شهر مه

(0)

1,980,000ریال

1,782,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
1259

علاقه مندان به این کتاب
16

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب شهر مه

نشر نیماژ منتشر کرد:
کتاب «شهر مه» شامل یازده داستان است؛ داستان‌هایی گاه بلند، گاه کوتاه و گاه بسیار کوتاه که کارلوس روئیث ثافون مدتی پیش از مرگ، پس‌از ویرایش نهایی،آن‌ ها را به ناشر خود سپرده بود. ثافون در این داستان‌ها بار دیگر خواننده را به سفری درون فضاهای مه‌گرفته، گوتیک و رازآلود شهر بارسلون در دوره‌های مختلف تاریخی می‌برد؛ از دوران تفتیش عقاید در قرن پانزدهم میلادی گرفته تا دوران زندگی سروانتس در قرن شانزدهم و هفدهم و…تا دوران جنگ داخلی اسپانیا در نیمه ی اول قرن بیستم. داستان‌هایی گاه درآمیخته با فضاها و شخصیت‌ های شناخته شده در مجموعه ی چهارگانه‌ی «گورستان کتاب‌های فراموش‌شده» و گاه با فضاها و شخصیت‌ هایی کاملا بی‌ارتباط با آن. اما نقطه ی اشتراک تمامی این داستان‌ها از یک سو همان رازآلودگی و تصاویر سرشار از ابهامی‌ست که برای طرف‌داران این نویسنده ی فقید نمودی بسیار آشنا دارند و از سوی دیگر همان تأکید همیشگی ثافون بر تیرگی، تباهی، تنهایی و سرشت تلخ نهفته در اعماق روح بشر که در هر برگی از اوراق داستان‌های او رخ می‌نمایاند…
***********
... و به این ترتیب، چون روز بیست‌وسوم ماه آوریل از راه رسید، زندانی‌های بند، به داوید مارتین که با چشمانی بسته در میان سایه‌های گوشه‌ای از سلول خود دراز کشیده بود روی کردند و التماس کنان از او خواستند قصه‌ای برایشان بگوید که به‌واسطه‌ی آن رخوت از وجودشان برود.
مارتین در پاسخ به آن‌ها گفت: «پس حالا قصه‌ای برای شما تعریف می‌کنم. قصه‌ای درباره‌ی کتاب‌ها، گل‌های سرخ و اژدها؛ قصه‌ای که با چنین روز خاصی همخوان باشه. اما ورای هر چیز، این قصه، داستانیه درباره‌ی جهان سایه‌ها و خاکسترهای مرگ که با زمانه‌ی ما همخوانی بیشتری داره...» (بخش‌هایی گم‌شده از کتاب زندانی آسمان)
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب شهر مِه اثر کارلوس روئیث ثافون

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

شهر مه از سایت گودریدز امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

شهر مه از سایت گودریدز امتیاز 4.5 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی کتابِ شهر مه:

کارلوس روئیث ثافون رمان‌نویس مشهور اسپانیایی است که با نوشتن چهارگانهٔ «گورستان کتاب‌های فراموش شده» به شهرت رسید. مجموعه داستانِ شهر مه در سال 2020 از این نویسنده منتشر شد. روئیث ثافون این مجموعه داستان را به‌عنوان قدردانی از خوانندگان بی‌شماری منتشر کرد که در سفر فوق‌العادهٔ کتاب «سایهٔ باد» به او پیوستند. شخصیت‌‌های جذاب، موقعیت‌های منحصربه‌فرد و فضای گوتیک این داستان‌ها یادآور فضای رمان «سایهٔ باد» و چهارگانهٔ «گورستان کتاب‌های فراموش شده» است.

واکنش‌های جهانی به کتاب شهر مه:

«مهارت و رویاپردازی روئیث ثافون در داستان‌سرایی برای خود یک ژانر جداگانه است.» - یو‌اِس‌اِی تودی

«مسحورکننده... طریقهٔ داستان‌سرایی کهن و جذاب این نویسنده، محیط داستان و شخصیت‌پردازیش، خواننده را بین واقعیت و تخیل سرگردان می‌کند... گویی روئیث ثافون این داستان‌ها را با بهره‌گیری از حس اثیری و ماورایی نوشته است.» - بوک‌پیج

«جذاب و خواندنی... این یازده داستان در ژانر گوتیک است و فضای «گورستان کتاب‌های فراموش شده» ادامه پیدا کرده است.» - تایمز لیترآری ساپلمنت (لندن)

«روئیث ثافون پرفروش‌ترین نویسندهٔ اسپانیایی است که پس از نویسنده‌ای مانند سِروانتس توانست خوانندگان بسیاری را محسور کتاب‌هایش کند... او در داستان‌هایش به زادگاهش بارسلونا زندگی می‌بخشد، شهری جادویی و اسرارآمیز که تمام داستان‌هایش در آن رخ می‌دهند. او در این مجموعهٔ رضایت‌بخش و تکان‌دهنده بسیاری از مضامین اصلی کتاب‌هایش پیشینِ خود مانند عشق ناامیدانهٔ جوانی و پیامدهای آن و همچنین تعصب طبقاتی را مرور کرده است.» - واشنگتن پست

«کارلوس روئیث ثافون نویسنده‌ای درخشان بود... کتاب شهر مِه به ما نشان می‌دهد که او چقدر بااستعداد بود... در شهر مِه می‌توانید همه چیز را بچشید و من واقعاً بابت این مجموعه سپاسگزارم.» - بوک ریپورتر

چرا باید کتاب شهر مه را بخوانیم؟

روئیث ثافون در این کتاب اشاراتی به رمان‌های چهارگانهٔ « گورستان کتاب‌های فراموش شده» داشته و در همهٔ داستان‌ها شواهدی از مهارت داستان‌سرایی او را حس می‌کنید. او در این داستان‌ها باری دیگر شما را به هزارتوهای بی‌نهایت و داستان‌های تودرتو می‌کشاند. مجموعهٔ چهارگانهٔ روئیث ثافون و همچنین مجموعه داستان شهر مه را می‌توانید به‌طور جداگانه بخوانید اما به شما توصیه می‌کنیم پیش از خواندن این یازده داستان کوتاه، سایهٔ باد را مطالعه کنید.

جملات درخشانی از کتاب شهر مه:

«من همواره به آن سهولتی که گروهی از افراد می‌توانند به واسطه‌اش مسائل را به دست فراموش بسپارند رشک برده‌ام ـ مردمانی که گذشته برایشان چیزی‌ست فقط در حدواندازه‌ی یک دست لباس آخر فصل یا یک جفت کفش کهنه که به‌سادگی می‌شود آن‌ها را به بخش انتهایی گنجه‌ی لباس‌هایشان انتقال داد و مطمئن شد که قادر نیستند رد پاهای گم‌شده در پشتِ‌سر را دنبال کنند. اما من از بداقبالیِ به‌یادآوردن همه‌ی خاطرات گذشته بهره‌مند هستم و اینکه تمامی خاطراتم نیز به نوبه‌ی خودْ من را به یاد می‌آورند. من روزگار دورِ سرما و تنهایی‌ام در دوران کودکی را به خاطر می‌آورم، لحظات مُرده‌ی صرف‌شده در خیره‌شدن به طرح خاکستری‌رنگ و دل‌گیر آسمان و آینه‌ای تاریک که چشمان پدرم را به تسخیر خود درآورده بود. بااین‌حال به‌ندرت می‌توانم خاطره‌ای از وجود یک دوست را به یاد بیاورم. می‌توانم تصاویری از چهره‌های کودکان در همسایگی خانه‌مان در محدوده‌ی ریبِرا را در ذهنم احضار کنم، کودکانی که گاهی در خیابان با آن‌ها بازی یا دعوا می‌کردم، اما هیچ‌یک از آن تصاویر را نمی‌خواهم از سرزمینِ بی‌اعتنایی ذهنم نجات دهم. هیچ‌یک را غیر از تصویر بلانکا. بلانکا حدود دو سال از من بزرگ‌تر بود. من در یک روز ماه آوریل مقابل در ورودی خانه‌ْ با او مواجه شدم. او دست‌در‌دست خدمتکاری که آمده بود تا تعدادی کتاب را از یک مغازه‌ی کوچک فروش مجلدهای قدیمی بهادار، درست مقابل محوطه‌ی در حالِ ساخت سالن کنسرت تحویل بگیرد، قدم‌‌زنان مسیر خیابان را می‌پیمود.»

«من اغلب اوقات با خودم فکر کرده‌ام که اگر سختگیری‌های سخت و محکم پدرم در مورد تمیزی و پاکیزگی سرووضع من نبود بلانکا هرگز متوجه حضور من نمی‌شد. پدرم بر این عقیده بود که خودش در طول جنگ به‌قدر کافی و به‌اندازه‌ی زندگیِ نُه انسان مجزا کثافت و پلشتی به چشم دیده است و اگرچه ما در زندگی شخصی‌مان به اندازه‌ی موش‌های ساکن کلیسا فقیر بودیم اما پدرم از همان نخستین سال‌های زندگی‌ام به من آموخته بود که به آن آب بسیار سرد جاری از بالای سینک ـ در اوقاتی معمول که چیزی جز آب سرد در دسترس نبود ـ و آن قالب‌های صابون که بوی مواد سفیدکننده می‌دادند و می‌‌توانستند هر چیزی، حتی افسوس‌ها و حسرت‌هایت را هم با خود بشویند و ببرند، عادت کنم. این‌گونه بود که ارادتمند شما، داوید مارتین، این انسان عملاً ناموجود اما پاکیزه و یک دوطلب ذاتی برای مبدل‌شدن به نویسنده‌ای درجه‌ی سه در آینده، در زمانی که به‌تازگی به سن هشت‌سالگی قدم گذاشته بود، توانست آن‌چنان حجمی از خونسردی را یکجا در وجود خود جمع کند که نگاهش را لحظه‌ای از آن عروسک غرق در ناز و نعمت برندارد، تا اینکه دخترک هم نگاهش به من دوخته شد و با ترس لبخندی تحویلم داد. پدرم همواره به من گفته بود که هر انسانی باید کارهای دیگران را با ارائه‌ی مهربانی خود تلافی کند.»

«حتی پسر بچه‌ی فقیر بیچاره‌ای مثل من هم نام ساریا را شنیده بود ولی من عملاً هیچ‌گاه آن منطقه را ندیده بودم. در ذهن کودکانه‌ام تصور می‌کردم که آنجا نوعی دژ بزرگ باشد متشکل از عمارت‌هایی عظیم و خیابان‌هایی پوشیده از درختان لیمو، کالسکه‌های مجلل و باغ‌های برگ‌پوش، جهانی که ساکنانش افرادی مثل همان دخترک با لباس‌های گران‌قیمت بودند، فقط با قدوقواره‌هایی بلندتر. دنیای او، بی‌شک، فضایی بود پر از انوار درخشان، جهان نسیم‌های فرح‌بخش و مناظر زیبا و شهروندانی آرام و ساکت. 
«پس چرا پدرت آمده اینجا زندگی می‌کنه و تو و مادرت نه؟» 
بِلانکا شانه‌ای بالا انداخت و نگاهش را به سویی دیگر دوخت. به‌ نظر می‌رسید که پرسش من او را معذب کرده باشد پس تصمیم گرفتم که دیگر بیشتر بر این موضوع پافشاری نکنم. 
بِلانکا شانه‌ای بالا انداخت و نگاهش را به سویی دیگر دوخت. به نظر می‌رسید که پرسش من او را معذب کرده باشد پس تصمیم گرفتم که دیگر بیشتر بر این موضوع پافشاری نکنم.
بِلانکا گفت: «پدرم فقط برای مدتی اینجا آمده. به‌زودی برمی‌گرده خونه.»
بی‌آنکه بدانم دقیقاً درباره‌ی چه‌چیز صحبت می‌کنیم گفتم: «معلومه که همین‌طوره.» ولی اتخاذ چنین لحن دلسوزانه‌ای از جانب کسی که خود یک بازنده‌ی مادرزاد بود چیزی بود که کارشناسان خبره در این امور توصیه به کناره‌گیری از آن می‌کردند.»

تحلیلی بر کتاب شهر مه‌:

کتاب شهر مه شامل یازده داستان است؛ داستان‌هایی گاه بلند، گاه کوتاه و گاه بسیار کوتاه که کارلوس روئیث ثافون مدتی پیش از مرگ، پس ‌از ویرایش نهایی، آن‌‌ها را به ناشر خود سپرده بود. ثافون در این داستان‌ها بار دیگر خواننده را به سفری درون فضاهای مه‌گرفته، گوتیک و رازآلود شهر بارسلون در دوره‌های مختلف تاریخی می‌برد؛ از دوران تفتیش عقاید در قرن پانزدهم میلادی گرفته تا دوران زندگی سروانتس در قرن شانزدهم و هفدهم و…تا دوران جنگ داخلی اسپانیا در نیمهٔ اول قرن بیستم. داستان‌های این کتاب گاه درآمیخته با فضاها و شخصیت‌های شناخته شده در مجموعهٔ چهارگانه‌ٔ «گورستان کتاب‌های فراموش‌شده» و گاه با فضاها و شخصیت‌هایی کاملا بی‌ارتباط با آن نوشته شده‌اند. اما نقطهٔ اشتراک تمامی این داستان‌ها از یک سو همان رازآلودگی و تصاویر سرشار از ابهامی‌ست که برای طرفداران این نویسندهٔ فقید نمودی بسیار آشنا دارند و از سوی دیگر همان تأکید همیشگی ثافون بر تیرگی، تباهی، تنهایی و سرشت تلخ نهفته در اعماق روح بشر که در هر برگی از اوراق داستان‌های او رخ می‌نمایاند.

اگر از خواندن کتاب شهر مه لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتاب مارینا رمان تک جلدی و تخیلی اثر کارلوس روئیث ثافون نویسندهٔ اسپانیایی است. به گفتهٔ نویسنده این رمان شخصی‌ترین اثر او است. مارینا دو داستان موازی را روایت می‌کند و وقایع این اثر نیز در بارسلونا رخ می‌دهد و قهرمانان داستان به کشف عمارت‌ها و باغ‌های متروکه می‌پردازند.

دربارۀ کارلوس روئيث ثافون‌: نویسندهٔ مشهورِ اسپانیایی

شهر مه

کارلوس روئیث ثافون در سال 1964 به دنیا آمد و در سال 2020 از دنیا رفت. او رمان‌نویس اسپانیایی بود که به‌خاطر رمانش «سایۀ باد» که در سال 2001 منتشر شد به شهرت رسید. روئیث ثافون در بارسلونا به دنیا آمد. او زندگی‌اش را با کار در زمینۀ تبلیغات شروع کرد. در دهۀ 1990 به لس‌آنجلس نقل‌مکان کرد و در آن‌جا برای مدتی فیلم‌نامه می‌نوشت. او به زبان انگلیسی نیز مسلط بود. اولین رمانِ روئیث ثافون با نام شاهزادۀ مه در سال 1993 ابتدا به زبان اسپانیایی و سپس در سال 2010 به زبان انگلیسی منتشر شد. این کتاب جایزۀ اِدِبی Edebé، جایزه‌ای مخصوص ادبیات داستانی نوجوان را برایش به ارمغان آورد. در سال 2001 اولین رمان بزرگسالانش با نام سایۀ باد منتشر شد و تحسین منتقدان را برانگیخت. رمان بعدی روئیث ثافون با نام «بازی فرشته» در سال 2008 منتشر شد. این کتاب پیش‌درآمدی بر سایۀ باد است که حوادث آن در بارسلونا بین دهه‌های 1920 و 1930 رخ می‌دهد. روئیث ثافون تصمیم گرفت این کتاب را به همراه سایۀ باد و دو کتاب دیگر در مجموعه‌ای به نام گورستان کتاب‌های فراموش شده بگنجاند. آثار روئیث ثافون در 45 کشور منتشر شده و به بیش از 40 زبان ترجمه شده است. با توجه به این آمار می‌توان گفت که کتاب‌های روئیث ثافون، پرتیراژترین کتاب‌های یک نویسندۀ معاصر اسپانیایی است. روئیث ثافون آثارش را با الهام از کتاب‌های کلاسیک قرن نوزدهم، داستان‌های جنایی و نویسندگان گوتیک و معاصر می‌نوشت. به غیر از کتاب، فیلم و فیلم‌نامه‌نویسی نیز تأثیر بسزایی بر آثارش گذاشته‌اند اما هیچ‌وقت با اقتباس و ساخت فیلم از کتاب‌هایش موافقت نکرد. کارلوس روئیث ثافون در 19 ژوئن سال 2020 بر اثر سرطان در لس‌آنجلس درگذشت.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی