نخستین قانون (8)(اندکی نفرت)

(3)

7,500,000ریال

6,750,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
814

علاقه مندان به این کتاب
7

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب نخستین قانون

انتشارات تندیس منتشر کرد:
دودکش کارخانه‌های صنعتی بر فراز آدوا قد برافراشته‌اند و دنیا با فرصت‌های جدیدش در جوش‌وخروش است، ولی زخم‌های کهنه مثل گذشته‌ها دردناک‌اند.
در مرزهای خون‌بار آنگلند، لیو دن براک دست و پا می‌زند تا در میدان نبرد به شهرت و آوازه دست پیدا کند و لشکریان متجاوز استور شبانگاه را شکست دهد. امیدوار است کمکی از کاخ از راه برسد، ولی پسر شاه جیزال، شاهزاده اورسوی سست‌عنصر، مردی است که در ناامید کردن دیگران خبره است.
سپیده‌دم دوران ماشین‌هاست، ولی دوران جادو از مردن امتناع می‌کند. ریکه با کمک زن کوه‌نشین، ایسرن‌ای فایل می‌کوشد کنترل نعمت یا شاید هم لعنتی را به دست بگیرد که «چشم بلند» نام دارد. دیدن صحنه‌هایی از آینده یک چیز است، ولی زیرِ دستانِ راهنمای نخستین ساحران که هنوز ریسمان‌ها را می‌کشد، عوض کردن آینده موضوعی دیگر است…
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب نخستین قانون (اندکی نفرت) اثر جو ابرکرومبی

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

اندکی نفرت از سایت گودریدز امتیاز ۴.۴ از ۵ را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

‌ اندکی نفرت از سایت آمازون امتیاز ۴.۶ از ۵ را دریافت کرده است.

جوایزی که کتاب نخستین قانون (اندکی نفرت) از آن خود کرده است:

• برندۀ جایزۀ بهترین کتاب فانتزی سال ۲۰۱۹ گودریدز

معرفی رمان نخستین قانون (اندکی نفرت):

نخستین قانون مجموعه‌ای فانتزی حماسی، اثر جو ابرکرومبی نویسندهٔ بریتانیایی است. نخستین قانون عنوان اولین سه‌گانهٔ اصلی این مجموعه است ولی برای اشاره‌ به جلدهای دیگر این مجموعه نیز به‌کار می‌رود. اندکی نفرت هشتمین جلد از مجموعهٔ نخستین قانون و اولین جلد از مجموعه داستان‌های «دوران جنون» اثر این نویسندهٔ بریتانیایی است که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد. اندکی نفرت شروع یک سه‌گانهٔ کاملاً جدیدی در دنیای نخستین قانون است و ابرکرومبی در این مجموعهٔ جدید شما را با گروهی از شخصیت‌های فراموش‌نشدنی آشنا می‌کند.

واکنش‌های جهانی به رمان اندکی نفرت:

«ابرکرومبی قلب شما را فشار می‌دهد تا زمانی که ضربان قلب‌تان به همان اندازه‌ای برسد که خودش می‌خواهد! هیچ‌کس تاکنون نتوانسته با قلم خود چنین ماجرای حماسی‌ای را خلق کند.» - پیرس براون، نویسنده پرفروش نیویورک تایمز
«جو ابرکرومبی با کتاب اندکی نفرت ثابت کرد که استاد این ژانر است.» - لو گروسمن، نویسندهٔ پرفروش نیویورک تایمز

«ابرکرومبی داستانش را به بهترین نحو ادامه داده است... پس کمربندهای ایمنی خود را برای این یکی حتماً محکم ببندید چون این کتابی زنده و تکان‌دهنده است.» - رابین هاب، نویسنده

«اندکی نفرتِ جو ابرکرومبی بهترین کتاب است: شوخ، هوشمندانه و عاقلانه. کتابی که داستانش بسیار استادانه خلق شده است... من مدت‌هاست منتظر این کتاب بودم و این کتاب از انتظارات من هم فراتر بود.» - نیکلاس ایمز، نویسنده
«فقط یک چیز دارم که به ابرکرومبی بگویم، او واقعاً استاد نوشتن این ژانر است.» - مجلهٔ فوربز

«ابرکرومبی اثرات تحولات اجتماعی و سوءاستفاده از قدرت را از طریق دیدگاه شخصیت‌های بزرگ، پادشاهان، شاهزادگان، جنگجویان و پیشگویان تا بازرگانان و حتی زنان بررسی کرده است و شخصیت‌پردازی‌اش واقعاً درخشان است. طرح داستان هزارتویی پرپیچ‌وخم است که صحنه‌های نبردی بی‌نظیر را برای شما به نمایش می‌گذارد.» - گاردین

چرا باید رمان اندکی نفرت را بخوانیم؟

جو ابرکرومبی را به‌خاطر خلق شخصیت‌های پیچیده می‌شناسند. او بارِ دیگر در کتاب اندکی نفرت شما را با شخصیت‌های متنوعی روبه‌رو خواهد کرد که هرکدام انگیزه‌ها، نقص‌ها و ماجراهای خود را پشت سر می‌گذارند و روایتی جذاب و خواندنی را شکل داده‌اند. اگر به داستان‌‌های فانتزی حماسی علاقه دارید و دوست دارید یک داستان ماجراجویانه با شخصیت‌های غنی و مملو از دسیسه‌های سیاسی بخوانید، خواندن این کتاب زیبا را از دست ندهید.

جملات درخشانی از کتاب اندکی نفرت:

«آن‌ها خوش‌چهره‌ترین گروه از قهرمانانِ جوانانی بودند که می‌شد امید به یافتنشان داشت. عجب نقاشی‌ای می‌شد ازشان کشید! شاید لیو می‌داد یکی برایش بکشند. چه کسی یک نقاش می‌شناخت؟ خودش را دید که دارد به دور و برش نگاه می‌کند. شاید بانو آستنهورم این را نمی‌دیدند، ولی جوراند خوش‌چهره‌ترین فرد در گروهشان بود. شاید دیگران با دیدن او در کنار چال روی چانه‌ی گلاوارد و گونه‌های برجسته‌ی آنتاوپ ظاهرش را ضعیف می‌دیدند، ولی لیو ظاهر او را ... ظریف می‌دید؟ پیچیده می‌دید؟ یا حتی شاید کمی آسیب‌پذیر؟ ولی هیچ‌کس سرسخت‌تر از جوراند در دفاع از دوستانش نبود. می‌توانست معانی زیادی را در چهره‌اش فشرده کند. یک اخم کوچکش نشان می‌داد که فکر چیزی را کرده است. جنبیدن گوشه‌ی لبش نشان می‌داد که می‌خواهد فکرش را به زبان بیاورد. همیشه هم چیزی می‌گفت که ارزش شنیدن داشت. چیزی که هیچ‌کس دیگری به آن... جوراند از گوشه‌ی چشمش نگاهی انداخت و لیو سریع چشمانش را برگرداند و مشغول تماشای شمالی‌های روی بلندی شد. با صدایی که کمی گرفته بود گفت: «حرومزاده‌ها.»
آنتاوپ پس از این‌که کمی لای پایش را خاراند غرولندکنان گفت: «تنها کاری که می‌تونیم بکنیم اینه که این‌جا بشینیم. عین چند تا شیر که انداخته باشنشون تو قفس.» گلاوارد گفت: «تو بگو عین چند تا توله‌سگ که بستنشون به قلاده.» و دوربین را پیچاند و از دست آنتاوپ درآورد.»

«وقت را به حیرت‌زدگی روی نعمت هدر نده. فقط فرصت را دو دستی بچسب. درحالی‌که از جا برمی‌خاست خس‌خس‌کنان گفت: «ممنون.» دهانش طعمِ خون می‌داد. پیراهنش بدجوری بین بوته‌های خار پاره شده بود و او آن را درآورد و نفس‌بریده با همان کتاب راه افتاد. صدای واق‌واق سگ‌ها از پشتش به گوش می‌رسید و او سر برگرداند تا نگاهی به فضای تار پشت سرش بیندازد. سایه‌هایی در جنگل باران‌خورده می‌رقصیدند. با هر گام لرزانی که برمی‌داشت مطمئن بود که دندان‌های آن‌ها در ماتحتش فروخواهد رفت و او را پایین خواهند کشید. صدای ترق و تروق یک نفر میان درختان روبرویش به گوش می‌رسید و آنگاه شنید که ایسرن فریاد زد: «ریکه، کجایی؟» 
غرولندکنان گفت: «درست... پشت سرت!» نوری از بین تنه‌ی درختان تابید و آن‌ها از هم باز شدند. موجی از آسودگی خیال او را به سرگیجه انداخت، که مثل همیشه، خیلی زود به وحشت تبدیل شد. از ارتفاع بالاتری زخمی را میان درختان دیده و فکر کرده بودند که آن‌جا باید رودخانه‌ای باشد. ولی از میان بارانی که مثل پرده فرومی‌ریخت هیچ‌راهی نداشت که بداند رود ته آبکندی عمیق جریان دارد. ولی او حالا می‌دانست. روی لبه‌های سنگی آن علف‌های بیمار و درخت‌های کوچک بازمانده از رشدی روییده بودند و آب آن پایین می‌خروشید. ایسرن را دید که پرید، پشتش را در هوا به عقب قوس داد و نیزه‌اش را بالای سرش گرفت. دید که او شکاف را پشت سر گذاشت، که حداقل چهار گز ترسناک پهنا داشت، روی خزه‌های نمناک و سرخس‌هایی که به سمت مقابل چسبیده بودند غلت زد و با مهارت روی پا بلند شد.»

 «پدر ریکه گفت: «ولی من از نعمت متحدهای وفادار برخوردارم!» و با سر به بانو فینزی اشاره کرد که نهایت سعیش را می‌‌کرد تا راحت به نظر برسد. «حالا هم که دخترم برگشته پیش من.» و با نیشخندی به ریکه نگاه کرد. «پس با وجود این همه غم و غصه‌ای که دارم، ولی خودم رو آدم خوش‌اقبالی به حساب می‌آرم!» و ریکه را محکم در بغل فشرد، سرش را بوسید و زمانی که دیرک‌های کهنه‌ی سقف انبار از صدای فریاد و هورای افراد به لرزه درآمده بود، به نرمی گفت: «فکر کنم خوش‌اقبال‌تر از اونم که لیاقتش رو داشته باشم.» 
ریکه گفت: «فکر کنم من خودم هم دوست دارم لیوان بلند کنم!» و دستش را روی شانه‌ی پدرش گذاشت و از میز بالا رفت و لیوانش را بالای سرش گرفت. آبجو از لیوانش سرریز شد و روی چوب کف‌پوش انبار پاشید، هرچند که از قبل هم آبجو روی آن پاشیده بود و کسی متوجه فرقش نمی‌شد. «به سلامتی همه‌ی شما حرومزاده‌های غمگینی که عین بدبخت بی‌چاره‌ها گم شده بودین، ولی به لطف راهنمایی‌های مهربون ایسرن‌ای فِیل، تونستین راه برگشت پیش منو پیدا کنین!»

دربارهٔ مجموعهٔ نخستین قانون‌:

نخستین قانون، مجموعه‌ای فانتزی اثر جو ابرکرومبی نویسندهٔ بریتانیایی است که اولین جلد آن با عنوان «تیغ شمشیر» در سال ۲۰۰۶ منتشر شد. داستانِ مجموعه نخستین قانون در یک دنیای فانتزی حماسی در حال جنگ و در آستانهٔ یک انقلاب صنعتی رخ می‌دهد. مدت‌ها پیش در دنیای نخستین قانون هم شیاطین زندگی می‌کردند و هم انسان‌ها، سپس صدها یا هزاران سال پیش، ایوزِ نیمه شیطان ـ نیمه انسان افسانه‌ای با قدرت‌های جادویی عظیم خود، شیاطین را از دنیا بیرون راند. سحر و جادو هنوز هم در دنیای نخستین قانون در جریان است، که بر اتصالات طرف دیگر ـ جایی که شیاطین در آن‌جا زندگی می‌کنند ـ متکی است. بااین‌حال ایوز نخستین قانون را زیر پا گذاشت که می‌گفت: «لمس‌کردن طرف دیگر به‌طور مستقیم ممنوع است.» پس از آن مجموعه شهرها و استان‌های آنگلند، میدلندز، داگوسکا، استاریکلند و شهر وست‌پورت در اشتایر در کنار هم اتحادیه‌ای را تشکیل داده‌اند. این پادشاهی قدرتمند یادآور اروپای غربی و مرکزی، به ویژه امپراتوری مقدس روم است. امپراتوری گورکیش، یک امپراتوری گسترده در جنوب اتحادیه، شبیه به امپراتوری‌های بزرگ خاورمیانه در دوران باستان است. سرزمین شمالی نه‌تنها به دست اتحادیه اداره می‌شوند بلکه خودِ شمالی‌ها نیز آن‌جا را در دست دارند و خودشان را «مردم شمالی» معرفی می‌کنند. اشتایر جزیره‌ای بزرگ در شرق اتحادیه است که چندین ایالت و شهر دارد. امپراتوری قدیم که سابقاً در جهان بسیار قدرتمند بوده است، اکنون در غرب اتحادیه ساکن است و به مجموعه‌ای از جنگ سالاران متخاصم تبدیل شده است که همگی برای رسیدن‌ به تاج‌وتخت رقابت می‌کنند. اولین جلد این مجموعه با عنوان «تیغ شمشیر» داستانی از سه قدرت بزرگ این سرزمین یعنی اتحادیه، امپراتوری گورکی و شمالی‌ها است که اخیراً تحت رهبری کینگ بتهود متحد شده‌اند. در این جلد داستان دو جنگ بزرگ تعریف می‌شود. اولین جنگ در شمال بین مردم انحادیه و شمالی در جریان است که به استان شمالی آنگلند حمله می‌‌کنند. دومین جنگ در جنوب بین اتحادیه و امپراتوری گورکی در جریان است که تلاش می‌کنند شهر داگوسکا را فتح کنند. ابرکرومبی در سه‌گانهٔ اول نخستین قانون بر سرنوشت شخصیت‌های مختلفی تمرکز کرده است که در میان درگیری‌های جنگ گرفتار شده‌اند.

خلاصهٔ رمان اندکی نفرت:

داستان رمان اندکی نفرت، پانزده سال پس از وقایع سرزمین سرخ و ۲۸ سال پس از پایان سه‌گانهٔ اصلیِ نخستین قانون رخ می‌دهد و حالا اتحادیه وارد عصر صنعتی شده است. این رمان داستان‌های درهم تنیدهٔ هفت شخصیت را دنبال می‌کند و بیشتر وقایع آن در شمال و سرزمین میانی رخ می‌دهد. تغییرات این دوران سرگیجه آور است. دودکش‌های صنعتی از شهرهای اتحادیه سربرآورده‌اند و دنیا با فرصت‌های جدیدش در جوش‌وخروش است. ملت‌ها متزلزل شده‌اند و با سه جنگ بی‌ثمر علیه استایری‌ها تضعیف شده‌اند و با بهره‌های فاجعه‌بار وام‌های بانکی فلج شده‌اند و دشمنان داخلی نیز دست از سرشان برنمی‌دارند و در حال متلاشی کردنشان هستند. شاه جیزال خوش‌نیت اما بلاتکلیف است و گلوکتا رئیس بی‌رحم سازمان تفتیش عقاید است که واقعاً در سی سال گذشته از کُرسی خود حکومت را چرخانده است. اما این‌که سلطنت غیررسمی او می‌تواند به همین صورت ادامه یابد یا نه؟ سؤالی است که جوابش را در این رمان خواهید یافت. اشرافِ شورای شهر ناآرام شده‌اند و به‌رغم تلاش‌های وحشیانه برای سرکوب بریکرز و برنز، آن‌ها ضربات جسورانه‌ای را به تودهٔ مردم وارد می‌کنند، به این امید که تغییر بزرگی رخ بدهد و اوضاع جامعه را برای همیشه تغییر بدهد. 

اگر از خواندن کتاب اندکی نفرت لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتاب تیغ شمشیر اولین جلد از مجموعهٔ نخستین قانون اثر جو ابرکرومبی نویسندهٔ بریتانیایی است. این رمان فانتزی داستانی از چند شخصیت مختلف است که در میان جنگ‌های اتحادیه با سرزمین‌های شمالی گرفتار می‌شوند. این شخصیت‌ها با افزایش تنش‌های سیاسی و اوج گرفتن جنگ تقریباً هدف مشترکی خواهند داشت و مسیرهایشان با هم تلاقی می‌کند. هر چه داستان جلوتر می‌رود این شخصیت‌ها درگیر داستان‌ها و ماجراهای مختلفی از جمله خیانت می‌شوند. 

• کتاب مه زاد اثری از برندون سندرسون نویسندهٔ آمریکایی است. برندون با انتشار کتاب الانتریس پا به عرصهٔ نویسندگی گذاشت و دنیای کازمیر را خلق کرد. داستان مه زاد در دنیایی پادآرمان شهری می‌گذرد. در شهری که خاکستر دایماٌ از آسمان فرو می‌ریزد، تمام گیاهان قهوه‌ای شده‌اند و مه‌های ماوراءطبیعی هرشب تمام شهر را می‌پوشانند. هزاران سال است که اسکاها را به بردگی گرفته‌اند. هزاران سال است که قدرت مطلق در دستان لرد فرمانروا است.

• کتاب کوئوت شاه‌کش (جلد اول) با عنوان «نام باد» اثر پاتریک راتفوس نویسندهٔ آمریکایی است. داستان نامِ باد از زبان یک شخصیت تعریف می‌شود، پسر بچه‌ای دوازده ساله به نام کوت که پدر و مادرش را از دست داده و مجبور است در خیابان‌ها گدایی کند. کوت موهایی قرمز و چشمانی سبز و البته ویژگی‌‌های جادویی دارد و همین ویژگی‌ها و کارهای عجیب‌وغریبش باعث می‌شود تا در مدرسۀ جادوگری پذیرفته شود و در آن‌جا مهارت‌هایش را تقویت می‌کند و هنرهای رزمی می‌آموزد، اما اتفاقاتی می‌افتد و همه چیز آن‌طور که باید درست پیش نمی‌رود.

دربارۀ جو ابرکرومبی: نویسندهٔ بریتانیایی

نخستين قانون (8)(اندکي نفرت)

