نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات نون منتشرکرد :
نیومی شاو به جادو اعتقاد داشت. بیست و دو سال پیش به همراه کسیدی و اولیویا، دو دوست خود تابستان را به گشت و گذار و ماجراجویی در جنگل گذراندند و دنیایی از تشریفات و معجزه برای خود ساختند و نامش را بازی الهگان گذاشتند.
تابستان با حمله ای به نیومی به پایان رسید. نیومی به شکل معجزه آسایی، بعد از هفده بار چاقو خوردن جان سالم به در برد. او زنده ماند تا ضاربش را شناسایی کند شهادت آنها قاتلی سریالی را که به خاطر قتل شش زن دیگر تحت تعقیب بود به پشت میله های زندان انداخت آنها قهرمان بودند.
و البته دروغ گو.
تا سالها دوستانش رازی را در سینه خود نگه داشتند اما حالا اولیویا می خواهد دهان باز کند و همه چیز را بگوید و نیومی هم به دنبال یافتن حقیقتی است که در جنگل اتفاق افتاده بود فارغ از اینکه این کار چقدر خطرناک باشد.
کیت آلیس مارشال نویسنده ژانر تریلر و وحشتناک برای تمام سن و سالهاست کتابهای او نامزد دریافت جایزه کتاب واشینگتن و برم استوکر شده اند وی به همراه خانواده اش در پاسیفیک نورث وست زندگی می کند و وقت خود را صرف باغبانی بازی کردن و خلق داستانهای رمزآلود و غریب می کند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
رازی در جنگل از سایت گودریدز امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.
رازی در جنگل از سایت آمازون امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.
رازی در جنگل یک تریلر روانشناختی جذاب، اثر کیت آلیس مارشال نویسندهٔ داستانهای جنایی است. این کتاب در سال 2023 منتشر شد و داستانِ چند دختر نوجوان است که پس از حادثهای قاتلی را روانهٔ زندان میکنند. همه گمان میکنند که آنها قهرمان هستند و هیچکس از دروغهایی که آنها گفتهاند باخبر نیست. نویسنده در خلالِ این داستان جنایی از دوستی، راز، خیانت و دروغ گفته است و نشان میدهد افراد چقدر ممکن است شجاعت رویارویی با گذشته را داشته باشند.
«شیفتهٔ همهچیز این رمان زیبا شدم. از همان صفحهٔ تیرهوتار لذتبخش ابتدایی محو آن شدم. خوانندگان دلباختهٔ رازی در جنگل خواهند شد. این کتاب آوایی هیجانانگیز و تازه در این ژانر است.» - آلیس فینی، نویسندهٔ کتاب سنگ کاغذ قیچی
«رازی در جنگل نوری نافذ به رازهای جامعهٔ شهری کوچک میتاباند... قلم بینظیر و ترسیم بیپروای شخصیتها روایتی خوفناک برای زندگی رنگارنگ و روزمره رقم زده است.» - کایرکاس ریویوز
«پیچشهای این داستان غیرمنتظره است و نویسنده رقص بیپایان جالبی بین گذشته و حال به راه انداخته است... ترس این رمان شما را به یادِ کتاب «چیزهای تیز» گیلیان فلین میاندازد.» - نقد و بررسی کتاب نیویورک تایمز
«کتاب رازی در جنگل، ماجرایی پرهیجان در مورد خطراتی است که در قلب و تصورات دختران کوچک نهفته است. کیت آلیس مارشال بهطرز ماهرانهای یک مسیر پرپیچوخم را در میان جنگلهای خزنده ترسیم کرده است و مسیرش را به زیبایی تغییر میدهد تا هزارتویی از رازها و دروغها بسازد که از گمکردن خود برای ساعتها در میان آنها خوشحال بودم. تسلیم این کتابم و این بهترین تریلری بود که در این مدت خواندم.» - چندلر بیکر، نویسنده
«داستانی غمانگیز از خیانت، دلشکستگی، و رستگاری به نثری جالب و شخصیتهایی عمیقاً لایهبندی شده. داستانسرایی مارشال بسیار گیرا است و شما را با نیرویی مغناطیسی به سمت خود میکشاند.» - لیو کنستانتین، نویسنده
رازی در جنگل رمانی هیجانانگیز و پرپیچوخم است که میتواند شما را تا انتهای داستان با طرحبندی عالیاش میخکوب کند. اگر به داستانهای جنایی علاقه دارید، این کتاب را حتماً بخوانید.
«ماجراجویی در دختربچهها موج میزند. چیزی است که نمیتوانیم مهارش کنیم. جادوی باران و معبد جنگل را خلق میکند. در راههای باریک میدویم، باد وحشی لابهلای موهایمان میوزد و وانمود میکنیم این صنوبرهای باریک و شوکران هنوز همان درختان کهنیاند که چرخدندههای صنعت آنها را به خاکاره و خردهچوب بدل کردهاند. از خود جنگجوها، ملکهها و الههها ساختیم. برگ سرخسها و قاصدکها مرهم و معجون شدند و برای درختان وردخوانی کردیم. نامهای جدیدی برای خود گذاشتیم: آرتمیس، آتنه، هکات. گفتوگوها رمزگزاری شدند، نامهها پر شدند از نشانههای مخفی استادانه و دقیق، و معانی سنگها را به خود آموختیم. زیر سایهبان شاخههای پوشیده از خزه، دست هم را گرفتیم و خود را برای همیشه پایبند یکدیگر کردیم ـ نوعی همبستگی که تنها در دلوجان آنهایی یافت میشود که جواناند و عقلشان به جایی قد نمیدهد. این همبستگی همراه با تابستان تمام شد، همراه با صدای فریاد و حرارت شوکهکنندهٔ خون و دو دختری که هاجوواج سر از جاده در آوردند. جوری که لئو کورتلند داستان را تعریف کرد، در ابتدا، خیال میکرده صدای پرنده یا جانوری بوده. گوشهای سگ اسپانیل او تیز شدند، پارسی کرد و چشم از درختان برنداشت. حقیقت این بود که در دم فهمید صدا به بچهای تعلق داشت.»
«حین آنکه زن و شوهر روبهروی من مشغول ورق زدن آلبوم عکسها بودند و زیرلبی بهبه و چهچه میکردند، سعی میکردم خودم را حواسجمع نشان دهم. معمولاً پیش خودم میگفتم این نشانهٔ خوبی است ـ بهجز فشار واضحی که روی دوش عروس آینده سنگینی میکرد و جوری که نگاهِ چون نیزهاش را بهسمت من پرتاب میکرد، وقتی خیال میکرد حواسم نیست. گوشیام دمر روی میز بود که لرزید. بدون اینکه بردارمش، دکمهٔ کنارش را فشار دادم تا ساکت شود، از میل به اینکه نگاه کنم چهکسی تماس گرفته سر باز زدم. عروس همانطور که با گوشهٔ دستمالکاغذی ورمیرفت، گفت: «کارتون خیلی تحسین برانگیزه. جدی میگم.» در جواب گفتم: «خوشحالم که این رو میشنوم.» و در ذهنم مشغول حسابکتاب کردن بودم که برای آمدن به سر این قرار چقدر بنزین سوزانده بودم. اشتباه کردم. داماد بود که با من تماس گرفت و وقتی پرسیدم که عروس هم وبسایت مرا دیده یا نه، گفت چند تا از عکسهاتون را به مَدی نشون دادم. عروس گفت: «فقط...» و سکوت کرد. شوهر آیندهاش، مردی جواب و بیآلایش با چال چانه و ژل بیش از حد روی موهایش، دستی روی مچ عروس گذاشت. «عزیزم، این دقیقاً همون چیزیه که دنبالش بودی. همیشه از عکسهای رنگپریده و بیرنگولعاب گله میکردی. کسی رو میخواستی که هراسی از رنگها نداشته باشه.» گوشیام دوباره زنگ خورد.»
