اگر پزشک نمی شدم

(0)

2,000,000ریال

1,800,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
398

علاقه مندان به این کتاب
4

می‌خواهند کتاب را بخوانند
2

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب اگر پزشک نمی شدم

انتشارات کرگدن منتشر کرد:
اگر پزشک نمی‌شدم فقط درباره پزشکان و شغل آنها نیست؛ درباره همه آدم‌ها و همه شغل‌های عالم است و پزشک بودنِ نویسنده صرفاً بهانه‌ای است برای نوشتن و تحلیل قصه‌هایی که به همه‌کس و همه‌چیز ربط پیدا می‌کند. قصه‌هایی درباره پدربزرگ‌ها، مادربزرگ‌ها، مادرها، پدرها، بچه‌ها، باهوش‌ها، خوشگل‌ها، خوش‌شانس‌ها، بدشانس‌ها، راست‌ها، چپ‌ها و البته پزشک‌ها. این کتاب بیش از هر چیز دیگری درباره تغییر است، درباره دیگر شدن! درباره اینکه خانواده‌هایمان، همسرانمان، فرزندانمان، شغلمان، ثروتمان، ژن‌هایمان، محله و کشورمان چگونه ما را تغییر می‌دهند. کتاب حاصل تأملات نویسنده در قصه‌های زندگی‌اش به‌عنوان یک پزشک مغز و اعصاب و در تجربه‌های شغلی با بیمارانش است.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب اگر پزشک نمی‌شدم اثر سیدرضا ابوتراب

اگر پزشک نمی‌شدم ترکیبی از داستان و زندگینامه اثر دکتر رضا ابوتراب متخصص مغز و اعصاب است که در سال 1403 منتشر شد. دکتر ابوتراب در این کتاب به موضوعاتی مانند تغییر و دیگرشدن پرداخته است و نشان می‌دهد خانواده، اطرافیان، شغل، ثروت، ژن و کشور چگونه می‌توانند بر زندگی یک فرد تأثیر بگذارند. این کتاب حاصل تأملات او در حوادث زندگی‌اش به عنوان یک پزشک و متخصص مغز و اعصاب است و در خلال داستان‌های این کتاب به تجربیات شغلی خود با بیمارانش نیز پرداخته است.

چرا باید کتاب اگر پزشک نمی‌شدم را بخوانیم؟

داستان‌های این کتاب ساده و گیرا و حاصل سال‌ها رنج‌کشیدن، کتاب خواندن و مطالعهٔ نویسنده برای پزشک‌شدن است. اگر پزشک نباشید این کتاب برایتان داستان‌‌هایی شیرین و خواندنی دارد و داستان‌های آن را در کمتر کتابی پیدا خواهید کرد. اگر پزشک باشید این کتاب برایتان یادآور خاطراتی جالب خواهد بود.

جملات درخشانی از کتاب اگر پزشک نمی‌شدم:

«می‌گویند اگر جواب درست می‌خواهید، باید سؤال درست بپرسید و نتیجهٔ غلط پرسیدن غلط شنیدن است و بسیاری از سؤال‌های غلط اندر غلط با «اگر» آغاز می‌شوند: مثل اگر پزشک نمی‌شدم، اگر یازده سپتامبر اتفاق نمی‌افتاد، اگر خسروپرویز نامهٔ پیامبر را پاره نمی‌کرد، اگر چنگیز قبل از حمله به ایران وبا می‌گرفت و می‌مرد، اگر مصدق با انگلیس توافق می‌کرد و کودتا نمی‌شد، اگر شاه به‌علت یک موتاسیون شانسیِ ناقابل به یکی از نادرترین سرطان‌های خون عالم، یعنی لنفوم والدنشتروم که شیوع آن یک در سه‌میلیون است، مبتلا نمی‌شد، اگر انقلاب نمی‌شد، اگر جنگ نمی‌شد، اگر نطفهٔ صدام منعقد نمی‌شد، و ... اصلاً لازم نیست این اگرها به بزرگی اگرهای بالا باشند، چون در زندگیِ معمولیِ همهٔ ما هم اگرهای فراوانی پیدا می‌شود. مثلاً اگرهای زندگی من از این قبیل‌اند: اگر روز کنکور خواب می‌‌ماندم و به جلسهٔ امتحان نمی‌رسیدم و پزشکی قبول نمی‌شدم و به سربازی می‌رفتم، اگر پدرِ مادرم با پدرِ پدرم دوست نمی‌شدند و درنتیجه پدر و مادرم با هم ازدواج نمی‌کردند و من به وجود نمی‌آمدم، اگر خواهرِ پریوش شاگرد پدرم نبود و من هرگز پریوش را نمی‌دیدم و با او ازدواج نمی‌کردم، اگر وقتی اینترن بودم به‌صورت اتفاقی بخش نورولوژی را انتخاب نمی‌کردم و عاشق رشتهٔ مغز و اعصاب نمی‌شدم، و هزاران اگر دیگر که هرگز به قبل از خودشان بازنمی‌گردند.»