جوزف ادوارد ابرکرومبی نویسنده و تدوینگر فیلم بریتانیایی است. او با نوشتن سه‌گانهٔ نخستین قانون به شهرت رسید. رمان دیگر او نیز با عنوان «نیمه شاه» در سال ۲۰۱۵ برندهٔ جایزهٔ لوکوس برای بهترین کتاب نوجوانان شد. ابرکرومبی در لنکستر انگلستان به دنیا آمد و در مدرسهٔ سلطنتی لنکستر و دانشگاه منچستر به تحصیل در رشتهٔ روان‌شناسی پرداخت. او در مصاحبه‌ای عنوان کرد که بسیار به بازی‌های ویدیویی علاقه دارد و بازی‌هایی مانند «عصر امپراتوری» الهام‌بخش او برای نوشتن مجموعهٔ نخستین قانون بوده‌اند. ابرکرومبی قبل از شروع کار به عنوان تدوینگر، در یک شرکت تلویزیونی مشغول به کار بود. زمانی که توانست تدوینگر فیلم مستقل شود، وقت آزاد بیشتری نسبت به گذشته داشت و آن زمان بود که طرح داستانی نخستین قانون را که در دوران دانشگاه نوشته بود بازنویسی کرد. در سال ۲۰۰۲ شروع به نوشتن اولین جلد از این مجموعه کرد و تا سال ۲۰۰۴ آن را تکمیل کرده بود. این جلد در سال ۲۰۰۶ منتشر شد و او در سال ۲۰۰۸ فینالیست دریافت جایزهٔ «جان دبلیو کمپل» برای بهترین نویسندهٔ جدید شد.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (4)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • نگار آذرشب
    • پاسخ به نظر

    یه کتاب خارق‌العاده که از همون اول شما رو محو خودش می‌کنه. این کتاب خیلی شخصیت‌محوره و دسیسه‌های سیاسی محور اصلی این کتابه و چرخش‌های داستان اونو غیرقابل پیش‌بینی کرده.

  • تصویر کاربر

    • برهان جعفری
    • پاسخ به نظر

    نخستین قانون مجموعهٔ دوران جنون، جلد اولش اندکی نفرت یه کتاب فانتزی بسیار قوی، وحشیانه و درعین‌حال خنده‌دار، صادقانه درعین‌حال واقعی. اگر مجموعه تاج و تخت رو دوست دارید، عاشق این کتاب می‌شید.

  • تصویر کاربر

    • افرا فرهامه
    • پاسخ به نظر

    رمانی تاریک، سرگرم‌کننده باشکوه. به‌نظرم باید نخستین قانون رو خونده باشید تا پیچیدگی‌های دنیای این کتاب رو درک کنید. یه کتاب فانتزی بسیار جذاب.

  • 1
  • 2

بریده ای از کتاب (3)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • آیلین شیخ
    • 0

    ایسرن که شروع کرده بود به کندوکاو در جیب‌های آن پیرمرد و نوک زبانش را در شکاف بین دندان‌هایش فرو کرده بود گفت «با این‌که دختری هستی که زور می‌زنه تا بتونه توی مه آینده نفوذ کنه، اصلاً اون چیزی رو که جلوی چشم‌هاته نمی‌بینی. اگه بخوای صبر کنی تا بد به نظر برسن، اون‌وقت دیگه خیلی دیر شده.»

  • تصویر کاربر

    • افرا فرهامه
    • 0

    پرچم‌دار مرد عظیم‌الجثه‌ای بود با چشم‌هایی مشتاق و خونی که روی ریشش ریخته بود و هنوز هم پرچم گرگ سیاه را بالا نگه داشته بود. لیو رو به او به اسبش مهمیز زد، مسیر تبر او را با سپرش سد کرد و با شمشیرش ضربه‌ای به او زد که روی محافظ گونه‌اش جیرجیر کرد. شکاف بزرگی روی صورتش ساخت.

  • تصویر کاربر

    • مهرناز بهروش
    • 0

    این‌جا جای خیرخواهی نبود. این‌جا جای ظریف‌کاری‌های خسته‌کننده و بحث‌های کلامی حوصله‌سربر نبود. جای هیچ‌کدام از نصیحت‌های مادرش درباره‌ی صبوری و احتیاط نبود. در این‌جا همه‌چیز به شکل زیبایی ساده بود. «در جنگ است که هر مردی می‌فهمد واقعاً کیست.» و لیو همان قهرمانی بود که همیشه خوابش را می‌دید.

عیدی