

خنده هایش را برداشت و رفت
انتشارات صداي معاصر منتشر کرد :
که بود این آنا؟ ماندنش آنقدر کوتاه و داستان بودنش اینقدر طولانی؟ روزهایی می پرستیدمش حتی نبودنش را و روزهایی دنیای بدون آنا برایم تیره و تار میشد. دلم آغوش کسی را میخواست که .نبود که نمیدانستم کجاست، زنده است یا مرده و متنفر میشدم از او آنا و دنیایی که برایم ساخته بودند. به کتاب هایش پناه میبردم مجبور بودم صدها صفحه بخوانم تا برسم به جمله ای که آنا با خودکار زیرش را خط کشیده بود تا برسم به صفحه ای که در گوشه اش جمله هایی گاه کوتاه و گاه بلند با خط خوش چیزی نوشته بود. در به در دنبالش میگشتم و گاه جمله ای چنان به وجد می آوردم که پذیرش آنا در کالبدی انسانی غیر ممکن میشد عاشقش میشدم و رفتنش را همچون غیب شدن قدیسهای میپرستیدم آنا در تمام عکسهای دو سال اول زندگی ام خنده ای پهن به دوربین داشت یکدفعه خودش و لبخندهایش گم شده بود. آدمها که یکدفعه نمیروند اول خنده هایشان میرود بعد خودشان.... پس چرا او خنده هایش را برداشت و رفت؟
فروشگاه اینترنتی 30بوک

شاید بپسندید













