هنر خوردن انبه (هنر تقریبا گمشده هیچ کاری نکردن)(رابید)

(0)
نویسنده:
نشر:

2,900,000ریال

2,610,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
699

علاقه مندان به این کتاب
4

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
3

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب هنر خوردن انبه

انتشارات رابید منتشر کرد:
«فرض می‌کنیم که شما در این زمان جایی در جنوب زندگی‌تان هستید. باید منتظر یک ظهر ژوئیه بمانید وقتی گرما تحمل ناپذیر می‌شود. دبه‌ای سفید پر از آب خنک روی میزی با پایه لق زیر درخت انبه قرار دارد. شما عرق ریزان می‌آیید؛ از نیم روزی پرتلاطم تا زیر سایه‌ای بنشینید بی‌آنکه مدت زمانی طولانی صحبتی کنید. تا وقتی خواب شما با صدای خفه انبه‌ای تمام شود که در کنار پای شما می‌افتد. باید قبل از خوردنش طولانی آن را بو کنید تا وقتی دیگر نه یک انس پوست از آن باقی بماند و نه یک قطره آب. سپس صورت و بازوهایتان را با دبه آب می‌شویید قبل از اینکه به سر میز برگردید. انبه ظهر نعمت روز است.»
دنی لافریر نویسنده هائیتی تبار تبعه کانادا است که رمان‌ها، داستان‌ها، شعرها و جستارهای بسیاری به زبان فرانسوی نوشته و منتشر کرده است. نثر شاعرانه، شوخ طبعی و توجه ویژه به زندگی غیر سفیدها در کنار نقد تکنولوژی و جهان سرمایه سالار او را در جایگاه یکی از مهمترین نویسندگان فرانسوی زبان معاصر قرار داده است.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب هنر خوردن انبه اثر دنی لافریر

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

هنر خوردن انبه از سایت گودریدز امتیاز 3.7 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

هنر خوردن انبه از سایت آمازون امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی کتاب هنر خوردن انبه:

هنر خوردن انبه (هنر تقریباً گمشدهٔ هیچ‌ کاری‌ نکردن) با عنوان اصلی l'art de ne presque rien faire اثر دنی لافریر نویسنده و گزارشگرِ فرانسوی اهل هائیتی است. این کتاب اولین‌بار در سال 2011 منتشر شد و شامل مجموعه‌ای از جستارهای به هم پیوستهٔ طنز و گاهی شاعرانه و درعین‌حال انتقادی این نویسنده دربارهٔ کیفیت از دست رفتهٔ زندگی در جهان معاصر است. او سعی دارد در این کتاب به خوانندگان نشان دهد که چه فرصت‌هایی را برای زندگی‌کردن به واسطهٔ دنیای پر هرج‌ومرج امروز از دست می‌دهند.

چرا باید کتاب هنر خوردن انبه را بخوانیم؟

نویسنده در این کتاب سعی دارد به خوانندگان نشان بدهد که چه نکته‌هایی را در مورد زندگی فراموش کرده‌اند و چطور دیگر از زندگی لذت نمی‌برند. او می‌کوشد تا دوباره تجربه‌های ساده و شیرین زندگی را در اختیار خواننده بگذارد. مخلص کلام اینکه کتاب حاضر دعوتی است برای یک زیست آرام.

جملات درخشانی از کتاب هنر خوردن انبه:

«وقتی سه‌ساله بودم، عموزاده‌های بزرگ‌ترم مجبورم می‌کردند که روی لانهٔ مورچه بنشینم. بدون اینکه تکان بخورم زوزه می‌کشیدم. عمویم تعریف می‌کند که درنهایت، وقتی تمام باسنم متورم شده بود، پیدایم می‌کردند و من چنان آرام نگاه می‌کردم که او را می‌ترساند. این تجربه چنان سنگین بود که مرزهای غم درون من را جابه‌جا کرد. امروز پیش می‌آید با احساس شدید رنج یا لذت، حسی اولیه در روحم ایجاد می‌شود که امکان می‌دهد چیزها را به هم ربط دهم. این غم، نشانهٔ من است تا بدانم تا کجا می‌توانم پیش بروم. از خودمان می‌پرسیم: «چه زمانی در اثر تجربه، حسی تغییر می‌کند؟» حافظه از حس‌های ما به‌مثابهٔ پس‌زمینه استفاده می‌کند. این حافظه امکان می‌دهد که حسی قدیمی را با حسی جدید مقایسه کنید؛ حتی اگر میان آن دو، رودخانهٔ زمان جاری باشد. لذت سرزنده‌ای را به یاد می‌‌آورم وقتی یک کائوچو را روی زمین می‌کشیدم. شروع می‌کردم به لرزیدن. نمی‌دانستم چه بر سرم می‌آید. نگران‌کننده بود. بدنم به هیچ دستوری از روحم پاسخ نمی‌داد. چند ماه بعد وقتی کتابی می‌خواندم - نخستین کتابی که از افلاطون خواندم، ضیافت - تعریفی برای هوس و ترکیب‌شدن در پیکر و قلب دیگری یافتم. افلاطون معتقد بود که در ابتدا فقط یکی وجود داشت. ما این بودیم: یک جانور عجیب با دو کمر و چهار دست و چهار پا. از هم جدا شدیم و از آن به بعد این دلتنگی برای دیگری را مثل روحی در رنج به هر جا می‌کشانیم.»

«آنچه دیده نمی‌شود نیز وجود دارد. حتی اگر چنین چیزهایی را به شمار نیاوریم، آن‌ها وجود دارند. باور داریم در فرهنگی بزرگ هستیم بدون آنکه تردید کنیم که بزرگ صرفاً تجمعی از کوچک‌هاست. همه‌چیز می‌تواند تا نقطه‌ای نادیدنی تقلیل پیدا کند. اما این روزها چشم فقط نمایش‌ها را می‌بیند و چنین شکل گرفته‌است. چشمی است که زمانی زیاد را مقابل صفحهٔ نمایش کوچک می‌گذراند به نگاه‌کردن آنچه می‌‌خواهیم نشانش دهیم و آنچه به دلخواه خود برجسته کرده‌ایم؛ بدون آنکه تلاش کند بداند چه کسی او را با تصویرهای اولیه بمباران می‌کند. نگاه را می‌کُشیم با وجود اینکه از ما تماشاگر می‌سازد. بخش بزرگی از زمان‌مان را به نشستن جلوی صفحهٔ تلویزیون می‌گذرانیم که اگر به‌‌شدت درخشان باشد، درنهایت ما را کور خواهد کرد اما از پیش، روش نگاه‌کردن ما را تغییر داده است. رنگ‌های صفحهٔ کوچک چنان شدید و پرنور است که وقتی از پنجره بیرون را نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم منظرهٔ بیرون نیم‌قرن تأخیر دارد. وقتی در تلویزیون تصویرهای سیاه‌وسفید دههٔ پنجاه را می‌بینم، باور نمی‌کنم که در این دوره، رنگ قرمز در طبیعت وجود داشته باشد. این سال‌های خشن فقط می‌توانست خاکستری به نظر برسد. بیهوده فکر می‌کنم که تلویزیون موضوع اصلی نیست و هیچ اتفاقی رخ نمی‌دهد. زندگی به نظرم همانی می‌آمد که در تصویرهای آرشیوی می‌دیدم.»

«هر بچه‌ای - که در خیابان، مترو، فروشگاه یا جایی دیگر به آن برمی‌خورم - من را به نخستین کشور برمی‌گرداند؛ شکم، این شکم گرد مانند زمین که هم شکننده است هم بسیار قوی. این آخرین جایی است که به ضربه‌زدن به یک زن فکر می‌کنید. شکم مادر مقدس است (بله، می‌دانم، می‌‌دانم، آدم‌های زیادی برای زن‌ باردار در اتوبوس بلند نمی‌شوند.) اما هنوز مرکز بحثی است که چند دهه در غرب بیداد کرده‌است. چه کسی صاحب این شکم است؛ زن یا دولت؟ (آخرین بحث‌های فمنیست‌ها مرد را قانونمند کرد؟) به نیاز جامعه بستگی دارد. بعد از رشد جمعیت، زن حق استراحت پیدا می‌کند اما نه برای مدت زمان طولانی. جنگ ادامه پیدا می‌کند به محض اینکه دولت حدس بزند به نیرو یا اسلحهٔ توپ نیاز دارد. سپس هر قشری باید دوباره وظیفهٔ خود را انجام دهد. پس از به‌دنیا‌آمدن کودک، بحث‌های قدیمی را از سر می‌گیریم؛ مانند قلمرو، زبان، استعمار، تسخیر و ثروت. ستاره‌ها برای جنگ خوب استعماری هم‌پیمان می‌شوند. بدون نوزاد تاریخی وجود ندارد. درنهایت نوزادها با مهاجر متفاوت نیستند. آنچه اول از او درخواست می‌کنیم، فراموش‌کردن کشور خودش است. آیا نه ماه در شکم مادر بودن را از هستی‌اش پاک می‌کنیم؟ زندگی‌اش با پاگذاشتن به کشور جدید شروع می‌شود.»

تحلیلی بر کتاب هنر خوردن انبه‌:

زندگی‌کردن با سرعت دلخواه، خواندن کتاب‌های نویسندگان فراموش‌شده، تنیس‌بازی کردن تنها برای سرگرمی، چُرت‌زدن در یک باغ و بسیاری کارهای دیگر در دنیای پرسروصدا و کرکنندهٔ سیارهٔ ما گم شده‌اند و تجربه‌هایی عجیب و مرموز به شمار می‌آیند. دنی لافریر در کتاب هنر خوردن انبه، با زبانی طنز به سؤالی ساده و البته همیشگی انسان‌ها می‌پردازد؛ این‌که چگونه می‌توان در لحظه لذت برد؟ و این‌که اگر در لحظه لذت‌بردن را یاد نگیریم چه چیزهایی را از دست خواهیم داد.

بخشی از فهرست مطالب کتاب هنر خوردن انبه

• هنر خوردن یک انبه
• ضرباهنگ زندگی ناگهان شتاب گرفته‌است
• جهان حس‌ها
• داستانی دربارهٔ بینی
• شنوایی: حق سکوت‌کردن
• غلبهٔ دیدن
• علاقهٔ چشایی
• نگاه نخستین زبان است
• هنر جنگیدن با دشمن
• زمانه بد پیر می‌شود
• در سایهٔ خواب بعدازظهر
• ستایش آهستگی
• هنر ساکن‌ماندن
• در هزارتوی زمان
• تکه‌طلایی در جیبم
• دورهٔ کودکی جلوی تلویزیون

اگر از خواندن کتاب هنر خوردن انبه لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتاب معمای بازگشت رمانی از دنی لافریر نویسندهٔ اهل هائیتی است. او در این کتاب از بازگشت به زادگاهِ خود برای دفنِ خاکستر پدرش و زندگی روشنفکران تبعیدی در دوران حکومت دیکتاتوری هائیتی می‌گوید. او در این کتاب نیز با نثر شاعرانهٔ خود، داستانی خواندنی از امید و غم و اندوه خلق کرده است.

• کتاب تا بوده، چنین بوده اثری از مورگان هوزل و درس‌هایی برای شناخت خطرات و فرصت‌ها و تجربهٔ یک زندگی خوب است. نویسنده در این کتاب با داستان‌های کوتاه آموزنده، دیدگاه شما را نسبت به زندگی تغییر می‌دهد و به شما نشان می‌دهد که چطور آینده غیرقابل پیش‌بینی است و چطور می‌توان با توجه به این نکته بهترین انتخاب‌ها را داشت.

• کتاب حسرت (در ستایش زندگی نازیسته) اثر آدام فیلیپس روانکاو مشهور است. این کتاب، کتابی متحول‌کننده دربارهٔ زندگی نازیسته است،‌ زندگی‌ای که در پسِ ذهنمان آرزو می‌کنیم می‌توانستیم در آن زندگی کنیم و آنچه این زندگی‌های نازیسته می‌تواند به ما بیاموزد.

دربارۀ دنی لافریر‌: نویسنده و گزارشگر

هنر خوردن انبه

دنی لافریر در سال 1953 در پورتو پرنس پایتخت کشور هائیتی به‌دنیا آمد. او یکی از اعضای فرهنگستان فرانسه است و این اولین باری است که یک تبعهٔ کانادایی موفق می‌شود وارد این آکادمی چهارصدساله شود. پس از اینکه پدرش، شهردار سابق شهر، در سال 1959 تبعید شد، دنی نزد مادربزرگش در دهکدهٔ ساحلی پتی‌گواو بزرگ شد. او پنج سال بعد به پورتو پرنس بازگشت و گزارشگر فرهنگی شد. زمانی که همکار و دوستش گسنر ریموند در سال 1976 ترور شد، او به مونترال گریخت و در آن‌جا تقریباً هر شغلی را امتحان کرد. اولین رمان او با عنوان «چگونه بدون خسته‌شدن یک سیاهپوست را دوست بداریم» در سال 1985 منتشر شد و او در این کتاب از اولین‌ سال‌های تبعید خود گفت. اما تا سال 2009 و نوشتن نوزدهمین کتاب خود به نام «معمای بازگشت»، خوانندگان زیادی در فرانسه به دست نیاورد. مانند دیگر کتاب‌هایش، «معمای بازگشت» برگرفته از تجربهٔ‌ زندگی واقعی اوست و در آن از سفری گفته که برای دفن خاکستر پدرش به هائیتی داشته است. لافریر کتاب‌های زیادی به نثر و منظوم نوشته است. او جدای از رمان‌هایش، کتاب‌هایی برای کودکان و چندین کتاب خودیاری نیز منتشر کرده است. همهٔ کتاب‌هایش تقریباً به هم پیوسته و زندگی‌نامه هستند. او هم اکنون با مگی بروئت ازدواج کرده و با همسر و سه دخترشان در مونترال زندگی می‌کند.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی