نظر خود را برای ما ثبت کنید
نشر برج منتشر کرد:
هزارتو روایتی است از زندگی موسیقیدانی که روزی بهناگاه بیدار میشود و در میانهی بهت و گیجی درمییابد که حافظهاش را از دست داده و برای یافتن هویتش در تلاش و تلاطم است. او در مواجهه با پرسشهایی دشوار برای دستیافتن به گذشتهاش است. آیا نمیتوان بدون گذشته، فقط به آنچه پیش روست چنگ زد و خود را با آن تعریف کرد؟ آیا ما چیزی بهجز آنچه بر ما رفته، نیستیم؟
نویسنده در این کتاب به تقابل میان شرق و غرب پرداخته است. بُراتین نمادی از انسان امروزی است، او که روی پل بسفر -محل اتصال بخش آسیایی و اروپایی استانبول- دست به خودکشی نافرجامی زده است میان سنت و مدرنیته خود را گرفتار میبیند و درعینحال، امکان رهایی از هیچکدام برایش میسر نیست.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
هزارتو از سایت گودریدز امتیاز 3.6 از 5 را دریافت کرده است.
هزارتو از سایت آمازون امتیاز 3.7 از 5 را دریافت کرده است.
بورهان سونمز نویسندهٔ ترکیهای است که با انتشار رمان «استانبول استانبول» در سال 2015، بار دیگر نام ترکیه را در ادبیات جهان بر سر زبانها انداخت. هزارتو چهارمین رمانِ این نویسنده است که در سال 2018 منتشر شد. این رمان داستان جستوجوی مردی است که حافظهاش را از دستداده، دچار بحران هویتی شده و در استانبول به دنبال هویتِ خود و معنای زندگی میگردد.
سونمز در این کتاب معنای واقعیبودن زندگی را توضیح داده است. این کتاب تمثیلی است که نویسنده در آن به بررسی ماهیت گسستهٔ فرد در جامعهای معلق بین گذشتهای غنی و پیچیده و آیندهای مبهم میپردازد. اگر به خواندن رمانهای غنی و ادبیات ترکیه علاقهمند هستید، به شما پیشنهاد میکنیم خواندنِ این کتاب متفاوت را از دست ندهید.
«ساعت زنگ میزند. صدایش مثل زنگ کشتیاش باری است که خدمهی خستهاش را به ناهار دعوت میکند. چه کسی از کشتیهای باری یادی میکند؟ گویا صدا از واحد کناری است. شاید هم از درون رؤیایی بیرون میآید؛ رؤیای کسی که در واحد کناری خواب است. باد از درِ بازِ بالکن فضای اتاق را پر میکند. پردهی توری موج برمیدارد. این فصل ـ هر فصلی که هست ـ خنکای صبحگاهیاش نشاطآور است. صدای زنگ ساعت، همزمان با تاب برداشتن لبهی پایینی پردهی توری تا روی تخت، بلند میشود. بُراتین با چشمانی بسته خود را میکشاند تا ساعت را خاموش کند. دستش روی دراور در حرکت است. متوقف میشود، صبر میکند، دوباره دست میکشد اما ساعت را پیدا نمیکند. چشمهایش را باز میکند. سپیده تازه سر زده و اشیای اتاق، پیدا و ناپیدا، به اشباح میمانند. اینجا کجاست؟ به اتاق بیمارستان نمیمانَد. پتو، پنجره و بالکن متفاوتاند. بله، بیمارستان نیست. پس به خانه آمدهام. آسمان از قاب پنجره پیداست. در آن سرِ دراور شیشههای دارو چیده است. داروها، حتی اگر برای بهخوابرفتن کارساز باشند، سردردش را تسکین نمیدهند. چشمهایش دوباره بسته میشوند و دستش بر بالش فرومیافتد.»
«روی کاناپه مینشینم و منتظر میشوم تا تلفن دوباره زنگ بزند. متوجه مجسمهای میشوم. روی شومینه است، وسط شمعهای رنگارنگ. مادر و پسرِ این مجسمهی مرمرین را میشناسم. مریم پسرش عیسی را روی زانوهایش خوابانده، به صورت بیجانش نگاه میکند. پیچ و شکن مرمر از پیشانی مریم تا روی بینیاش و از آنجا تا روی لبها جاری است، مانند آب. بالاتنهی عیسی برهنه است، دندههای راست سینهاش را میشود یکبهیک شمرد. مریم با یک دست پسرش را در آغوش میفشارد و دست دیگرش طوری رو به آسمان است که گویی درخواست یاری دارد. آنها را بهخاطر میآوردم ولی زمان دقیقش را نمیداند. چند سال گذشته است؟ چند سال یا چندین هزار سال از دردی که متحمل شدهاند گذشته است؟ چرا اینجا، در این کوچهی فروشندگان دورهگرد، بچههای تخسِ پرسروصدا، تاکسیهای عبوری که با صدای بلند آهنگِ آرابسْک گوش میکنند، در این خانهای که احساس تعلقی به آن ندارم، بهرغمِ همهی اینها احساس امنیت میکنم؟ آدم پیش از آنکه به آدمی دیگر خود بگیرد باید به حضور اشیا عادت کند، باید میان آنها برای خود جایی پیدا کند.»
«یک موجود و یک دستگاه، در یک بدن به یکدیگر رسیدهاند و میانِ پُرزِ پارچه و بلورهای چلچراغ پیِ رد پایی میگردند. سؤالهایی بیجواب. پاسخی برای آنها ندارم. این است آنچه دندههایم را به این روز انداخته. دست بر قفسهی سینه، بهطرف آشپزخانه به راه میافتم که آن سوی راهرو قرار دارد. قبل از دوباره پاگذاشتن به آشپزخانهای که دیروز واردش شده بودم، لحظهای مکث میکنم و سعی میکنم جای سینک ظرفشویی و یخچال را به یاد بیاورم. بعد از اینکه از خودم مطمئن میشوم، سرم را کج میکنم و به داخل نگاهی میاندازم. سینک و یخچال را که سرجایشان میبینم، خیالم راحت میشود. آشپزخانهی ذهنم با آشپزخانهی واقعی یکی است. زندگی میتواند به همین سادگی باشد. کافی است ذهنم با دنیا و دنیا با ذهنم بازی درنیاورند. با اطمینان وارد آشپزخانه میشوم. پارچ را از روی میز برمیدارم و لیوان را پر میکنم. به صدای آبی که از پارچ میریزد گوش میکنم. لیوان را رو به پنجره میگیرم و زیر نور به آن نگاه میکنم. حینِ نوشیدن آب به این فکر میکنم که آیا نور طعمی دارد؟ خیسی روی لبهایم را با انگشتها خشک میکنم.»
هزارتو داستان بُراتین است، یک موسیقیدان که با پریدن از پُل بسفر در استانبول دست به خودکشی میزند اما زنده میماند. زمانی که او بههوش میآید حافظهاش را از دست داده است و نمیتواند بهخاطر بیاورد که چرا میخواست به زندگی خود پایان دهد. او فقط چیزهایی را به یاد میآورد که چندان به زندگی خودش ارتباطی ندارند، اما زمان این خاطرات را نیز با هم قاتی میکند. وقتی مجسمهٔ عیسی و مریم باکره را میبیند آنها را میشناسد اما نمیتواند بفهمد آیا آنها هزاران سال پیش زندگی میکردند یا همین چند سال پیش. او میداند که امپراتوری عثمانی سقوط کرده و آخرین سلطان درگذشته است اما نمیداند دقیقاً در چه زمانی این وقایع رخ دادهاند. آشفتگی حافظهٔ اجتماعی و فردی بُراتین شما را با دو سؤال مواجه میکند. اولین سوال مربوط به بدن است. آیا شناخت فیزیکی حس هویت ایجاد میکند؟ سوال دوم مربوط به ذهن است. کدامیک برای یک انسان یا یک جامعه رهاییبخشتر است: دانستن گذشته یا فراموش کردن آن؟
• کتاب استانبول استانبول اثر درگیری از بورهان سونمز نویسندهٔ ترکیهای است که او را به شهرت رساند. این رمان در ده روز روایت میشود و داستان چهار راوی است که برای هم قصه میگویند تا درد و شکنجه را تاب بیاورند و اسرار خود را برای همسلولیهایشان فاش نکنند.
• کتاب پلهپله تنهایی اثر سِرای شاهینر نویسندهٔ ترکی است. نویسنده در این رمان به موضوع تنهایی پرداخته است. تنها شخصیت این رمان زنی است که خانههای مردم را تمیز میکند و در این کتاب داستان زندگی او را از دید خودش میخوانید.
• کتاب سه دختر حوا اثر نویسندهٔ مشهور ترکی الیف شافاک است. این کتاب داستان زندگی زنی است که میان عشق و باورهایش قرار گرفته، باورهایی که حالا نمیداند کدامشان درست و کدامشان نادرست است. جستوجوی او برای درک مفهوم زندگی و عشق، او را به ماجراجوییهای تازه و گوناگونی میکشاند.
بورهان سونمز وکیل حقوق بشر و رماننویس کُرد اهل ترکیه در 1965 در هیمانای آنکارا به دنیا آمد و بزرگ شد. او بعدها به استانبول نقلمکان کرد و مدتی به شغل وکالت مشغول شد. در سال 1996 در حملهٔ پلیس به شدت مجروح شد و مدتی طولانی در انگلستان تحتدرمان بود. او با انتشار رمان «استانبول استانبول» در سال 2015 به شهرت جهانی رسید؛ رمانی که برایش جایزهٔ معتبر واتسلاو هاول را به ارمغان آورد. این رمان پس از انتشار به هفده زبان زندهٔ دنیا ترجمه شد. اولین رمان این نویسنده با عنوان «شمال» در سال 2009 در ترکیه منتشر شد. دومین رمان او با عنوان «بیگناهان» در سال 2011 منتشر شد که هر دو رمان معتبرترین جوایز ادبی ترکیه و ایتالیا را از آنِ نویسنده کردند. سونمز در کنگرهٔ صدمین سالگرد «انجمن جهانی قلم» در سال 2021 رئیس این نهاد شد. او همچنین عضو ارشد و همکار کالج هیوز هال دانشگاه کمبریج است. تاکنون پنج رمان از این نویسنده منتشر شده و رمانهای این نویسنده تاکنون در بیش از چهل کشور منتشر شده است.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.