«خدابیامرز پدربزرگم آدم خاصی بود؛ نه از آن خاص‌هایی که زیاد می‌بینیم و بسیارند، بلکه از آن خاص‌هایی که اگر خوش‌شانس باشیم، ممکن است در کل عمرمان یک بار آنها را ملاقات کنیم. او هم عالِم بود هم عارف و هم مراد و هم خوب و خوبرو، و البته خیلی چیزهای دیگر. دوروبرش پر بود از آدم‌هایی که گوش بودند برای شنیدنش و چشم بودند برای دیدنش؛ آدم‌هایی که گاهی حرف‌هایش را با صداهایی که در غارها می‌آمد اشتباه می‌گرفتند و خودش را با کسی که نبود؛ آدم‌هایی که منتظر بودند او بگوید «همین» تا آنها همان کنند که او فرموده بود، به‌جز من که حرف آقابابا را گوش ندادم. آقابابا نامی بود که از کودکی برای صدا زدن پدربزرگ در دهانم گذاشته بودند و البته اسم و رسمی خانوادگی برای صدازدن پدربزرگ‌ها در فامیل سنتی ما. ولی آن‌کاری که آقابابا گفت و من نکردم همان بود که اگر کرده بودم، این کتاب هرگز نوشته نمی‌شد. او به مادرم گفته بود «رضا پزشک نشود»،‌ و داستان از این قرار بود که آقابابا یک روز، وقتی از دخترش که مادر من است پرسیده بود «رضا می‌خواهد چه‌کاره شود» و مادرم گفته بود «دکتر»، فرموده بود «رضا دکتر نشود» و بعد اضافه کرده بود «رضا نجار بشود بهتر است». چرا کسی‌که در عمرش یک چوب را ارّه نکرده بود و پسرش پزشک و دامادش مهندس و استاد دانشگاه و خودش همه‌چیزدان و خیلی چیزهای دیگر بود به نوه‌اش توصیه کرد نجار شود؟»

«بعضی دیگر گفته‌اند خانواده‌هایی که در امریکا این قل‌ها را به فرزندخواندگی پذیرفته‌اند اغلب از یک طبقهٔ مشخص و شبیه به هم بوده‌اند و شاید اثر تربیت و زندگی در خانوادهٔ مشابه به‌اشتباه به پای ژن‌های یکسان آنها نوشته شده باشد. حتی بعضی دیگر می‌گویند بسیاری از شباهت‌های ادعاشده بین دوقلوها جعلی و تقلبی بوده و صرفاً برای مقاله‌سازی و هیجان‌انگیز کردن پژوهش طرح شده‌اند و یا مثل داستان دوقلوهای جیمز، صرفاً می‌تواند حاصل شانس و احتمال باشد، چراکه در هیچ دوقلوی دیگری تکرار نشده است. از آن طرف هم کسانی هستند که نقش محیط و تربیت را خیلی کمرنگ می‌دانند. آلیسون کوپنیگ، متخصص روان‌شناسی کودک، در کتابش، علیه تربیت فرزند، می‌گوید والدین باغبان‌هایی هستند که می‌توانند رزهای باغشان را کمی‌ سرحال‌تر کنند، ولی در انتخاب رنگ‌وبو و برگ و شکل گل‌های باغشان دخالتی ندارند، یعنی «گندم از گندم بروید جو ز جو». او می‌گوید والدین نجار نیستند که هر چه می‌خواهند از بچه‌هایشان بسازند. آنها فقط باغبان‌اند (می‌بینید! انگار اینجا هم نجاری مرا رها نمی‌کند). درواقع، والدین نمی‌توانند بچه‌‌هایشان را به زورِ تربیت و آموزش و معلم خصوصیْ پزشک، مهندس، گاندی یا آینشتاین کنند، مگر اینکه بچه‌هایشان ژن‌های مناسبِ آن‌ گونه‌شدن را داشته باشند.»

تحلیلی بر کتاب اگر پزشک نمی‌شدم:

حرف‌زدن دربارهٔ پزشک‌شدن یا معلم‌شدن یا هر شغل دیگری، بی‌آنکه دربارهٔ نیت‌مان صحبتی بکنیم مثل نوشتن کتابی بدون مقدمه است. شاید بعضی از این‌گونه و آن‌گونه شدن‌های ما حاصل شانس و اتفاق باشد و بعضی‌ها هم از پیش سرنوشت‌شان روی پیشانی‌شان حک شده باشد، اما گاهی برای تغییر زندگی نیاز به اراده‌ای بسیار محکم دارید. مثلاً کسی که پدرش تاجر خوبی است و درآمد خوبی دارد لازم نیست برای تاجرشدن نیت کند و تصمیم آن‌چنانی بگیرد و معمولاً پسر یک تاجر اگر بخواهد خودبه‌خود یک تاجر خواهد شد. ولی این قصه دربارهٔ پزشک‌شدن صادق نیست. پزشک‌شدن ارثی نیست و برای پزشک‌شدن، خواستن و نیت‌کردن گرچه‌ کافی نیست اما لازم است و بعید است کسی بی‌آنکه از ته دل خواسته باشد بتواند پزشک شود. اما برای پزشک‌شدن باید چه مسیری را طی کرد؟ چه نیتی در سر و در دل داشت و چطور موانع را پشت‌سر گذاشت؟ 

در کتاب اگر پزشک نمی‌شدم چه می‌خوانیم؟

اگر پزشک نمی‌شدم داستانی فقط مختص به پزشک شدن نیست. این کتاب جستاری است در حاشیه و اطراف سی‌سال طبابت دکتر رضا ابوتراب و در داستان‌های آن می‌‌توانید هر چیزی را پیدا کنید. نویسنده در این کتاب از دوران کودکی و وقایع مختلف زندگی‌اش صحبت کرده است و در نهایت تمام این داستان‌ها را مانند یک رشتهٔ باریک به هم متصل کرده تا به پزشک‌شدنش می‌رسد. این کتاب فقط دربارهٔ پزشکان و شغل طبابت نیست، بلکه دربارهٔ تمام آدم‌ها و مشاغل‌شان است و نویسنده پزشک‌بودن را صرفاً بهانه‌ای کرده است تا قصه‌های مختلفی از تجربیات خود با دیگران بگوید. این کتاب پُر از داستان‌هایی ساده، صمیمی و شاد است که اطراف نویسنده‌اش رخ داده و یادآوری بر روزهای مختلف زندگیِ این پزشک است.

فهرست مطالب کتاب اگر پزشک نمی‌شدم

• آدمی دیگر
• پزشک نشو
• آقابابا
• سیاه یا سپید
• تسبیح مادربزرگ
• دکتر رضا
• مرگ‌آگاهی
• طبیبستان
• مغز و اعصاب

اگر از خواندن این کتاب لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد: 

• کتاب خاطراتی از دنیای پزشکان و پرستاران اثر دکتر اکبر سلطان‌زاده و مجموعه‌ای از خاطرات مؤلف و همکارانش از کارکردن در رشتهٔ پزشکی است. او در این کتاب از حوادث تلخ و شیرین، آموزنده و تجربی زندگی کاری خود و همکارانش می‌گوید و اکثر خاطرات، متعلق به برخی از اساتید دانشگاه و پزشکان پیشکسوت و باتجربه کشورمان است که مؤلف با کسب اجازه از آن‌ها و بدون هیچ تغییری در مطالب آن‌ها نگاشته است.

• کتاب دنیا از دریچهٔ چشم یک روانپزشک اثر یونس نابدل استاد بازنشستهٔ علوم پزشکی تبریز و متخصص روانپزشکی است. او در این کتاب سیری در سرزمین‌های مختلف از ژاپن گرفته تا اسکاندیناوی، هند، چین، کوبا و غیره داشته است و فرهنگ و آداب و رسوم این کشورها را از نگاه یک روانپزشک به تصویر کشیده است.

• کتاب پزشک جنگ اثر دیوید نات سرگذشت به‌شدت گیرا و تکان‌دهندهٔ این جراح در خط مقدم جبهه‌های جنگی است.  نویسنده در این کتاب از سفرهای مختلف خود به پرخطرترین مناطق جهان  همچون افغانستان، لیبی، عراق، هائیتی، سوریه و غزه و نجات جانِ انسان‌ها می‌گوید. او در این کتاب از اقدامات و فعالیت‌هایش برای نجات جان مردم صحبت می‌‌کند و توضیح می‌دهد چرا با کمال میل خود را در چنین مسیر خطرناکی قرار داد. 

دربارۀ رضا ابوتراب: متخصص مغز و اعصاب

اگر پزشک نمي شدم

دکتر رضا ابوتراب متخصص مغز و اعصاب است و از سال 1380 به طبابت مشغول شد. او در سال 1380 از دانشگاه علوم‌ پزشکی فارغ‌التحصیل شد و پس از آن تخصص خود را در رشتهٔ مغز و اعصاب از دانشگاه علوم پزشکی ایران در سال 1387 اخذ کرد و از سال 1387 به‌عنوان متخصص مغزو اعصاب در بیمارستان‌های مختلف و در مطب خود به طبابت پرداخته است. دکتر ابوتراب یکی از پزشک‌هایی است که به رشته‌های تاریخ و ادبیات و علوم انسانی علاقهٔ خاصی دارد و به مطالعهٔ جدی در این حوزه‌ها می‌پردازد. یکی از معروف‌ترین آثار او و اولین اثرش در داستا‌‌ن‌نویسی کتاب «مخنویس» است که متن آن را براساس کانال تلگرامی‌ای به همین نام نوشته است. او در کتاب مخنویس از پشت عینک ژن و نورون نگاهی به انسان و جهان انداخته است و موضوعاتی مانند مغز، جامعه، انسان، فرهنگ، تکامل و ژن را در این کتاب بررسی کرده است.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی