یادت هست

(2)

2,590,000ریال

2,331,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
2286

علاقه مندان به این کتاب
22

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
4

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب یادت هست

انتشارات نون منتشر کرد:
تس استربل چهره خود را تشخیص نمی‌دهد. نمی‌تواند خانه‌اش را بشناسد. اتاق خوابش نا آشناست و نمی‌تواند غریبه خوشتیپی را که کنارش است به خاطر بیاورد غریبه‌ای که ادعا می‌کند شوهرش است. تس نامه‌ای را می‌خواند که با دستخط خودش و در یکی از معدود روزهای خوبش نوشته شده بود و زندگی فعلی‌اش را برایش توضیح می‌دهد
یک سال پیش یک تصادف رانندگی وحشتناک کرده بود حالا هر روز صبح بیدار می‌شود و نمی‌تواند تا حدود ده سال پیشش را به یاد بیاورد که این زمان شامل مراسم عروسی‌اش هم می‌شود. چاره‌ای ندارد جز اینکه زندگی جدیدش را بپذیرد و امیدوار باشد که حافظه‌اش را به دست بیاورد آخر چرا باید به نامه‌ای که برای خودش نوشته شک کند؟ یا به مرد مهربانی که توی عکس عروسی و عکس‌های روی کمدش هست و به نظر می‌رسد که حقیقتا به سلامت و رفاهش اهمیت می‌دهد؟ سپس پیامکی در تلفن همراهش دریافت می‌کند پیامی که همه چیز را تغییر می‌دهد: «به مردی که خودش را شوهرت معرفی می‌کند، اعتماد نکن.»
فریدا مک فادن، نویسنده‌ی پرفروش نیویورک تایمز، آمازون، یواس‌ای تودی، وال استریت ژورنال و پابلیشرز ویکلی پزشک متخصص آسیب مغزی است. آثار او بارها در فهرست بهترین کتاب‌های ویراستاران آمازون قرار گرفته و برنده جایزه بین المللی نویسندگان ژانر تریلر برای بهترین کتاب شده‌اند. نشر نون پیش از این دو رمان هیچوقت دروغ نگو و بخش دی را از این نویسنده منتشر کرده است.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب یادت هست؟ اثر فریدا مک فادن

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

یادت هست؟ از سایت گودریدز امتیاز 4.1 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

یادت هست؟ از سایت آمازون امتیاز 4.3 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی رمان یادت هست:

یادت هست؟ جدیدترین رمان روانشناختی و تعلیقیِ فریدا مک فادن رمان‌نویس آمریکایی است. مک‌فادن با نوشتن رمان‌های «هیچوقت دروغ نگو» و «بخش دی» به شهرت رسید. و رمان یادت هست؟ سال 2023 منتشر شد؛ داستان زنی به نام تِس که متوجه می‌‌شود حافظه‌اش را از دست داده و گذشته و حالش را به‌خاطر نمی‌آورد. آخرین چیزی که تِس به یاد دارد جشن نامزدی‌اش با هری است، درحالی‌که حالا مردی به نام گراهام کنار اوست و ادعا می‌کند شوهرش است. چه بلایی بر سر تِس آمده و چرا کسی در پیامکی ناشناس به او می‌گوید به مردی که ادعا می‌کند شوهرش است نباید به هیچ‌وجه اعتماد کند؟

چرا باید رمان یادت هست را بخوانیم؟

فریدا مک فادن نویسنده‌ای چیره‌دست است که با رمان‌های پُر تعلیقش خوانندگان را میخکوب می‌کند. اگر به داستان‌های معمایی و جنایی علاقه دارید حتماً کتاب جدید او را بخوانید.

جملات درخشانی از کتاب یادت هست:

«انگار تکه‌یخ تیزی در شقیقهٔ راستم فرو می‌رود. به‌هرحال چنین حسی دارد. درد آن‌قدر شدید است که چشمانم ناگهان باز می‌شود و نمایی از ترک‌ای سقف اتاق‌خوابم را نشانم می‌دهد. نور شدیدی که از پنجرهٔ کنار تخت به داخل می‌تابد، وضعیت را بهتر نمی‌‌کند. اما بعد از چند ثانیه درد شدیدم کاهش می‌یابد و به درد خفیفی در پشت چشم راستم خلاصه می‌شود. تحمل‌پذیر است. همیشه شب‌هایی که زیاده‌روی می‌کنم این اتفاق می‌افتد. از بیست‌وپنج‌سالگی نمی‌توانم خودم را کنترل کنم و قطعاً دیشب زیادی نوشیده‌ام. اما نمی‌توانستم جلویش را بگیرم. آدم که هر شب عقد نمی‌کند. سرم را به پهلو چرخاندم و به کسی که کنارم است، خیره شدم. نه، فقط یک آدم نه، کسی که قرار است با او باشم. هری. سورپرایز بزرگی هم نبود. بالاخره بیش از یک سال است که هم را می‌شناسیم. شش ماه پیش، از آپارتمان یک‌خوابه در بخش شرقی شهر به یک خانهٔ بزرگ نقل‌مکان کردیم. با هم یک خانهٔ بزرگ و قدیمی در خیابان کویینز و با فاصلهٔ معقولی از منهتن خریدیم. وقتی با هم برای خرید خانه وام گرفتیم، مثل یک زوج متأهل به هم وابسته شدیم. یعنی خب، طلاق گرفتن راحت است، اما سهم کردن این خانه خیلی دردسرساز می‌شود. همان‌طور که در رختخواب دراز کشیده‌ام، اتفاقات شب پیش را در ذهنم مرور می‌کنم.»

«پتو را از روی پاهایم کنار می‌زنم و روی تخت می‌نشینم. درد دیگری در شقیقهٔ راستم حس می‌کنم، اما آرام می‌گیرد و با درد گنگی در پایین تیرهٔ کمرم جایگزین می‌شود. وای، واقعاً باید نوشیدنی خوردن را ترک کنم. ارزش احساس بد فردا صبحش را ندارد. چرا نمی‌توانم اتفاقات پس از خواستگاری هری را به یاد بیاورم؟ پابرهنه و تلوتلوخوران به سمت حمام می‌روم و سعی می‌کنم دردهای مختلف بدنم را نادیده بگیرم. هنوز سی ساله نشده‌ام... به نظرم باید بتوانم بدون اینکه صبح روز بعد حس یک پیرزن ضعیف را داشته باشم، کمی شراب بنوشم. اما شاید وقتی پیر می‌شوی همین اتفاق می‌افتد. چراغ‌های حمام را روشن و خودم را برای روشنایی آماده می‌کنم. به حمام نگاه می‌کنم و منتظر می‌مانم مردمک چشمانم با نور سازگار شود و ... اینجا چه اتفاقی افتاده؟ کاملاً گیج و سردرگم به روشویی زل می‌زنم. خیلی خب، اتفاقات دیشب تا حدودی برایم مبهم است، اما آیا ممکن است بعد از نوشیدن خانه را تعمیر کرده باشیم؟! چون وقتی خانه را خریدیم، روشویی کهنه و کمی شکسته بود... و دیشب هم هنوز به همان شکل بود... اما الان سفید، براق و بی‌عیب است. توالت هم... وقتی برای اولین بار این خانه را دیدیم، هری گفت: «هی، اینکه توالت زندونه!» در این مورد خیلی توی ذوقش خورده بود، اما حق هم داشت. توالت هم دقیقاً انگار از خود زندان بیرون آمده بود. اما حالا عوض شده است؛ با یک توالت براق سفید که یک دستگاه شویندهٔ خودکار ظاهراً قیمتی هم به آن وصل است.»

«به درک که بیدار نمی‌شود. اگر تا دو ثانیهٔ دیگر بیدار نشود، این مرد را از قوزک پا می‌گیرم و از تخت بیرون می‌کشم. همین حالا هم دلم می‌خواهد این کار را بکنم، اما انگار پاهایم سر جایشان خشک شده‌اند. 
«هری!»
می‌توانم با فرق کردن روشویی کنار بیایم، می‌توانم با توالت و شویندهٔ خودکار مرموزش کنار بیایم. حتی، حتی با این واقعیت که به‌نحوی همهٔ مسواک‌های معمولی‌مان با مسواک‌های برقی با سرهای چرخان تغییر کرده و روی دیوار به‌صف نصب شده‌اند هم می‌توانم کنار بیایم. اما نمی‌توانم با چیزی که در آینه نگاهم می‌کرد کنار بیایم.
«هری!»
از دوران دبیرستان موهای پرپشت دارچینی رنگم بلند بود و روی کمرم می‌ریخت. وقتی سرکار می‌رفتم، آن‌ها را بالای سر جمع و با یک کلیپس عنکبوتی محکم می‌کردم. سال‌هاست که این کار را می‌کنم، آن‌قدر که حسابش از دستم دررفته است. و حالا موهایم کوتاه شده است. تا چانه. یک مدل کوپ است... نه اینکه جذاب نباشد، مدل موی من نیست. مثل دیشب نیست. فقط هم همین نیست. تارهای خاکستری‌ای لابه‌لای موهایم که قبلاً کاملاً تیره بودند، به چشم می‌‌خورد. تارهای خیلی زیاد خاکستری. دست کم بیست تا.»

خلاصهٔ رمان یادت هست:

تس استریل پس از یک سال زندگی زیر یک سقف و خرید یک آپارتمان یک خوابه، با هری نامزد کرده است. تس پس از جشن نامزدی‌اش در خانه‌ای برمی‌خیزد که بسیار برایش ناآشناست، چهرهٔ خودش را نمی‌شناسند و غریبه‌ای را در کنارش می‌یابد که ادعا می‌کند شوهرش است. پس هری کجاست؟ غریبه به او می‌گوید که هری دیگر آنجا زندگی نمی‌کند و نام او گراهام و شوهرش است. تِس بیش از پیش گیج شده است تا این‌که نامه‌ای با دست‌خط خودش می‌خواند که زندگی فعلی‌اش را برایش توضیح داده: او یک سال پیش تصادف رانندگی وحشتناکی داشته است. هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شود نمی‌تواند گذشته‌اش، از جمله مراسم عروسی خودش را به یاد بیاورد. تس چاره‌ای ندارد جز اینکه زندگی جدیدش را پذیرد و امیدوار باشد که حافظه‌اش برگردد. او حالا هفت سال بزرگ‌تر است، موهایش ریخته و یک سگ دارد! اما آخر چرا باید به نامه‌ای که برای خودش نوشته شک کند؟ یا به مرد مهربانی که توی عکس عروسی و عکس‌های روی کمدش هست و به نظر می‌رسد که حقیقتا به سلامت و رفاهش اهمیت می‌دهد؟ سپس پیامکی در تلفن همراهش دریافت می‌کند پیامی که همه چیز را تغییر می‌دهد: «به مردی که خودش را شوهرت معرفی می‌کند، اعتماد نکن.» و سؤالاتی حالا در سر تِس می‌چرخد. چرا اگر فقط حافظه‌اش را از دست داده، حالا باید یک نفر تمام روز مراقبش باشد؟ چرا همهٔ درهای خانه از داخل قفل هستند؟ و چرا باید چنین پیامکی  از کسی دریافت کند که به او بگوید به شوهرش اعتماد نکند؟

اگر از خواندن کتاب یادت هست لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتاب هیچوقت دروغ نگو اثر فریدا مک فادن متخصص اعصاب و روان است. او که پیش از این نیز رمان‌های روانشناختی جذابی نوشته بود، این بار شما را به دلِ عمارتی میان طوفان می‌کشاند. داستان کتاب در مورد زوجی به نام تریشیا و ایتن است که تازه ازدواج کرده‌اند و به دیدن عمارتی می‌روند که آدرین هیل روان‌شناس معروف چهار سال پیش در آن زندگی می‌کرده و بعد به طرز مرموزی ناپدید می‌شود. طوفان این زوج را در عمارت گیر می‌اندازد و تریشیا کم‌کم به رازهای مخوف این روان‌شناس پی می‌برد.

•  کتاب خدمتکار رمان هیجان‌انگیز و رازآلود و پرفروش از فریدا مک فادن است. او در این کتاب به خشونت، آزار خانگی و قربانی شدن پرداخته است. داستان از آن‌جایی شروع می‌شود که نینا وینچستر خدمتکار خانه‌ای می‌شود و زمانی که جسدی در این خانه پیدا می‌شود، پای او نیز به داستانی عجیب باز می‌شود.

• کتاب یکی پس از دیگری رمان روان‌شناختی و رازآلود فریدا مک‌فادن است. این کتاب داستان سه زوج است که تصمیم می‌گیرند با یکدیگر به سفر بروند. همه‌چیز به‌خوبی پیش می‌رود اما زمانی که ماشین آن‌ها در جاده خراب می‌شود و مجبور می‌شوند باقی مسیر تا هتل را پیاده طی کنند در جنگل گم می‌شوند و همان‌طور که در جنگل به پیش می‌روند اتفاقات هولناکی رخ می‌دهد و در نهایت درمی‌یابند که یکی از میانشان قاتل است.

• کتاب در قفل شده رمان روان‌شناختی و پیچیده‌ای از فریدا مک فادن است. او در این کتاب پیچیدگی‌های ذهن و شخصیت‌ چند وجهی انسان‌ها را به‌تصویر کشیده و به طرح این سؤال پرداخته است که در ذهن فرزند یک قاتل زنجیره‌ای چه می‌گذرد؟ آیا ممکن است فرزند یک قاتل زنجیره‌ای نیز مانند پدرش قاتل باشد؟

• کتاب بخش دی رمان جنایی، معمایی و روانشناختی اثر فریدا مک فادن است. این رمان سومین اثر مک فادن بود که با استقبال زیادی روبه‌رو شد و داستان یک دانشجوی پزشکی است که مجبور می‌شود یک شب را در بخش بیماران روانی بگذراند، بخشی که به دلایلی که تنها خودش می‌داند بسیار از آن وحشت دارد.

دربارۀ فریدا مک فادن‌: نویسندهٔ کتاب یادت هست؟

يادت هست

فریدا مک فادن متخصص اعصاب و روان و پزشک متخصص آسیب مغزی است و چندین رمان پرفروش روان‌شناختی و طنز پزشکی نوشته است. آثارش به بیش از 30 زبان ترجمه شده‌اند و جزو پرفروش‌های فهرست نیویورک تایمز، آمازون، یواِس‌اِی تودی، وال استریت ژورنال و پابلیشرز ویکلی بوده‌اند. برخی از آثارش بهترین کتاب‌های سال آمازون بوده‌اند و مک فادن را برندهٔ جایزهٔ بین‌المللی نویسندگان داستان‌های تریلر کرده‌‌اند.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (4)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • هنگامه مارالی
    • پاسخ به نظر

    تِس بعد از تصادفش حافظه‌اش رو از دست داده و اگر بیدار بشه هیچی به‌خاطر نمیاره اما کم‌کم می‌فهمه که چه بلایی داره سرش میاد، برای خودش سرنخ‌هایی میذاره تا شاید بتونه خودش رو نجات بده.

  • تصویر کاربر

    • برهان جعفری
    • پاسخ به نظر

    داستان کتاب شبیه «پیش از آنکه بخوابم» بود. زنی که هر روز بدون خاطره‌ای از خواب بیدار می‌شه و نمی‌دونه چه خبره ولی همه شخصیت‌های کتاب مشکوک هستن. من از خوندنش لذت بردم.

  • تصویر کاربر

    • افرا فرهامه
    • پاسخ به نظر

    مک فادن یکی از جنایی‌نویس‌های خیلی موفق بوده و کتاب‌های دیگرش هم به اندازهٔ همین کتاب جذابه. اگر به کتاب‌های روانشناختی و هیجانی علاقه دارید حتماً این کتاب رو بخونید.

  • 1
  • 2

بریده ای از کتاب (4)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • هنگامه مارالی
    • 0

    دستم را با ملایمت روی پتویی که نامزدم را پوشانده، می‌گذارم. این کارم فخرفروشی به نظر می‌رسد؟ اما من عاشق گفتن این کلمه هستم. نامزدم موهای قهوه‌ای تیره دارد که همیشه کمی سیخ می‌ایستند، اما حالا که نور صبح از پنجره به داخل می‌‌تابد، به نظرم خیلی روشن‌ترند. با لمس من تکان نمی‌خورد.

  • تصویر کاربر

    • برهان جعفری
    • 0

    سر تکان می‌دهم و سعی می‌کنم خاطرهٔ انجام این کار را در شب پیش به یاد بیاورم. اما باز هم ذهنم خالی است. دوباره به اتاق‌خواب نگاه می‌کنم. هری هنوز زیر لحافی که عملاً کل سرش را پوشانده، خوابیده است. تازه الان متوجه شدم که لحاف و ملحفه‌ها فرق دارند. زمستان من و هری یک لحاف سفید خریدیم.

  • تصویر کاربر

    • افرا فرهامه
    • 0

    چارچوب در حمام را می‌گیرم، اما پاهایم ضعف می‌روند و در نهایت توی حمام زیبایمان سقوط می‌کنم. نمی‌دانم اینجا چه خبر است، اما خیلی عجیب است. یک حمام زیبا داریم. وقتی من و هری این خانه را خریدیم، دقیقاً به همین شکل تصورش کرده بودم. اما چطور در طول یک شب به این شکل درآمده است؟

  • 1
  • 2
عیدی