نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات خانه هنر مد منتشر کرد:
بازپرس، طی آن جنگ بیپایان، انواع و اقسام احساسات را تجربه كرده بود. او در كسوت یك جوان آرمانگرا راهی جبهه شده بود، كسوتی معمول در طبقه اجتماعی وی. در ابتدا تنها وطنش بای او اهمیت داشت، نیز تمام آرمانهای بزرگ همراه با آن: شرافت، خانواده، سنت. فكر میكرد آدمها و منافع شخصی حقیرشان باید به این آرمانها گردن نهند. اما بعد در سنگرها با همین آدمها همنشین شده و گاه جانب آنها را گرفته بود. حتی یكی دو بار هم از خودش پرسیده بود آیا رنجهای این آدمها محترمتر از آرمانهایی نیست كه به نامشان چنین رنجهایی بر آنها روا داشته میشود؟
ژان-کریستوف روفن رمان قلادهی سرخ را در صدمین سالگرد جنگ جهانی اول منتشر کرد، رمانی کوتاه اما کوبنده در محکومیت جنگ که به وحشیگری انسان و کشمکش های قلبی او در میدان نبرد می پردازد. روفن در این داستان نظام و دولتمردانی را به باد انتقاد می گیرد که بهترین تشویق ها و تمجیدها و نشان های خود را برای کسانی کنار گذاشته اند که بیش از همه خون همنوعان خود را ریخته اند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
قلادهی سرخ از سایت گودریدز امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.
قلادهی سرخ از سایت آمازون امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.
قلادهی سرخ رمانی از ژان کریستف روفن پزشک، دیپلمات، مورخ و جهانگرد فرانسوی است که به خاطر بنیانگذاری سازمان «پزشکان بدون مرز» در جهان به شهرت رسید. این رمان در سال 2015 منتشر شد و آن را یک داستان به یادماندنی و غیرعادی در مورد جنگ و تأثیر آن بر مردم میدانند. نویسنده در این رمان به عمق موضوعاتی همچون وفاداری و عشق نفوذ کرده است و جنگ، عشق و پیامدهای خشونت را بررسی کرده است. داستان این کتاب در طول جنگ جهانی اول اتفاق میافتد و از دیدگاه سربازی بیان میشود که خود را در شبکهای پیچیده از دوراهیهای اخلاقی و روابط شخصی مییابد.
«قلادهی سرخ داستانی بهیادماندنی و غیرمعمول در مورد جنگ است و آنچه بر سر ما میآورد. این کتاب اثر یک نویسندهٔ پرفروش و بنیانگذار «پزشکان بدون مرز» است.» - ایندیپندنت
«یک جواهر کوچک فوقالعاده که میتواند هر کاری که یک رمان طولانی انجام میدهد را در طول همین داستان کوتاه بیان کند... هر کسی این کتاب را بخواند بسیار خوششانس است که میتواند قدرت قلادهی سرخ را تجربه کند.» - شِلف اِورنس
«یک معجزهٔ کوچک و برازنده، یک بازی اخلاقی که بسیار ماهرانه نوشته شده است.» - آیریش تایمز
«روفن در «قلادهی سرخ» رمانی ظریف و شاعرانه را به تصویر کشیده است و آنچه ما را انسان کرده، بررسی میکند.» - اکسپرس فرانسه
«ژان کریستف بدون جلوههای ویژه، با سادگی و لذتی ناب داستانی نوشته است که در آن وفاداری و افتخار را بررسی میکند.» - فیگارو فرانسه
«روفن با ترکیب پیچیدهٔ اعتقادات سیاسی و ایدئولوژیهایی که گاهی بهطور خشونتآمیز در خط مقدم در هم میآمیزند، بهترین اثر خود را خلق کرده است.» - کایرکاس ریویوز
این رمان دیدگاهی متفاوت از جنگ جهانی اول ارائه میکند و نویسنده در آن به پیچیدگیهای اخلاقی و تأثیرات روانی جنگ پرداخته است. روفن شخصیتهایی پیچیده ساخته است که تجربیاتشان به خوانندگان اجازه میدهد تا با آنها ارتباط برقرار کنند و در مورد ماهیت عشق و فداکاری به تأمل بپردازند. همچنین این رمان پیرامون موضوعاتی مانند پیامدهای خشونت، جستوجوی معنا در میان هرجومرج و انعطافپذیری روح انسانی میچرخد و خوانندگان را به تأمل در این جنبههای ضروری زندگی ترغیب میکند.
«در ساعت یک بعدازظهر، با آن گرمایی که داشت شهر را از پا درمیآورد، زوزههای سگ بهراستی تحملناپذیر بود. سگ از دو روز پیش به آنجا، میدان میشله، آمده و از دو روز پیش تاکنون یکسره واقواق کرده بود، سگی درشت و قهوهای رنگ و کوتاهمو، بدون قلاده و با یک گوشِ پاره. او به شکلی منظم و کم و بیش هر سه ثانیه یک بار، با صدایی بم و دیوانه کننده، عوعو میکرد. دوژو از آستانهی درِ پادگان سابق (که در روزهای جنگ به زندان جاسوسان و سربازان فراری بدل شده بود) چند سنگ بهسوی سگ انداخته بود، اما این کارها راه به جایی نمیبردند. وقتی سگ احساس میکرد سنگی دارد نزدیک میشود، لحظهای عقب مینشست و بعد با صدایی بلندتر از قبل واقواقش را از سر میگرفت. فقط یک نفر در ساختمان زندانی بود و از ظاهر او هم برنمیآمد که قصد گریز داشته باشد. شوربختانه زندان جز دوژو نگهبان دیگری نداشت و وجدان کاری او هم اجازه نمیداد از آنجا دور شود. دوژو برای آنکه حیوان را بتاراند یا واقعاً او را بترساند هیچ راهی سراغ نداشت. در آن گرمای خرماپزان، هیچکس خطر بیرونآمدن از خانه را به جان نمیخرید. عوعوهای سگ در خیابانهای خالی دیواربهدیوار منعکس میشد. دوژو لحظهای به این فکر افتاد که از تپانچهاش استفاده کند، اما اکنون روزگار صلح بود: از خود میپرسید آیا واقعاً اجازه دارد اینگونه، در وسط شهر، دست به شلیک بزند، حتی به یک سگ؟»
«دوژو در را دوباره بست و سرش را بین دستها گرفت. عوعوی سگ موجب شده بود میگرنش عود کند. به سبب کمبود نیرو، هرگز کسی جایگزین او نشده بود. شبها در دفترش میخوابید، روی یک تشک حصیری که در ساعات روز آن را در گنجهای فلزی جای میداد. در دو شب اخیر، صدای سگ خواب را به چشمانش حرام کرده بود. پیرتر از آن بود که بتواند اینجور بیخوابیها را تحمل کند. او صادقانه فکر میکرد که آدم بعد از پنجاهسالگی باید از این قِسم مصیبتها معاف شود. تنها امیدش این بود که آن افسر هر چه زودتر از راه برسد، افسری که او را برای بازپرسی فراخوانده بودند. پرین، دختری که در نوشگاه مارونیه کار میکرد، صبح و عصر از وسط میدان میگذشت و برای دوژو قدری شراب میآورد. نگهبان باید تحمل میکرد. دخترک بطریها را از پنجره به او میداد و دوژو بییک کلمه حرف پولش را میپرداخت. از ظاهر دختر برنمیآمد که از حضور سگ نگران باشد و حتی عصر روز اول ایستاده بود تا حیوان را نوازش کند. اهالی شهر جبههشان را انتخاب کرده بودند. آنها نمیخواستند در سنگر دوژو بایستند. زندانبان بطریهای پرین را زیر میزش گذاشته بود و مخفیانه برای خودش شراب میریخت. نمیخواست اگر افسر سرزده از راه رسید، حین میگساری غافلگیر شود. کمخوابی چنان رمقش را گرفته بود که اطمینان نداشت صدای آمدن او را بشنود.»
«دوژو به سمت یک میز تحریر با در کرکرهای شتافت، آن را باز کرد و پوشهای را به افسر داد. جلد مقوایی پوشه غلطانداز بود، چون در واقع فقط دو سند داخل آن به چشم میخورد: صورتجلسهی ژاندارمها و دفترچهی نظامی زندانی. بازپرس بهسرعت هردوشان را خواند. چیزی در آنها یافت نمیشد که خودش پیشتر از آن باخبر نباشد. از جا بلند شد و دوژو نیز بهطرف دسته کلید جَست. اما افسر، به جای رفتن به سمت سلولها، به پنجره رو کرد.
«باید این را باز کنید. آدم اینجا خفه میشود.»
«به خاطر آن سگ است، قربان...»
زیر آن آفتاب سوزان، حیوان لحظهای از واقواقکردن بازنمیایستاد. وقتی میخواست نفسی تازه کند، زبانش آویزان میشد و نفسنفسزدنش آشکارا به چشم میآمد.
«شما فکر میکنید از چه نژادی است؟ به نظر یک براک وایمار میآید.»
«در کمال احترام عرض میکنم که به نظر بنده احتمالاً دورگه است. اینجور سگها در حومهی شهر زیاد پیدا میشوند. بیشترشان سگ گلهاند. البته به درد شکار هم میخورند.» به نظر نمیرسد که افسر حرف او را شنیده باشد.»
قهرمان داستان یک سرباز است که در طول جنگ با زنی مرموز روبهرو میشود. زنی که زندگیاش با واقعیتهای وحشیانهٔ جنگ درهم آمیخته است. تعاملات این دو نفر مبارزههای افرادی را برجسته میکند که سعی میکنند از هرجومرج و درگیری جان سالم بدر ببرند و با موضوعاتی همچون احساسات و وفاداری دستوپنجه نرم میکنند. روفن در خلال داستانش تأثیر روانی جنگ بر مردم را مشخص میکند و به تضاد بین مفاهیم عاشقانهٔ قهرمانانه، حقایق تلخ و اغلب دردناک زندگی نظامی پرداخته است. قلادهی سرخ نماد اقتدار و مسئولیت است و به عنوان استعارهای برای سفر شخصیتها از طریق عشق و خشونت عمل میکند. این رمان درنهایت بازتابی تکاندهنده از تأثیرات پایدار جنگ و ظرفیت انسانها برای مقاومت در میان ناامیدی است.
در سال 1919، در شهر کوچکی در استان بِریِ فرانسه، در زیر گرمای طاقتفرسای تابستان، یک قهرمان جنگ در یک پادگان متروکه زندانی شده است. جلوی در زندانش سگی ژولیده شب و روز پارس میکند. فرسنگها دورتر از محل نگهداری او، در حومهٔ فرانسه، یک زن جوان فوقالعاده باهوش، امیدوار و منتظر بر روی زمینی کار میکند. یک قاضی که جنگ اصولش را بهشدت متزلزل کرده است به مکان نامعلومی سفر میکند تا برخی از امور را که بهتر است فعلاً در موردشان حرفی نزنیم، سامان دهد. قلادهی سرخ داستان این سه شخصیت است که در میان آنها سگی ژولیده هم میچرخد و هیچکدام نمیدانند که آن سگ ژولیده کلید سرنوشتشان را در دست دارد. قلادهی سرخ روایتی ساده و لذتبخش دربارهٔ روح انسان و اثری عمیق دربارهٔ وفاداری و عشق است.
• کتاب دور دنیا با شاه زیبلین اثر دیگری از ژان کریستف روفن پزشک، دیپلمات، مورخ و جهانگرد فرانسوی است. او در این کتاب تاریخی حکایت پادشاه ماداگاسکار در محضر بنجامین فرانکلین را بازگو میکند. شاه زیبلین شاهی است که اصلاً دوست ندارد شاه بماند و فرانکلین به روایت زندگی او گوش میدهد.
• کتاب برزیل سرخ اثر دیگری از ژان کریستف روفن پزشک، دیپلمات، مورخ و جهانگرد فرانسوی است. او در این کتاب عشق و احساس و عاطفه را با تاریخ، سیاست، نبرد و استعمار درهم آمیخته و داستانی حیرتانگیز خلق کرده است. این کتاب روایتی از زندگی بومیان آمریکا و بازتابی از رفتار استعمارگران فرانسوی در قرن شانزدهم است.
ژان کریستف روفن پزشک، دیپلمات، مورخ، رماننویس و جهانگرد فرانسوی در 1952 به دنیا آمد. او نمایندهٔ سازمان «اقدام علیه گرسنگی» است و یکی از اولین اعضای سازمان «پزشکان بدون مرز» بود و همچنین عضوی از آکادمی فرانسه است. روفن در بورژ به دنیا آمد و نزد پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کرد چون پدرش خانواده را ترک کرده بود و مادرش در پاریس کار میکرد. پدربزرگ او پزشک و عضو مقاومت فرانسه در طول جنگ جهانی دوم بود. در سال 1977 روفن پس از اتمام دورهٔ پزشکی بهعنوان پزشک داوطلب به تونس رفت. او اولین مأموریت بشردوستانهٔ خود را در اریتره رهبری کرد. او که فارغالتحصیل انستیتوی سیاسی پاریس بود در سال 1986 مشاور وزیر امور خارجه در امور حقوق بشر شد و اولین کتابش با عنوان «دام بشردوستانه» نیز منتشر شد؛ مقالهای در مورد خطرات سیاسی اقدامات بشردوستانه. او به عنوان پزشک یکی از پیشگامان جنبش «پزشکان بدون مرز» است که مأموریتهای زیادی را به شرق آفریقا و آمریکای لاتین رهبری کرده است. دکتر ژان کریستف روفن در 18 سپتامبر 2020 رئيس بنیاد شرکت «سانوفی اسپویر» شد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.