

اشباح داروین
انتشارات خوب منتشر کرد:
تصویر زن و مردهایی که خود را به نردهها چسبانده بودند رهایم نمیکرد با چشمهایی همچون موم سیاه در آویخته در نگاه من زیر همان آفتابی که پانصد سال پیش شاهد فرود کلمبوس بر خاک جزیرهای شبیه این بوده است. تقریبا حوالی همین وقت روز منتظر بوده تا سپیده بدمد. چرا که در شامگاه یازدهم اکتبر انواری دیده و انتظار کشیده بود. به خدمه کشتی دستور داده بود سرود سلام سر بدهند و اسم سان سالوادور را بر جزیره گذاشته بود. همه جا درختها چقدر سبز بود و آب بود و انواع و اقسام میوه جات و بعد پا به ساحل گذاشته و چندی نگذشته بود که ساکنان جزیره به خوشامدگویی آمده و برای او طوطی و اجناس دیگر تحفه آورده بودند بومیها خوش قواره و خوش برورو بودهاند و عور.
«تعجبی ندارد که نویسندهای با مهارت و درخشش دورفمن از تخیل در حکم ابزاری برای کاوش در روح فرهنگ اروپایی - آمریکایی استفاده کند. اشباح داروین به نحو شگفت انگیزی جاندار است. کتاب را باز کنید تا اشباح ظاهر شوند… چه رمانی! -»
فروشگاه اینترنتی 30بوک

معرفی کتاب اشباح داروین اثر آریل دورفمن
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
معرفی رمان اشباح داروین:
واکنشهای جهانی به رمان اشباح داروین:
«هیچ جای تعجب نیست که نویسندهای با مهارت و درخشش دورفمن، از یک داستان علمی-تخیلی برای تحقیق در روح فرهنگ اروپایی ـ آمریکایی بهره ببرد... اشباح داروین بسیار سرگیجهآور و داستان یک حضور است. کتاب را باز کنید تا اشباح ظاهر شوند... یک رمان شگفتانگیز.» - دینا متزگر
«این اثر دورفمن فقط دربارهٔ خشونت نیست بلکه دربارهٔ شقفت و رستگاری نیز هست.» - لوسآنجلس بوک ریویو
«جایگاه آریل دورفمن در کنار ماریو بارگاس یوسا و گابریل گارسیا مارکز است و او یکی از بهترین صداها در داستانسرایی معاصر آمریکای لاتین را دارد.» - دومینیک بردبری، تایمز لندن
«در طول سالها، آریل دورفمن بهطرز تکاندهنده و غالباً درخشانی از جابهجاییهای فرهنگی و شکستهای سیاسی میراث دوگانهاش نوشته است. دروفمن در مجموعهای از آثار چشمگیرش، به زیبایی برای دو کشوری که به آنها تعلق دارد، مبارزه کرده است.» - نقد کتاب نیویورک تایمز
«فرضیهٔ هوشمندانه و متفکرانهٔ دورفمن در این رمان خیرهکننده است. او این رمان را تبدیل به ابزاری کرده است که با آن به بررسی قدرت و تقطیر ماهیت خیر و شر میپردازد.» - کایرکاس ریویوز
چرا باید رمان اشباح داروین را بخوانیم؟
جملات درخشانی از کتاب اشباح داروین:
«چه بیدردسر بود همهچیز در آن ایام، پسِ زندگی سرخوشانهٔ آن اوایل تا وقتی که دوام داشت و ردش در عکسها مانده: نمایش مرحلهبهمرحلهٔ هستی برای دیگران، خودم، آیندگان و لنز دستگاهی بیروح. اولین عروسک اردکم که به نیش کشیدهام، اولین دندانم که مثل بچهای فضول سرش را بیرون آورده، اولین قدمم دستدردستِ کسی، اولین قدمم بیکمکِ کسی، دومین قدمم و همهٔ خردهکاریهای دیگری که پدر و مادرم دائم با آنها عشق میکردند: ووی چه میمونِ ناز کوچولويی! ای جونور فسقلی. بله، مرا اینطور صدا میزدند و خبر نداشتند که شوخیهایشان یک روز به خودشان برمیگردد. بیخبر از همهجا، عکس پست عکس برای پدربزرگ و مادربزرگ و عموها و داییها میفرستادند، یا به رخِ همسایههای باذوق و بیذوق میکشیدند. حتی وقتی متصدیِ خستهٔ دفتر خدماتی آ.آ.آ. اولین عکس رسمیام را برای گذرنامه گرفت، از هیچچیز خبر نداشت (یا شاید واقعاًهمهچیز زیر سر آن سفری باشد که مرا در ششسالگی به پاریس بردند. از میان اینهمهجا، آخر پاریس؟! کنار طاق نصرتِ پاریس دست در جیب شلوار چقدر کوچک بودم. چه کنجکاو به شامپانزههای «باغِ سازگاری» در پارکِ بولونی اخم کرده بودم. باورم نمیشود، واقعاً مرا برده بودند آنجا).»
«وای از چهرهٔ پدرم. جوری خیره مانده بود به آن دملِ چرکی شبیه من روی عکس پولاروید که انگار شیطانِ مجسم بود. که بود، واقعاً هم بود، و من تا سالها خیال میکردم خود شیطانِ مجسم است. اما به چشمهای خودش اعتماد نداشت و زیرلب میگفت نه، نه، نه. بعد مدرک جرم را در جیبش چپاند و جوری در جیب مچالهاش کرد که انگار جای عکس، کرمی زهرآلود بود. آنقدر مضطرب و منزجر بهنظر میرسید که ترسیدم نکند طلیعهٔ لذتبخش اخیرم از سرخی گونههایم آشکار شده و نکند چیزی مثلاً یک جوش همهچیز را جار زده، یا آب دهانم راه افتاده و خالقِ هستیام را از راز ماجرایی که همین چند دقیقه پیش در اتاقم در طبقهٔ بالا اتفاق افتاده باخبر کرده، همانوقت که پیتر گابریل از بوسهٔ بابونها در جنگل میخواند. ولی مشکل آن نبود. از خدام بود که کاش مسئلهای همانقدر جزئی و بیاهمیت بود. اما پدر گفته بود نه، نه، نه. و بعد: وایستا یه عکس دیگه بگیرم. این یکی تار شده. باید به کارگرهای لابراتور بگم مشکلات این مدل آخر رو برطرف نکردهان. دلم نمیخواد کل این مدل رو از بازار جمع کنم. انگار که فقط یک مشکل فنی بود و تنها موجودی که به مراقبت او احتیاج داشت، شرکت پولارویدِ باارزشش بود.»
خلاصهٔ رمان اشباح داروین:
اگر از خواندن کتاب اشباح داروین لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• کتاب آلِگرو ترانهی زندگی اثر دیگری از آریل دورفمن نویسندهٔ شیلیایی است. حوادث این رمان در سال 1789 میگذرند و داستان موتزارت جوان است که از سر احترام و کنجکاوی بر سر مزار یوهان سباستین باخ رفته است و آنجا دیداری غیرمنتظره پای او را به معمای قتلی باز میکند.
دربارۀ آریل دورفمن: نویسندهٔ اهل شیلی









شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













