

انتشارات چترنگ منتشر کرد:
سرو، سپید... سرخ کتابی است دربارۀ ذکاءالملک فروغی و نقش سرنوشتساز او در شهریور 1320 و راهکار او برای ممانعت از درغلتیدن ایران به دامان جنگی ناخواسته. کتاب در بستری داستانی به دغدغههای فروغی دربارۀ سرنوشت ایران و پذیرش مسئولیت در آن برهۀ تاریخی میپردازد و از منظری شخصیتر، واقعهای تاریخی را بررسی میکند. جهانگیر شهلایی، نویسندۀ کتاب سرو، سپید... سرخ، پیش از این سه کتاب فاکنگو، لطفاً منتظر بمانید و شهرهای منهدمشده را تألیف کرده است. داستانهای شهلایی در فضاهایی متفاوت، اما با برخی مؤلفههای مشترک اتفاق میافتند. شهلایی بنیانگذار جایزۀ ادبی پرانتز است که دورۀ اول آن در سال 1402 در زمینۀ رمانهای گمانهزن برگزار شد. سرو، سپید... سرخ را جهانگیر شهلایی نوشته و نشر چترنگ آن را در 251 صفحه منتشر کرده است.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
معرفی کتاب سرو، سپید، سرخ اثر جهانگیر شهلایی
چرا باید رمان سرو، سپید، سرخ را بخوانیم؟
جملات درخشانی از کتاب سرو، سپید، سرخ:
«آقا، ماشین آمادهست.»
علیاکبر بود. طبق عادت مألوف این پانزده سال، لای در را باز کرده بود و بدون اینکه نگاهی به داخل کند، او را مخاطب قرار داده بود. البته که چیزی برای پنهان کردن در اتاق نداشت؛ اما از اینکه با لباسخواب یا لباس راحتی به چشم دیگران بیاید، ابا داشت. حتی وقتی اطبا میخواستند برای معاینه بالای سرش بیایند، اصرار داشت لباس مرتب و آبرومندی به تن داشته باشد؛ چه قبلاً که آن پروانسکی فرانسوی طبیب شخصیاش بود، چه بعد از فرار پروانسکی که ادیب این نام را یدک میکشید. اطبا محرم همهٔ دردهایش بودند؛ اما نه آنقدر که اجازه داشته باشند او را با لباس خواب ببینند. نگاهی به کلاه سیلندی کنار آینهاش انداخت. کنار آن هم یک کلاه پهلوی بود؛ به دقت چیدهشده. آنقدر به این اصول مسلط بود که بداند برای رفتن به فرهنگستان همان کتوشلوار فراک سیاهرنگ کفایت میکند. نیازی به کلاه نداشت. اصولاً شش سالی میشد که دیگر نیاز چندانی به کلاه پهلوی نداشت. جایی نمیرفت. شرفیابی هم. از دنیا کنار گذاشته شده بود.»
«جا خورد. فکل مشکیرنگی که آماده میکرد تا دور گردن ببندد، در دستش خشک شد. پشت سرش را نگاه کرد. چند ماهی بود که ناگهان صداهایی اینچنین میشنید، از ناکجایی که دیدنی نبود. البته صاحبان صداها را میشناخت. به طور مثال این یکی پدرش بود که همچو خاطرهای محو از دل تاریخ پشت سرش ایستاده بود و با همان نگاه عاقلانهٔ همیشگی نگاهش میکرد. نمیتوانست به اطبا چیزی بگوید. خودش میدانست زوال تنش آغاز شده است و همین با خود زوال عقل هم میآورد. فقط به خود نهیب میزد که هنوز برای اینطور چیزها خیلی زود است. هرچند با یک حساب سرانگشتی میدانست که کار چندانی برای انجام دادن باقی نمانده. شور زندگی هنوز آنچنان در قلبش و در عقلش سرد نشده بود که بتواند با این زوال کنار بیاید. مانند لاکپشتی، سربالایی زندگی را پشت سر نهاده و با طمأنینه منتظر بود ببیند پشت آن پیچ آخر چه چیزی انتظارش را میکشد. پدرش را نگاه کرد. با همان ریش بلند و چشمان باهوش و لحن طلبکار. همیشه احساس میکرد پسرش میتوانست بهتر از این باشد. هیچوقت اجازه نداده بود پسر نقطهای متوقف شود. مثالش همان کلاس اول در دارالفنون که نمرهٔ پسر از تمام اعقاب و اسلافش بالاتر شده بود. پدر در جواب فقط سر تکان داده بود و گفته بود: «بیش از این از تو انتظار دارم، پسر.» اما حضور پدر در اتاق دیری نپایید. جسم نبود، سی و چهار سال پیش درگذشته بود؛ یک سال بعد آنکه مظرالدین بیمار دستور مشروطه را صادر کرده بود.»
«رازداری بخشی از وجودش شده بود. عادت دیروز و امروزش نبود، حداقل به سی و پنج سال قبل برمیگشت. زمانی که برای اولین بار منشیِ دمودستگاه شورای ملی شده بود، فهمیده بود قرار است خیلی چیزها بشنوی و ببینی، اما باید بدانی که هرچه دیدی، همانجا بگذاری و بروی. مردم آن بیرون تقصیر ندارند وقتی هیچکس به آنها توضیح نمیدهد اوضاع از چه قرار است. اما تو قرار نیست یکتنه همهٔ آنها را بیخبری بیرون بیاوری. در بهترین حالت اطرافیانت امتیاز دانستن بعضی خبرها را خواهند داشت و لاغیر. برای همین، خبرنگاری را مهمتر از خبرچینی میدانست و روزنامه را مهمتر از شبنامه. البته که اینها همه برای زمان بلندمرتبه بودنش بود، نه حالا که از اسب افتاده بود. الان رازی نگه نمیداشت. واقعاً بیش از یدالله چیزی از اوضاع نمیدانست. شاید حتی یدالله به واسطهٔ شغلش بیشتر از او میدانست. وقتی میدان توپخانه را دور زدند و به سمت شمال پیچیدند، از پنجره نگاهی به روزنامهفروشهای ابتدای خیابان فردوسی انداخت. شور و حرارت اطلاعرسانی بیش از قبل شده بود. شاید حالا واقعاً خبری برای اطلاع عموم وجود داشت.»
دربارهٔ کتاب سرو، سپید، سرخ:
اگر از خواندن کتاب سرو، سپید، سرخ لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• کتاب لطفا منتظر بمانید اثر دیگری از جهانگیر شهلایی نویسندهٔ ایرانی است و یک رمان اجتماعی واقعگرایانه درنظر گرفته میشود. نویسنده در این رمان به روایت قهرمانی معمولی پرداخته است و سعی دارد به این پرسش پاسخ دهد که چه کسی را میتوان قهرمان نامید و اصلاً باید کجا دنبال چنین آدمی بگردیم.
• کتاب فاکنگو اثر دیگری از جهانگیر شهلایی نویسندهٔ ایرانی است. این رمان در سبک طنز و تخیلی نوشته شده است و شخصیت اصلی آن پدرام است که نویسنده روایتی از زندگیاش از کودکی تا بزرگسالیاش روایت کرده است. نویسنده سعی دارد در قالبِ داستان پدرام به پرسشهایی در باب چیستی هستی و چگونگی نجات بشریت پاسخ بدهد.
دربارۀ جهانگیر شهلایی: نویسندهٔ کتاب سرو، سپید، سرخ

شاید بپسندید














از این نویسنده













