیگردد و میخواهد بداند آن سال تابستان چه اتفاقی برای او افتاد اما اعضای خانوادهاش بسیار عجیب رفتار میکنند.
• کتاب شفای آب اولین رمانِ سوفی مکینتاش نویسنده و رماننویس بریتانیایی است. او در این کتاب داستان سه دختر به همراه پدر و مادرشان را بهتصویر کشیده که در جزیرهای دورافتاده و در انزوای کامل زندگی میکنند. پدر و مادرشان آنها را با این باور بزرگ کردهاند که مردان موجوداتی خطرناک برای روح و جسم زنان هستند تا اینکه روزی سه مرد پا به این جزیره میگذارند و همه چیز تغییر میکند. این رمان نامزد نهایی جایزهٔ بوکر در سال 2018 شد.
استورات مک براید نویسندهٔ اسکاتلندی و نویسندهٔ پرفروش رمانهای «لوگان مکری» و «اَش هندرسون» و پرفروشترین نویسندهٔ ساندی تایمز در 1969 به دنیا آمد. او پیش از اینکه نویسندهای تماموقت شود به سراغ مشاغل مختلفی از جمله طراحی گرافیک، طراحی وب و برنامهنویسی رفت و درنهایت در دانشگاه هریوت-وات در رشتهٔ معماری به تحصیل پرداخت. او همچنین چندین کتابش را خودش منتشر کرده و یک داستان کوتاه و یک کتاب مصور کودکان نیز از این نویسنده منتشر شده است. استورات هماکنون در اسکاتلند زندگی میکند.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.