نیه توچکا نیزوانوا

(0)

2,200,000ریال

1,980,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
696

علاقه مندان به این کتاب
12

می‌خواهند کتاب را بخوانند
2

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب نیه توچکا نیزوانوا

نشر چشمه منتشر کرد:
نیه توچکا نشر چشمه (نیزوانوا) که در ایران با نام نیه توچکا شناخته شده و قرار بود اولین رمان فیودور داستایفسکی باشد. این اثر واجد ویژگی‌هایی است که نشان دهنده بلوغ داستایفسکی در مقام نویسنده و تکامل و پیشرفت تکنیک‌هایی است که به کار می‌گیرد تا روان شخصیت‌هایش را به تصویر بکشد.
این اثر، با وجود تاثیرپذیری آشکارش از رمان‌های متقدم روسیه و اروپای غربی، درمقایسه با دو نوول یا رمانک قبلی داستایفسکی (پیچارگان/همزاد) اتکای کمتری به سنت رمان نویسی روسیه و اروپای غربی دارد. و نشان دهنده توسعه سبکی است که واقعا متعلق به خود داستایفسکی است. داستایفسکی در این اثر زندگی دختر بچه‌ای تنها را در دل شهر سنت پترزبورگ روایت می‌کند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب نیِه توچکا نیزوانُوا اثر فئودور داستایوفسکی

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

نیِه توچکا نیزوانُوا از سایت گودریدز امتیاز 3.8 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

نیِه توچکا نیزوانُوا از سایت آمازون امتیاز 4.4 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی رمان نیِه توچکا نیزوانُوا:

نیِه توچکا نیزوانُوا رمانی کلاسیک و ناتمام از فئودور داستایوفسکی نویسندهٔ شهیر روسی است. داستایوفسکی کار بر روی این رمان را در سال 1848 آغاز کرد و اولین بخش‌ تکمیل‌شدهٔ آن در پایان سال 1849 منتشر شد. با دستگیری و تبعید داستایوفسکی به اردوگاهی در سیبری به دلیل مشارکت در فعالیت‌های «حلقهٔ پتراشفسکی» دیگر ادامهٔ این رمان نوشته نشد. پس از‌ آزادی و بازگشت در سال 1859، داستایوفسکی دیگر هیچ‌وقت به سراغ نوشتن ادامهٔ این رمان نرفت و این اثر را برای همیشه ناتمام گذاشت. این رمان به سبک «رمان تربیتی» یا «بیلدونگسرمان» نوشته شده است و نویسنده در آن شکل‌گیری تجربیات و احساسات شخصیت اصلی نیِه توچکا را به تصویر می‌کشد.

چرا باید رمان نیِه توچکا نیزوانُوا را بخوانیم؟

با این‌که داستایوفسکی هیچ‌گاه این رمان را تمام نکرد اما این رمان بینشی از پیشرفت اولیهٔ داستایوفسکی به‌عنوان یک نویسنده به خواننده می‌دهد. مضامین، سبک‌های روایی و عمق روان‌شناختی‌ای که داستایوفسکی در این اثر به نمایش گذاشته است بعداً در آثار مهم‌تر او برجسته‌تر شد. قهرمان این داستان مجبور است در طول زندگی‌اش با مسائلی همچون هویت، انتظارات اجتماعی و احساس بیگانگی دست‌وپنجه نرم کند. این مضامین به جامعهٔ امروز ما هم مربوط می‌شوند و همین باعث می‌شود خوانندگان امروزی هم بتوانند با این داستان ارتباط برقرار کنند.

جملات درخشانی از کتاب نیِه توچکا نیزوانُوا:

«پدرم یادم نیست. دو سالم بود که مرد. مادرم یک‌بار دیگر ازدواج کرد. این ازدواج دوم، با این‌که از روی عشق بود، غم‌وغصه‌ی زیادی برایش به همراه آورد. ناپدری‌ام نوازنده بود. سرنوشت عجیبی داشت؛ در میان کسانی که می‌شناختم از همه عجیب‌تر و حیرت‌آورتر بود. او روی عقاید و احساسات اولیه‌ی من در کودکی بسیار تأثیر گذاشت، تأثیرش چنان قوی بود که در تمام زندگی‌ام دیده می‌شد. برای این‌که داستانم بهتر فهمیده شود، قبل از هر چیز، شرح زندگی‌اش را در این‌جا می‌آورم، همه‌ی چیزهایی را که الآن خواهم گفت بعدا از ویولن‌زن معروف،‌ «ب»، شنیدم که در جوانی‌اش رفیق و دوست نزدیک ناپدری‌ام بود. نام خانوادگی ناپدری‌ام یفیماف بود. او در روستای یک ملّاک بسیار متمول در خانواده‌ی یک نوازنده‌ی فقیر به دنیا آمد که، پس از سرگردانی طولانی، در املاک این ملّاک ساکن شده و به ارکستر او پیوسته بود. ملّاک زندگی بسیار باشکوه و مجللی داشت و بیش‌تر از همه، تا سرحد جنون، عاشق موسیقی بود. می‌گفتند او که هرگز روستایش را، حتی به قصد مسکو، ترک نکرده بود یک روز ناگهان تصمیم گرفت به خارج از کشور برود و چند هفته‌ای را کنار چشمه‌ی آب معدنی بگذراند، آن هم فقط برای شنیدن صدای ساز یک ویولن‌زن معروف که روزنامه‌ها خبر داده بودند قرار است در آن‌جا سه کنسرت برگزار کند.»

«یک روز صبح خبر دادند که یفیماف ناپدید شده است و هیچ‌کس نمی‌داند کجاست. جست‌وجو شروع شد، اما هیچ‌جا اثری از او نبود. ارکستر در وضعیت اضطراری قرار گرفته بود؛ نوازنده‌ی قره‌نی‌اش ناپدید شده بود و سه روز بعد از آن، ملّاک ناگهان نامه‌ای از فرانسوی دریافت کرد که با گستاخی دعوتش را رد کرده و با گوشه‌وکنایه اضافه کرده بود که بعد از این در معاشرت با کسانی که ارکستر خانگی دارند بسیار محتاط خواهد بود، چون دیدن استعداد واقعی تحت رهبری کسی که ارزش کار خود را نمی‌داند جالب نیست. در پایان هم یفیماف را مثال زده و نوشته بود ماجرای این هنرمند واقعی و بهترین ویولن‌زنی که او در روسیه دیده دلیل کافی برای درستی حرف‌هایش است. ملّاک بعد از خواندن نامه شگفت‌زده شد. بسیار ناراحت شد و با خود گفت یعنی چه؟ چرا یفیماف، که برایش سنگ‌تمام گذاشته بود و در حقش خوبی کرده بود، این‌طور بی‌رحمانه پیش یک هنرمند اروپایی، که خیلی برای نظرش ارزش قائل بود، به او تهمت زده است! نامه از جنبه‌ی دیگری هم سؤال برانگیز بود؛ می‌گفت که یفیماف واقعاً هنرمندی بااستعداد است و نوازنده‌ی ویولن است، اما نتوانسته‌اند به استعدادش در نواختن ویولن پی ببرند و مجبورش کرده‌اند ساز دیگری بزند.»

«من تنها از طریق احساس و درکت از هنر می‌توانم آن را ببینم. این را به تو و تمام زندگی‌ات ثابت خواهم کرد. تو از زندگی سابقت برایم گفته‌ای. آن موقع هم ناخودآگاه دچار همین یأس و ناامیدی شده بودی. همان موقع بود که اولین معلمت، همان مرد عجیب‌وغریبی که خیلی درباره‌اش به من گفته‌ای، برای اولین‌بار عشق به هنر را در وجودت بیدار کرد و استعدادت را کشف کرد. تو آن موقع هم آن را با همین شدت و سختی‌ای احساس کردی که الآن احساس می‌کنی، اما نمی‌دانستی چه به سرت خواهد آمد. خانه‌ی ملّاک را ترک کردی بدون آن که بدانی چه می‌خواهی و دنبال چه هستی. معلمت هم خیلی زود مرد. او تو را با آرزوهای مبهمت تنها گذاشت و، مهم‌تر از همه، خودت را به خودت نشناساند. احساس می‌کردی باید پا در راه دیگری بگذاری، در راهی فراخ‌تر، احساس می‌کردی برای اهداف دیگری ساخته شده‌ای، اما نمی‌دانستی چگونه باید این کار را بکنی و در اندوه خود از همه‌ی چیزهایی که آن موقع دوروبرت را گرفته بود متنفر بودی. شش سال فقر و نداری‌ات بیهوده سپری نشد. مطالعه کردی، فکر کردی، خودت و توانایی‌هایت را شناختی و حالا هنر و هدفت را درک می‌کنی.»

خلاصهٔ رمان نیِه توچکا نیزوانُوا‌:

نیِه توچکا شخصیت اصلی این داستان است و شما در این رمان زندگی، تجربیات و چگونگی شکل گرفتن احساسات این شخصیت را خواهید خواند. کتاب از دوران کودکی نیِه توچکا تحت سلطهٔ ناپدری‌اش یفیماف آغاز می‌شود؛ یک موسیقی‌دان شکست‌خورده که خود را نابغه‌ای نادیده‌‌گرفته‌شده می‌داند. کمی بعد نیِه توچکا که تبدیل به دختری جوان شده به‌طرز عجیبی مجذوب یک مرد دائم‌الخمر می‌شود که او را به استثمار و خانواده‌اش را به فقر می‌کشاند. اما هنگامی که یک خانوادهٔ اشرافی او را نجات می‌دهند، سوءاستفاده‌های روانی‌ای که نِیه توچکا تا به آن روز تجربه کرده است به شیوه‌ای ظریف‌تر ادامه می‌یابد و او محکوم می‌شود که مانند یک بیگانه به زندگی‌اش ادامه دهد. او تبدیل به تماشاگری منزوی در یک جامعهٔ پر زرق‌وبرق می‌شود. این رمان با این‌که قرار بود بیش‌تر از این باشد اما ناتمام ماند و حاوی مضامین مهمی است که بر رمان‌های بعدی داستایوفسکی نیز تأثیر گذاشته است.

اگر از خواندن کتاب نیِه توچکا نیزوانُوا لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتاب نازنین اثر دیگری از فئودور داستایوفسکی نویسندهٔ روسی است. داستان نازنین در کنار شب‌های روشن یکی از مشهورترین داستان‌های کوتاه داستایوفسکی است که در سال 1876 منتشر شد. نازنین چیزی بین داستان و یادداشت است. در مقدمۀ داستان می‌فهمیم که راوی داستان خود آدمی پریشان است و می‌خواهد همراه ما، ماجرا را طی روند بازگویی داستان بفهمد و برای خودش هم روشن کند.

• کتاب قمارباز اثر دیگری از فئودور داستایوفسکی نویسندهٔ روسی است. داستان قمارباز دربارۀ معلمی جوان است که به استخدام یک ژنرال سابق در می‌آید. این کتاب شاهدی بر اعتیاد خود داستایوفسکی به قمار است و از جهاتی فراتر از یک کتاب است چون داستایوفسکی این رمان را در سال 1866 به سختی و به سرعت فقط در 26 روز نوشت تا بتواند بدهی‌های قمارش را بپردازد.

• کتاب قلب ضعیف و بوبوک اثر دیگری از فئودور داستایوفسکی نویسندهٔ روسی است.  داستان بلند بوبوک اولین بار در سال 1873 در خودنوشت داستایوفسکی منتشر شد.  قلب ضعیف نیز  در سال 1848 منتشر شد و داستایفسکی این داستان حیرت‌انگیز را در بیست‌وهفت سالگی نوشت و یکی از اولین آثار او بود که با اقبال جامعه ادبی آن روزگار روسیه مواجه شد.

دربارۀ فئودور داستایوفسکی‌: نویسندهٔ روسی

نيه توچکا نيزوانوا

فئودور میخایلوویچ داستایوفسکی که نام او در ایران به‌صورت فیودور، داستایِوفسکی و داستایِوسکی نیز تلفظ بزرگ‌ترین نویسندهٔ ادبیات روسی است. امروزه نام او بیشتر داستایوفسکی تلفظ یا نوشته می‌شود. داستایوفسکی یکی از بزرگ‌ترین رمان‌نویسان و روان‌شناسان ادبی جهان است. درون‌مایه آثار او بیشتر مسائل عمیق سیاسی، اجتماعی و مذهبی است و زندگی شخصیت‌های داستان‌هایش عموماً تحت لقای روان‌شناسی شکنجه شکل‌گرفته است. زندگی او به طور عمده به دو بخش کلی تقسیم می‌شود. قبل و بعد از زندانی شدنش. او فرزند یک پزشک بود و در سال 1821 در مسکو متولد شد. پدرش او را به آکادمی مهندسی نظامی سن‌پترزبورگ فرستاد و او در سال 1843 از همان آکادمی فارغ‌التحصیل شد. اما ازآنجایی‌که روح او از ابتدا قرین ادبیات بود، بلافاصله از سمت افسری استعفا داد و تن به زندگی بسیار بی‌ثبات به‌عنوان یک نویسنده داد. اولین کتاب او که در ایران با دو نام «مردم فقیر» و یا «بیچارگان»، ترجمه شده است در سال 1846 منتشر و با تحسین منتقدان روبه‌رو شد. در سال 1847 اون در محافل سوسیالیستی به‌قصد مخالفت با نظام رعیت‌داری به فعالیت پرداخت. این محفل در 23 آوریل 1849 گریبان او را گرفت و او به‌خاطر مشارکت در تبلیغات سوسیالیستی غیرقانونی یک گروه سوسیالیستی دستگیر شد. او بعد از گذراندن هشت ماه در زندان، به جرم عضویت در این گروه، به اعدام محکوم شد اما بعداً مشخص شد که این ماجرا نوعی نمایش به‌خاطر تنبیه روانی و شکنجه روحی زندانیان بوده است. تجربیات او درباره این اعدام ساختگی در کتاب ابله منعکس شده است. او چهار سال در یک اردوگاه کار اجباری دوران محکومیتش را گذراند و بعد از آن هم چهار سال خدمت نظامی پشت سر گذاشت. دوره محکومیت راسکولنیکوف در سیبری نیز که در انتهای کتاب جنایت و مکافات آمده، بر اساس تجربه خود داستایوفسکی در زندانی مشابه در سیبری است.

آثار داستایوفسکی:

زندان بر روی سلامت، افکار، شخصیت و عقیده‌های داستایوفسکی تأثیر به سزایی گذاشت. او در زندان اولی حمله صرع را تجربه کرد و همچنین نگرش سیاسی‌اش تغییر یافت و موضع رادیکال سوسیالیستی‌اش را که منجر به دستگیری‌اش شده بود رها کرد و دیدگاهی محافظه‌کارانه نسبت به ارزش‌های سنتی اتخاذ نمود. زندان و سیبری زندگی داستایوفسکی را تغییر داد. آثاری که او قبل و بعد از تبعیدش نوشته، تفاوت فاحشی با هم دارند. او با رویکرد چند صدایی داستان می‌نویسد و با لحنی متضاد بین شخصیت‌هایش، مفاهیم مختلفی را بیان کرده و به خوانندگانش یاد می‌دهد از قضاوت‌های ساده انگارانه عبور کنند. داستایوفسکی بیشتر به خاطر سبک مخصوصش معروف است. توانایی او در بیان روانشناسانهٔ احساسات ظریف افراد شکست خورده و باز تولید وجود افراد مهجور جامعه به گونه‌ای وحشتناک و واقعی تنها ویژگی کار داستایوفسکی است. داستایوفسکی را پیرو راه گوگول می‌دانند و داستایوفسکی شیفته‌ٔ گوگول بود و این امر بر کسی پوشیده نیست. او همواره توجه‌اش را به طبقهٔ پایین جامعه می‌داد و محیط محقر و زندگی مملو از سختی آن‌ها را به تصویر می‌کشید. تنها تفاوت میان آن دو لحن کارناوالیستی (هر نوع کنش از سوی توده مردم را می‌توان کارناوال نامید.) و اغراق شدهٔ او در بازتاباندن یا توصیف کردن عذاب‌های اعضای طبقات پایین جامعه است. داستایوفسکی سرانجام در سال 1881 و بعد از ابتلا به بیماری‌های مختلفی مثل سل و برونشیت مزمن بر اثر خون‌ریزی ریه درگذشت.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی