نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات ماهی منتشر کرد:
یکدندگی بولبا حدومرزی نداشت. از آن شخصیتهای سرسختی بود که تنها در چنان زمان و مکانی میشد نظیرش را یافت، در قرن وحشی پانزدهم و در اروپای شرقی و فرهنگ نیمهعشایریاش. در این دوران، شاهزادگان روس جنوب رسیهی آن زمان را یکسره به حال خود رها کرده و وحشیان مغول بارها سراسر آن سرزمین را به باد تاراج داده و به آتش کشیده بودند. در چنین دورانی بود که انسانِ آواره و بیخانمان دل و جرئت یافت و در ویرانههای سوختهی آن دیار، چهرهبهچهرهی همسایگان مخوف و خطرهای همیشگی، ساکن شد و عادت کرد چشم در چشم دشمنان خود بدوزد و نام ترس و وحشت را از یاد ببرد. در این زمان بود که روح صلحجو و کهن اسلاوی با آتش سلحشوری درآمیخت و منش قزاقی پدید آمد.
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
تاراس بولبا از سایت گودریدز امتیاز 3.7 از 5 را دریافت کرده است.
تاراس بولبا از سایت آمازون امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.
تاراس بولبا اثر نویسندهٔ شهیر روسی نیکولای گوگول است که اولینبار در سال 1835 منتشر شد. این کتاب حماسهای شکوهمند از قومی به نام قزاقها است که در تاریخ روسیه نقش زیادی داشتند. قزاقها نماد دلاوری، جوانمردی و زندگی مردمانی آزاد بودند که در برابر سلطهٔ مستبدانهٔ تزارها سر فرود نمیآوردند. گوگول در این کتاب ضمن شرح عملیات قهرمانانه و سنتهای این قوم، با نثری گاه چنان شاعرانه و دلپذیر، سرزمینهای آباد و آزاد دلاوران قزاق را توصیف میکند. گوگول برای نوشتن تاریخچهٔ زندگی این قوم دلاور، بهویژه قزاقهای زاپروگ که با رشادتهایشان اوکراین را که سرزمین آبا اجدادیشان بود از لهستان که بر آن تسلط داشت جدا کردند تا به امپراتوری روس بپیوندند و سوای قهرمانهایی که در داستان آورده، به مطالعه و بررسیهای فراوانی که همگی مستند هم بودند پرداخت تا اثر جنبهٔ تاریخیاش را حفظ کند و فقط داستانی حماسی زاییدهٔ ذهن خیالپرداز نویسنده نباشد.
«از خواندن این کتاب شگفتزده شدم، اثری شادمانه، خالص، صادقانه و عاری از هرگونه فضلفروشی و خودنمایی و با چه زبان شاعرانه و چه احساس ژرفی بیان شدهاند.» - پوشکین
بلینسکی، منتقد مشهور هم که نخستین بار داستایفسکی را به دنیای ادب معرفی کرد و کارهایش را ستود، دربارهٔ همهٔ آثار گوگول چنین اظهار عقیده میکرد: «آثاری سرشار از زیبایی و فربیندگی، دربارهٔ آنچه در طبیعت دلپذیر است و نیز بیان موشکافانهای از زندگی رقتبار کارگران و کشاورزان که ارزششان حتا از گاو و گوسفندها هم کمتر است. گوگول با داستان تاراس بولبا، حماسهای آفرید همطراز همهٔ آثار حماسی دنیا.»
گوگول در رمان تاراس بولبا، تمام جذابیتهای یک افسانه و تمام حقیقت سادهٔ ماجراجویی انسان را در هم آمیخته است و همین باعث شده این داستان برای همهٔ افراد و اقشار جذاب شود. اگر به ادبیات روسیه علاقه دارید، خواندن این کتاب جذاب را از دست ندهید.
«بولبای پیر با چنین جملاتی به استقبال دو پسر جوان خود رفت. پسرها در بورسای کِیف درس میخواندند و حالا به خانه بازگشته بودند، به نزد پدر. آنها دقایقی پیش از اسب پیاده شده بودند، دو جوان رشید و بلندبالا که مثل همهی سمیناریستهای کم سنوسالِ تازه فارغالتحصیلشده خجالتی بودند و زیرچشمی به دور و بر خود نگاه میکردند. کُرک نرمی چهرهی بینقص و مردانهشان را میپوشاند، چهرهای که هنوز رنگ تیغ و اصلاح را به خود ندیده بود. آنها از شیوهی استقبال پدرشان سخت شرمگین شده و سربهزیر و خاموش بر جای خود ایستاده بودند. بولیای سالخورده همچنان که دور پسرانش میگشت، ادامه داد: «نه، صبر کن، صبر کن! بگذار خوب تماشایتان کنم! چه بالاپوشهایی! چقدر هم درازند! به حق چیزهای ندیده و نشنیده! حالا یکیتان بدود ببینم این رداهای بلند به دستوبالتان میپیچید و زمینتان میزند یا نه.» پسر بزرگتر سرانجام به حرف آمد: «نخند پدرجان، نخند!»
«بَه! ببین این پسر چه دل و جرئتی هم پیدا کرده! چرا نخندم؟»
«پدر منی و احترامت هم واجب است، اما اگر بخواهی به من بخندی،بدجور میزنمت! به خدا قسم که میزنم!»
«عجب! پس چنین پسری از کار درآمدهای، خان؟ میخواهی پدرت را بزنی؟» بولبا این را گفت و از فرط حیرت دو سه گام پس رفت.»
«بولبا از مبارزه دست برداشت و گفت: «نه، انصافاً خوب مشت میزند! خدا میداند که این پسر کارش را خوب بلد است!» سپس کمی سرووضعش را مرتب کرد و ادامه داد: «آنقدر خوب که هیچ دلم نمیخواهد دوباره امتحانش کنم. بله، قزاق خوبی خواهد شد! خب، حالا... راستی سلام، پسرم! بیا روی هم را ببوسیم!» پدر و پسر یکدیگر را بوسیدند و بعد قزاق پیر حرفش را پی گرفت: «آفرین، پسر! هر کس که به چنگت افتاد خوب حسابش را برس، درست همینطور که من را زدی. به هیچکس رحم نکن! اما... بههرحال لباست خیلی مسخره است. این ریسمان دراز دیگر چیست که از آن آویزان کردهای؟»
و در اینجا رو به پسر کوچکترش کرد: «تو چطور، بیمصرف؟ چرا با دستهای آویزان همانجا ایستادهای؟ نمیخواهی مشتی، لگدی، چیزی به من بزنی، تولهسگ؟»
مادر که در این میان پسر کوچکتر را در آغوش گرفته بود، گفت: «دیگر چه خیالی داری، مرد؟ آخر مگر میشود بچهی حلالزادهی پدر تنی خودش را بزند؟ برای این کارها وقت زیاد است. بچهها هنوز کوچکند. اینهمه راه آمدهاند و حتماً حسابی خستهاند. باید استراحتی کنند و چیزی بخورند. آنوقت تو وادارشان میکنی با پدرشان مسابقهی مشتزنی بدهند؟» البته باید گفت آن دو پسر بیستوچند ساله بودند و قدوبالایشان به دو متر میرسید.»
«بولبا پسرانش را به تالار مهمانی برد. خدمتکاران خانه، دو دختر زیبارو که گردنبندهایی از سکههای طلا به گردن داشتند، در آنجا مشغول نظافت و گردگیری بودند. آن دو بهمحض ورود مردان، از تالار مهمانی بیرون دویدند، گویی از هیبت آقازادههای مغروری که تسلیم هیچچیز و هیچکس نمیشدند به وحشت افتاده بودند. شاید هم طبق آن رسم آشنای همیشگی ترجیح دادند بگریزند، همان رسمی که میگوید زنها تا چشمشان به مردی بیفتد، باید جیغکشان فرار کنند و بعد هم تا مدتی از فرط شرمساری با دست چهرهشان را بپوشانند. تالار طبق سلیقهی آن روزگار آراسته شده بود، آری، به سبک روزگار قدیم، دوران آغاز جنگ اتحادیه اوکراین. رنگوبوی آن سنتها امروزه تنها در ترانههای مردمی به جا مانده است. ترانههایی بومی که دیگر حتی از زبان آوازخوانان نیز به گوش نمیرسد، از زبان پیرمردان ریشو و نابینایی که با نوای آرام غمانگیز باندورا سرود سرمیدادند. باری، دیوارهای تالار با ملاتی رنگین گِلاندود شده بود و همهچیز در آن پاک و پاکیزه به نظر میرسید. چند شمشیر و شلاق و تور پرندهگیری و ماهیگیری دیوارها را میآراست، بهاضافهی یک تفنگ و باروتدانی که با مهارت از شاخ جانوری ساخته شده بود. افسارهای زرین و یراقهای نقرهکوب اسب هم جایجای تالار را زینت میدادند. پنجرهها کوچک بودند و شیشههای گرد و ماتی داشتند، از همانهایی که امروزه تنها در کلیساهای قدیمی یافت میشوند و بدون گشودن پنجره نمیتوان از پشتشان چیزی را دید. دور در و پنجرههای تالار حاشیههای سرخرنگی به چشم میآمد.»
گوگول، رمان تاراس بولبا را در بیستوشش سالگی نوشت و هفت سال بعد از چاپ این کتاب به ویرایش دوبارهٔ آن پرداخت چنانکه سه فصل کامل به متن اثر اضافه شد و شخصیتپردازی قهرمانان داستان نیز تغییرات بنیادینی کرد. از همین روست که تاراس بولبا در حال حاضر دو نسخهٔ متفاوت دارد. منتقدان روس نسبت به این دو روایت رویکردهای متفاوتی را در پیش گرفتند و برخی گفتند نسخهٔ نخست به سبک نویسنده نزدیکتر است. تاراس بولبا از برجستهترین آثار گوگول به شمار میآید. ابعاد گوناگون حیات قوم قزاق در این اثر تاریخی-حماسی به تصویر کشیده شده است، دلاوریها، سنگدلیها، نبردها، شادخواریها و نیز سرنوشت غمانگیز خانوادهی بولبا. اما حتی در این داستان حماسی هم هر از گاه سایهای از طنز لطیف و در عین حال مخوف گوگول رخ مینماید، مثلاً در وصف تماشاچیان صحنهٔ اعدام یا آنجا که در اواخر داستان، تاراس بولبا به خاطر برداشتن چپقش اسارت خویش را رقم میزند، گویی گروتسک خاص گوگول در اینجا جوانه میزند و هولناکترین صحنهها را با تهرنگی از طنز در ذهن خواننده جاودان میکند.
شخصیت اصلی این کتاب تاراس بولبا، قهرمان اصلی رمان و ترکیبی از چند شخصیت تاریخی است. دو پسر تاراس بولبا، آستاپ و آندری، از یک مدرسهٔ علمیهٔ ارتدکس در کِیف به خانه باز میگردند. آستاپ ماجراجوتر است، درحالیکه آندری احساسات عمیقاً عاشقانهٔ یک درونگرا را دارد و در کِیف عاشق یک دختر جوان نجیب لهستانی شده است اما پس از چند جلسه رفتوآمد، دختر با خانواده به وطنش برمیگردد و دیگر دختر را نمیبیند. تاراس بولبا به پسرانش این فرصت را میدهد که به جنگ بروند. آنها به اردوگاه قزاق میرسند. تاراس تلاش میکند تا قزاقها را برای رفتن به جنگ تحریک کند و هنگامی که هتمن تمایلی به شکستن پیمان صلح نشان نمیدهد، او آنها را تحریک میکند تا جایگزینی برای هتمن بیابند. آنها به زودی فرصت مبارزه با لهستانیها را پیدا میکنند که بر تمام اوکراین در غرب رودخانهٔ دنیپر حکومت میکنند.
• کتاب یادداشتهای یک دیوانه اثر برجستهٔ نیکولای گوگول نویسندهٔ روسی است. این کتاب شامل هفت داستان از این نویسنده میشود و معرفی عالی برای آثار این نویسنده به شمار میآید. او در این کتاب شما را به دنیای عجیب و غریبی از کمدی، فانتزی و تفسیر اجتماعی میکشاند تا از هم گسیختگی یک ذهن را به تصویر بکشد.
• کتاب نفوس مُرده اثر دیگری از نیکولای گوگول نویسندهٔ برجستهٔ روسی است. این کتاب تصویری زنده از مردم روسیهٔ آن روز است، مردمی اسیر خرافات، بیکارگی، خیالپردازی، شکمبارگی، تشریفات احمقانه و وراجیهای بیپایان که نویسنده آنها را در صحنههای خندهداری و شگفتانگیز و بحثهای فلسفی جالب به تصویر کشیده است.
نیکولای واسیلیویچ گوگول رماننویس، نویسندهٔ داستانهای کوتاه و نمایشنامهنویس اهل اوکراین در 1809 به دنیا آمد و در 1852 درگذشت. گوگول در داستاننویسی از گروتسک یا عجیبپردازی استفاده میکرد، نوعی از طنز در ادبیات و هنر که بسیار به طنز سیاه شباهت دارد ولی تفاوتهایی نیز با آن دارد. داستانهایی مانند «دماغ» و «کتوشلوار» و همچنین داستان معروف «یادداشتهای یک دیوانه» که در این سبک نوشت نیز به دلیل ویژگیهای پروتو ـ سورئالیستی خود مورد توجه قرار گرفتند. به گفتهٔ ویکتور اشکلوفسکی، سبک عجیب نگارش گوگول شبیه تکنیک آشناییزدایی است. گوگول بیشتر آثار اولیهاش را تحت تأثیر تربیت اوکراینی، فرهنگ و افسانههای اوکراینی نوشت و گرچه همیشه تحت حمایت تزار نیکلاس اول بود که بسیار به آثارش علاقه داشت، اما در آثار بعدیاش مانند «بازرس» و «نفوس مُرده» بیشتر فساد سیاسی در روسیهٔ معاصر را به سخره میگرفت. رمان «تاراس بولبا»، نمایشنامهٔ «ازدواج» و داستانهای کوتاه «ماجرای نزاع ایوان ایوانیچ و ایوان نیکیفورویچ»، «پرتره» و «کالسکه» جزو شناختهشدهترین آثار او هستند. بسیاری از نویسندگان و منتقدان به تأثیر عظیم گوگول بر ادبیات روسیه، اوکراین و جهان پی بُردهاند. گوگول بر فئودور داستایوفسکی، میخائیل سالتیکوف، ریونوسکه آکوتاگاوا، فرانتس کافکا، مخائيل بولگاکف، ولادیمیر ناباکوف، فلانری اوکانر و بسیاری نویسندگانِ بزرگ دیگر تأثیر گذاشته است.
استعدادهای گوگول در دبیرستان شکوفا شد و همین جا بود که نخستین بار دست به کار نوشتن شد. پس از آن که سالها رؤیای دیدار پوشکین را در سر داشت سرانجام در سال 1830 با وی ملاقات کرد و کم کم به محافل ادبی راه پیدا کرد. در سال 1835 چهار عنوان کتاب از گوگول منتشر شد و در همان سالها بود که او را به عنوان هشیارترین و ماهرترین قصه نویس روسیه میخواندند. او در سال 1836 روسیه را ترک کرد و تا سال 1848 در رم زیست و طی این سالها رمانی بزرگ به نام نفوس مرده را نوشت. انتشار این اثر اوج فعالیت گوگول بود و با استقبالی همگانی مواجه شد. پس از این دوران گوگول دچار وسواسهای مذهبی شد و نارضایتیاش از خویشتن شدت یافت و به نوشتن عقایدش به شکل نصیحت و موعظه پرداخت و برخلاف انتظار گوگول نه تنها استقبالی از آن نشد بلکه حتی پرشورترین طرفدارانش به دلیل عقاید سست و پشتیبانیاش از حکومت به وی تاختند. زمانی بعد به روسیه بازگشت و مجدداً دست به کار تکمیل رمان نفوس مرده شد اما در حالتی از بحران روانی چند روز پیش از مرگش تمام نسخههای دستنویس آن را سوزاند و سرانجام در چهارم مارس سال 1852 درگذشت. مجموعه داستان «یادداشتهای یک دیوانه» در سال 1842 منتشر شد و استقبال گرم خوانندگان و منتقدان ادبی را همراه داشت و او را در مقام قصه نویس تثبیت کرد.گوگول گرچه عمر کوتاهی داشت و آثاری اندک آفرید اما آنچه از خود بهجا گذاشت نهتنها در تاریخ ادبیات روسیه، بلکه در تاریخ ادبیات همهٔ دنیا خوش درخشید و آثارش به همهٔ زبانهای زندهٔ دنیا ترجمه و نمایشنامههایش روی صحنهٔ بیشتر تماشاخانههای کشورهای گوناگون اجرا شدند.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.