نظر خود را برای ما ثبت کنید
نشر ایرانبان منتشر کرد:
انگار اون روزای گرم و طولانی تمومنشدنی بودن. اون تابستون جلوی روی ما قرار گرفته بود و برای من، از هر چیز دیگهای که تااون موقع تو زندگیام وجود داشت واقعیتر بود یا الان که بهش فکر میکنم از هرچیز دیگهای که بعد از اون اتفاق افتاد. انگار هر ذره از وجودم روی اون چند هفته متمرکز شده بود، انگار اونا روی همه چیز تأثیر گذاشته بودن؛ هم روی گذشتهام، هم آیندهام. اون تابستون مثل یه شهاب سوزان بود که از تو تاریکی هجوم آورد، از نیستی، پوچی. و من حس میکردم همیشه تو زندگیام دربارهی اون تابستون همونطوری فکر کنم. تمام بقیهی عمرم.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
مردگان تابستان از سایت گودریدز امتیاز 3.6 از 5 را دریافت کرده است.
مردگان تابستان از سایت آمازون امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.
• راهیافته به فهرست نهایی CWA در سال 2007
مردگان تابستان اولین رمانِ رمزآلود، روانشناسانه و معمایی کامیلا وی نویسندهٔ انگلیسی است که در سال 2007 منتشر شد. داستان این کتاب روایتی از یک تابستان گرم و طولانی در سال 1986 است و در گرینویچِ لندن میگذرد و به گرهگشایی از قتل سه نوجوان برمیگردد که هفت سال پیش در غارهای انگلستان کشته شدند. آنیتا نایدو تنها شاهدِ این قتلها بوده و حالا در بیمارستان روانی بستری است. او پس از هفت سال سکوتِ هولناک خود را میشکند و از جزئیات وحشتناک وقایع مدرسه و وحشیگریهای حیرتانگیزی میگوید که در نهایت منجر به این قتل این سه نوجوان شده است.
وقایع این رمان در مقابل خیابانهای شلوغ و مملو از توریستهای تاریخی گرینویچ رخ میدهد و رویدادهای شومی را دنبال میکند که به معنای واقعی کلمه درست جلوی چشم همگان رخ داده است. رمان مردگان تابستان، داستانی پررمزوراز و رازآلود با سبک نوشتاری متفاوتی است. توصیف دقیق محیط و شخصیتهای کتاب و شخصیتپردازی فوقالعادهٔ آن باعث میشود که به راحتی با داستان کتاب ارتباط برقرار کنید.
«مِنو توی کوچهپسکوچههایی که تا رودخونه ادامه داشت، برد. تو زمینهای متروکهای که پر از گلای سفید بود، اونایی که بوی شاش گربه میداد؛ و بوی تابستون. بعد از مخفیگاهمون، بعد از انبارها و کارخونهها، تقریبا کنار کارخونهی گاز. توی قبرستون ماشینهای قراضه اما نه همونکه قبلا توش بازی میکردیم؛ و همونجا بود. تا آخر اون تابستون سه نفر از ما مُردیم. بگین ببینم، وقتی اون عنوانهای خبری رو میبینین تپش قلبتون شدیدتر نمیشه؟ نمونهی اونو سراغ دارین: «قاتل بالفطرهی دختران دانشآموز تنها»؛ «پسر 13 ساله، تجاوز به همکلاسی»؛ «کودک 10 ساله، ضربات چاقو به بازنشسته». تو این چند سال، تمام خبرهای مربوط به خودمم جمع کردم. واقعا وقتی از کنار اون اراذلواوباش نیمهبالغی که تو نور ضعیف خیابونا پاتوق درست میکنن رد میشین، یهکمی قدماتونو تند نمیکنین؟ تندتر راه نمیرین؟ طبیعیه. کیفقاپی، نزاع خیابونی، تجاوز، قتل... بچههای امروزی حیوونن. اما دوست من، کایل، از تمام اون هیولا کوچولوهایی که عنوان خبری میساختن و همه چیزو از بین میبردن، مشهورتر بود. منم اونجا بودم. اونو دوست داشتم. دکتر بارتن، بفرمایین بشینین. همه چیزو برای شما تعریف میکنم. وقتش رسیده که همه رو به شما بگم.»
«اون روز چند بار چشمم به برادرم، پوش، افتاد که تو ناهارخوری ول میگشت یا تو راهروی بین کلاسا پرسه میزد. قیافهاش داد میزد گرفتار برنامهی «دوست پیداکردن» شده. فکر کنم یه تخمسگ خوشگل و جذاببودنش بیتأثیر نبود. از من میپرسین، فقط تخمسگ بود؛ وقتی من و دنیس تو راهرو از کنارش رد شدیم، وانمود کرد منو نمیشناسه. روز اول خوب پیش رفت و نشونههای مهم دستم اومد، سردستهها و بازندهها رو شناختم، بااینکه هردوشون از من دوری میکردن. تاوقتیکه درسهای اون روز تموم بشه، کاملا واضح بود که این مدرسه به اندازهی مدرسهی قبلی گند و مزخرفه. تا موقع رفتن به خونه کاری کردم که از شر دنیس که نزدیک ما تو براکلی زندگی میکرد خلاص بشم. با این فرض که همسایهبودنِ ما به این معنیه که تو تمام راه مدرسه تا خونه باید توی اتوبوس اونو تحمل میکردم اما نمیدونم چرا وقتی دیدم هلاک اینه که بهمحض رسیدن به درِ مدرسه، خودش یواشکی بره بیرون، بدجوری کفری شدم. پرسیدم: «پس تو سوار اتوبوس 53 نمیشی؟» بدون اینکه واقعا برام مهم باشه و سعی کردم طوری به نظر نیاد که برام مهمه، مبادا عوضی فکر کنه برام مهمه. مهم نبود. شونههای زیادی پتوپهنشو تو کُتِ زیادی شقوروق و براقش بیاعتنا بالا انداخت، به پاهاش نگاه کرد و برای اولین بار به سؤال من یه جواب درستوحسابی داد.»
«بابام با یه لبخند پر از تعجب و شوق، سرحال میشد. بعضی وقتا میدیدم که با هم روی کاناپه یا سر میز آشپزخونه نشستهان، وقتایی که مامانم میخندید و چشمای درشت و سیاه بابام با تعجبی پر از مهربونی به صورت مامانم خیره میموند. مامانم شور و نشاط و روح خونهی ما بود، جون همهی ما بود. زندگی، اتصال، معنا. مامانم با لهجهی غلیظ یورکشایریش، آغوش بازش، خندهاش و عشقش، با ملایمت تمام، انرژی و جنبوجوش دائمی پوش رو آروم میکرد، خواهرامو وادار میکرد بقیه رو تو دنیا پنهانی دوقلوییشون سهیم کنن، بابامو از سکوتهای مبهمش بیرون میآورد و منو سرسختانه و قاطعانه میبخشید؛ منو بهخاطر اون آدمی که بودم میبخشید. فکر میکردم رشتهای که خانوادهی منو نگه میداشت، پارهنشدنی و مُحکمه. بعد از مرگ مامانم، خیلیوقتا یواشکی توی گنجهی اتاقش میرفتم و فقط تو تاریکیِ اونجا، بین کت و پیراهناش میایستادم و خودمو با عطر و بوهاش پر میکردم. بوی عطر با بوی تند عرق زیربغل و پودر صابون قاطی میشد و همین بوی خاص، فقط مخصوص خودش بود. اما هربار که سروقتِ همون بو میرفتم، به نظرم یهکم ازش کم شده بود. مثل یکی از اون نوارهای خیس عطر که از مجلههایی درمیاریم که بازشدن و کنار گذاشته شدن و موندن تا بوشون محو بشه.»
آنها ابتدا چهار نفر بودند و تا آخر تابستان سه نفر از آنها مُرد. آنیتا کسی بود که زنده ماند اما چه اتفاقی برای دیگران افتاد؟ راز مخفی آنیتا چیست و چرا حاضر نیست در موردِ آن با هیچکسی صحبت کند؟ هفت سال پس از قتل سه نوجوان در سال 1986 در معدن متروکهٔ گرینویچِ انگلستان، آنیتا نایدو که اکنون بیست ساله است در انزوا و محلهای آرام در بریستول روزگار خود را میگذراند. او تنها شاهد این جنایت بوده است و از جزئیات قتل، وقایع شوم پیرامون آن و رابطهٔ بین سه نوجوان ناسازگار یعنی خودش، کایل و دنیس آگاه است و حالا پس از مدتها تمام وقایع را برای روانشناس نیروی پلیس بازگو میکند. او داستانش را از 13 سالگیاش آغاز میکند، زمانی که مجبور شد پس از فوت مادرش با خانوادهاش به خانهای در جنوب لندن نقلمکان کند و حالا با دوستان خود تمام دوران نوجوانیاش را سرگردان در اطراف گرینویچ میگذراند یا از دست قلدرها فرار میکند و در غارهای پنهان به جستوجو میپردازد. آنیتا به تدریج در این کتاب در مورد کایل و خواهر کوچکترش میگوید که به طرز مرموزی ناپدید شده بودند.
• کتاب دروغهایی که گفتیم اثر دیگری از کامیلا وی نویسندهٔ انگلیسی است. این کتاب داستان زندگی یک دختر و یک پسر است که زندگیشان بر پایهٔ دروغ بنا شده است و زمانی که پسر ناپدید میشود، نامزدش کلارا شروع به تحقیق و کنکاش در زندگی او میکند و حالا بهخاطر دروغهایی که زمانی گفته شده، رازهایی خطرناک برملا میشوند.
• کتاب ما دروغگو بودیم اثر امیلی لاکهارت رماننویس و نویسندۀ آمریکایی است. این کتاب داستان خانوادۀ سینکلر است که ظاهراً ثروتمند و بسیار خوشبخت هستند. آنها هر سال در جزیرۀ پدربزرگشان دور هم جمع میشوند تا اینکه یک سال حادثهای برای یکی از بچههای خانواده پیش میآید. او داخل آب سرش به جایی کوبیده میشود و پس از آن سردردهای میگرنی شدید میگیرد و دیگر به جزیره نمیرود. او پس از چند سال دوباره به جزیره برمیگردد و میخواهد بداند آن سال تابستان چه اتفاقی برای او افتاد اما اعضای خانوادهاش بسیار عجیب رفتار میکنند.
• کتاب یکی از ما دروغ میگوید اثر کارن. ام مکمنس نویسندهٔ کتابهای جنایی است. حوادث این رمان در پی قتل یک نوجوان رخ میدهد و داستان سرنوشت پنج دانش آموز یک مدرسه است که به قتل این پسر گره میخورد. هر فصل از این کتاب از زبان یکی از دانشآموزان مدرسه روایت میشود و آنها از مشکلات شخصی، رازها، دروغها و تأثیرات آنها بر زندگیشان میگویند.
کامیلا وی نویسندهٔ انگلیسی است که در سال 1973 در گرینویچِ لندن به دنیا آمد. او از سال 2005 سردبیرِ مجلهٔ «آرنا» بود و اولین کتابش مردگان تابستان است که در سال 2007 منتشر شد. «پرنده کوچولو» دومین رمان این نویسنده است که در سال 2008 منتشر شد و داستان دختری به نام کیت است که هرگز در مورد گذشتهاش صحبتی نمیکند اما همیشه حواسش به دوروبر خودش است، انگار که کسی همیشه در تعقیب اوست.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
با اینکه پایانش رو حدس میزدم بازم آخرش شوکه کننده بود.وایب مادروغگو بودیم رو میداد و ترجمه نسبتا خوبی هم داشت.