نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات هوپا منتشر کرد:
بهنام فکرش را هم نمیکرد شنای او و دوستانش در کانال آب بیرون شهر، پای او را به ماجرایی چنین رعبآور باز کند؛ ماجرایی که از جنگل نزدیک کانال شروع میشود. همهچیز از آن علامتی شروع میشود که بهنام خیال کرده کسی از لابهلای درختهای جنگل هزارتو برایش فرستاده. او پا به جنگل میگذارد و در آن تیرگی حاکم به خانهای مخوف میرسد؛ خانهای که رازهای غریبی را در خود پنهان دارد.
سیامک گلشیری در خانهای در تاریکی راوی ماجرایی هولآور است، هولی آمیخته به افسون که هراسش گریبان خواننده را رها نخواهد کرد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
خانهای در تاریکی از سایت گودریدز امتیاز ۳.۲ از ۵ را دریافت کرده است.
خانهای در تاریکی رمانی در ژانر وحشت اثر سیامک گلشیری نویسندهٔ ایرانی است. این کتاب داستان یک خانواده است و نویسنده در آن حادثهای را به تصویر کشیده که زندگی این خانواده را برای همیشه تغییر میدهد. راوی این داستان یک دختر است، که تعریف میکند چطور به صدا در آمدن زنگِ در خانهشان در یک نیمهشب و با ورود دختری به خانهشان، چه بلایی بر سر پدر و مادرش آمده و چه اتفاقی برای خانوادهشان افتاده است. راوی دیگر داستان بهنام است، که مخفیانه برای شنا به همراه دوستانش به کانال میرود و سر از خانهٔ دخترک درمیآورد.
سیامک گلشیری یکی از معدود کسانی است که در ژانر وحشت مینویسد. او در این رمانِ جذاب داستانی ترسناک از سرنوشت شوم خانوادهای را به تصویر کشیده است. اگر به خواندن رمانهای ترسناک علاقه دارید، خواندنِ این کتاب جذاب را از دست ندهید.
«قصهی مادرم اینجوری شروع میشد: خیلی وقت پیشها کنار یه جنگل، تو یه خونهی خیلی بزرگ، یه خونواده زندگی میکردن که خیلی همدیگه رو دوست داشتن، درست مثل همهی داستانها که اولش همهچی خیلی خوبه. ولی یه شب اتفاقی میافته که زندگی اون آدمها رو عوض میکنه. طرفهای نیمهشب، وقتی همهشون خواب بودن، صدای زنگِ درِ خونه بلند میشه. همه از جاشون میپرن و میآن کنار در. مرد خونواده با زنش و دو تا دخترهاش. مرده میپرسه کیه و از پشت در صدای دختری رو میشنون که خواهش میکنه درو باز کنن. مادره میخواسته درو باز کنه، ولی پدره ازش میخواد این کارو نکنه. میگه ممکنه آدمهای دیگهای هم باهاش باشن و یه جایی توی تاریکی قایم شده باشن و از این حرفها. ولی دختره بازم التماس میکنه درو باز کنن. مادره طاقت نمیآره، میره جلو و درو باز میکنه و چشمش میافته به یه دختری که دو سه سالی از دخترهای خودشون بزرگتر بوده.»
«خوابوبیدار بودم که چیزی به شیشه خورد. چشمهایم را باز کردم. گمان میکردم خواب دیدهام. در تاریکی زل زده بودم به سقف که دوباره همان صدا را شنیدم. بلند شدم رفتم کنار پنجره. آهسته بازش کردم و سرم را بردم بیرون. افشین ایستاده بود وسط کوچه و سرش را گرفته بود بالا. تازه آنوقت بود که یادم آمد خوابم برده بوده. گفت: «دو ساعته دارم سنگ میزنم به شیشه.»
برگشتم و به درِ بستهی اتاقم نگاه کردم و بعد سرم را تا جایی که میشد بردم بیرون. آهسته گفتم: «بقیه کجان؟»
داشت انتهای کوچه را نگاه میکرد، بعد سرش را بالا گرفت. گفت: «امید نمیآد. دانیال و بامداد سر کوچهن.»
نگاهی به سرِ کوچه انداختم. کسی آنجا نبود، اما صدایشان را میشنیدم. گفتم: «سهسوته میآم.»
پنجره را که میبستم شنیدم گفت: «بجم، بابا!»
رفتم دم کمد، مایواَم را همان سرِ شب پوشیده بودم. شلوارم را عوض کردم و رفتم سمت در. بعید میدانستم پدرم آن موقع بیدار باشد. آهسته دستگیره را چرخاندم. امیدوار بودم صدای تلق همیشگیاش درنیاید.»
«نشستم پشت فرمان. همین که ترمز دستی را دادم پایین و دنده را خلاص کردم، ماشین راه افتاد. چشمم به افشین و دانیال و بامداد افتاد که داشتند ماشین را از جلو هل میدادند. از پارکینگ که بیرون آمدم، فرمان را پیچاندم به چپ و زدم روی ترمز. داشتم از همانجا به بالا، به پنجرههای تاریکِ آپارتمانمان، نگاه میکردم که دیدم افشین زد به شیشه. گفت: «صندوق عقبتو بزن.» دستم را بردم پایین و اهرم را کشیدم. هنوز نگاهم به پنجرهی اتاقم بود که در تاریکی فرورفته بود. فکر کردم محال است کسی دستکم تا چهار پنج ساعت دیگر از خواب بیدار شود و بیاید سروقت تختخواب من. صدای بسته شدن درِ صندوقعقب را که شنیدم، برگشتم. هر سه نفرشان شروع کردند به هل دادن. پایم را از روی پدال ترمز برداشتم. ماشین داشت بهسرعت به طرف سر کوچه حرکت میکرد. همینکه پیچیدم توی بلوار، زدم روی ترمز. افشین درِ جلو را باز کرد و نشست. دانیال و بامداد نشستند عقب. بامداد زد به شانهام.»
خانهای در تاریکی رمانی ترسناک دربارهٔ سرنوشت یک خانواده است. بهنام و سه دوستش قرار گذاشتهاند که نیمهشب و بیخبر از دیگران، برای شنا به کانال خارج از شهر بروند و تا صبح نشده دوباره به خانه برگردند و به رختخواب بروند. دوستان بهنام نیمهشب به سراغش میآیند و آنها پنهانی با ماشین بهنام به کانال میروند. اما آنجا با چیزی مشکوک روبهرو میشوند که لای درختهای اطراف کانال برق میزند و سرنوشت آنها را به خانهای عجیبوغریب میکشاند که قصههای وحشتناک مختلفی دربارهاش وجود دارد؛ از جمله قصهٔ دختری که وقتی با خانوادهاش آنجا بوده، اول پدر و مادرش و بعد هم خودش ناپدید شدهاند. آیا این حقیقت دارد یا فقط یک داستان برای ترساندن دیگران است؟
• کتاب رُژ قرمز اثر دیگری از سیامک گلشیری نویسنده و مترجم ایرانی است. این رمان بیست و دو داستان کوتاه دارد و او در داستانهایش از دیدار اتفاقی، همکلامی با یک رانندهٔ تاکسی در دل شب و زندگیهای در حال فروپاشی میگوید و با روایتهای جذاب و خواندنیاش بار دیگر خواننده را به دنیای قصههای متفاوتش میکشاند.
• کتاب آخرین رؤیای فروغ رمان دیگری از سیامک گلشیری نویسندهٔ ایرانی است. داستان این رمان دربارهٔ زن میانسالی به نام فروغ است که حال جسمی مساعدی ندارد و دچار فراموشی شده است. کل خانوادهاش قرار است در ویلایی دور هم جمع شوند تا شرایط را بررسی کنند که متوجهٔ رازهایی میشوند که مادرشان سالها از فرزندانش پنهان کرده است.
• کتاب چهرهی پنهان عشق اثری دیگری از سیامک گلشیری نویسنده و مترجم ایرانی است. این رمان داستان پسر جوان و ثروتمندی به نام پیام است که پس از برهمزدن نامزدیاش اتفاقات عجیبی برایش رخ میدهد. سیامک گلشیری بار دیگر با نثر زیبا و خواندنیاش، شما را با عشق و نفرت آشنا میکند.
سیامک گلشیری در سال 1347 در اصفهان به دنیا آمد. او نویسنده و مترجم ایرانی، پسر احمد گلشیری و برادرزادهٔ هوشنگ گلشیری است که هر دو در زمینهٔ ترجمه فعالیت داشتند، بنابراین میتوان اینطور گفت که او در یک خانوادهٔ فرهنگی متولد شد. دوران کودکیاش را در اصفهان سپری کرد و بهخاطر تغییر شغل پدرش زمانی که شش ساله بود به همراه با خانواده به تهران آمد. بعد از انقلاب در سال 1359 به اصفهان بازگشت و در اواخر دورهٔ دبیرستان به سراغ فعالیتهای نمایشی رفت. پس از دبیرستان شروع به آموختن زبان آلمانی کرد و در سال 1369 تصمیم گرفت در رشتهٔ زبان آلمانی به تحصیل بپردازد و در همین راستا به ادبیات علاقهمند شد. او مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشدش را در رشتهٔ زبان آلمانی اخذ کرد و از سال 1370 فعالیت ادبی خود را شروع کرد. اولین اثرش داستانی کوتاه با نام «یک شب، دیروقت» بود که در سال 1373 در مجلهٔ آدینه منتشر شد. داستانهایش تاکنون در مجلات و روزنامههای مختلفی از جمله «گردون»، «دوران»، «کارنامه»، «زنان» و «کلک» منتشر شده است. از این نویسنده تاکنون بیش از بیست رمان منتشر شده است و آثارش برندهٔ جوایز ادبی زیادی از جمله جایزهٔ مهرگان ادب و جایزهٔ یلدا شده است.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.