«همانطور که دور میشدم، صدای پچپچ خشمآلودش را به مدی شنیدم. همین که در پشتسرم بسته شد، عروس آینده زد زیر گریه. داخل پیادهرو ایستادم و چشمهایم را بستم، نفس عمیقی کشیدم و تمام عضلاتم را که کمکم داشتند در بدنم سفت میشدند شل کردم. تنها اتفاق بدتر از عروسهایی مثل مدی این بود که از قراری سر دربیاوری که بفهمی مشتری «هوادار»ی بیش نیست. آن هم نه هوادار عکس و آثارم. بلکه هوادار داستان پرماجرا و دراماتیک زندگیام در یازدهسالگی. گوشی را از کیفم بیرون آوردم. لیو هیچ پیامی نگذاشته بود که البته جای تعجب هم نداشت. از ضبط کردن صدا خوشش نمیآمد. بهاندازهٔ کافی لنز و فلاش دوربینها را روی به صورتمان نشانه رفته بودند و هنوز ویدئوهایی از ما در فضای مجازی و اینترنت پخش میشدند با عنوانهایی مثل «دخترهایی که رد قاتل زنجیرهای را در جنگل المپیک زدند» یا «بازماندههای «قاتل کوئینالت» اَلن مایکل اشتال پرده از حقیقت برداشتند.» آن زمانها مادر لیو او را «چاقالوی کلهشق» صدا میزد. صورت گردی داشت که با موی چتریِ کوتاهش گردتر هم به چشم میآمد. سالها بعد قد کشید و لاغر شد، و بعد هم کمکم رو به زوال رفت. آنقدر آب رفت که میشد مهرههای کمرش را از روی لباس شمرد. آنقدر تغییر کرد تا مطمئن شود هیچ نشانهای از خود قبلیاش در او باقی نمانده است.»
نائومی شاو به جادو اعتقاد داشت. بیستودوسال پیش، او و دو دوست صمیمیاش کسیدی و اولویا، تابستان را در جنگل پرسه میزدند و دنیایی از مراسمهای عجیب را تصور میکردند. اسمش را هم گذاشتند بازی الهه. اما این تابستان با حملهای که به نائومی شد، ناگهان به پایان رسید. او بهطرز معجزهآسایی از هفده ضربه چاقو جان سالم بدر بُرد و زنده ماند تا مردی را که به او آسیب رسانده بود شناسایی کند. شهادت او و دوستانش، یک قاتل زنجیرهای را که بهخاطر قتل شش زن تحت تعقیب بود، به زندان انداخت. آنها قهرمان شدند ولی آنها دروغگو بودند. نائومی پس از این حادثه از شنیدن هر چیزی در مورد آن متنفر بود تا اینکه قاتل ادعایی در زندان میمیرد و نائومی تصمیم میگیرد حقیقت را کشف کند. او شروع به زیر سؤالبردن همهچیز میکند و متوجه میشود که یافتن حقیقت همه چیز را تغییر خواهد داد.
• کتاب همکار جدیدترین اثر فریدا مک فادن متخصص مغز و اعصاب است. این کتاب داستان دختری به نام ناتالی است که پس از به قتل رسیدن همکارش به قتلِ او متهم میشود ولی ناتالی میداند که او را به قتل نرسانده است و سعی میکند تا دیرنشده قاتل واقعی را پیدا کند و همین او را درگیر ماجراهایی باورنکردنی میکند.
• کتاب تنها کسی که باقی ماند رمانی معمایی- جنایی از رایلی سیجر، یکی از اساتید این ژانر است. این رمان حول محور اتفاقی هولناک در یک شب بارانی میگردد؛ شبی که تمام اعضای خانوادهی هوپ بهجز لنورای هفدهساله به قتل رسیدند. تلاشها برای یافتن قاتل آغاز می شود. لنورا در رأس تمامی مظنونین قرار دارد.
• کتاب بیمار خاموش اثر الکس مایکلیدیس نویسندۀ بریتانیایی-قبرسی است. این کتاب داستان نقاشی به نام آلیسیا است که همسرش را به قتل میرساند و پس از آن در سکوت فرو میرود و دیگر لب به سخن باز نمیکند. پس از مدتی، درمانگری از راه میرسد و میخواهد او را درمان کند، روانکاو بهطرز وسواسگونهای به دنبال یافتن انگیزۀ آلیسیا است.
کیت آلیس مارشال نویسندهٔ ژانر تریلر و وحشتناک برای تمام سنوسالهاست. کتابهای او نامزد دریافت جایزهٔ کتاب واشینگتن و برام استوکر شدهاند. وی بههمراه خانوادهاش در پاسیفیک نورثوست زندگی میکند و وقت خود را صرف باغبانی، بازی کردن و خلق داستانهای رمزآلود و غریب میکند. «هیچکس نباید بداند» دومین رمانی است که او برای بزرگسالان نوشت.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.