اشباح داروین

(3)
نویسنده:

2,500,000ریال

2,250,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
644

علاقه مندان به این کتاب
10

می‌خواهند کتاب را بخوانند
2

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب اشباح داروین

انتشارات خوب منتشر کرد:
تصویر زن و مردهایی که خود را به نرده‌ها چسبانده بودند رهایم نمی‌کرد با چشم‌هایی همچون موم سیاه در آویخته در نگاه من زیر همان آفتابی که پانصد سال پیش شاهد فرود کلمبوس بر خاک جزیره‌ای شبیه این بوده است. تقریبا حوالی همین وقت روز منتظر بوده تا سپیده بدمد. چرا که در شامگاه یازدهم اکتبر انواری دیده و انتظار کشیده بود. به خدمه کشتی دستور داده بود سرود سلام سر بدهند و اسم سان سالوادور را بر جزیره گذاشته بود. همه جا درخت‌ها چقدر سبز بود و آب بود و انواع و اقسام میوه جات و بعد پا به ساحل گذاشته و چندی نگذشته بود که ساکنان جزیره به خوشامدگویی آمده و برای او طوطی و اجناس دیگر تحفه آورده بودند بومی‌ها خوش قواره و خوش برورو بوده‌اند و عور.
«تعجبی ندارد که نویسنده‌ای با مهارت و درخشش دورفمن از تخیل در حکم ابزاری برای کاوش در روح فرهنگ اروپایی - آمریکایی استفاده کند. اشباح داروین به نحو شگفت انگیزی جاندار است. کتاب را باز کنید تا اشباح ظاهر شوند… چه رمانی! -»
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

اینفوگرافیک کتاب اشباح داروين

معرفی کتاب اشباح داروین اثر آریل دورفمن

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

اشباح داروین از سایت گودریدز امتیاز 3.6 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

اشباح داروین از سایت آمازون امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی رمان اشباح داروین:

اشباح داروین اثر آریل دورفمن رمان‌نویس، استاد برجستۀ اقتصاد و فعال حقوق بشر آرژانتینی-شیلیایی-آمریکایی و یکی از بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین رمان‌نویسان آمریکای لاتین است. این کتاب در سال 2018 منتشر شد. دورفمن که در دیگر آثارش روابط قدرت را در دنیای پسااستعماری بررسی کرده است، در این رمان داستان پسری را تعریف می‌کند که بر اثر اتفاقی، حس می‌کند که شبحی از گذشته‌های دور رهایش نمی‌کند. زمانی که پدر فیتزروی عکسی از او می‌گیرد و شبحی بر روی چهرهٔ او ظاهر می‌شود، زندگی این شخصیت به‌کل دگرگون می‌شود. او برای جست‌وجوی هویت این غریبه و بازگرداندن هویت خود عازم سفری چند دهه‌ای می‌شود و دریاها و قاره‌ها را می‌پیماید.

واکنش‌های جهانی به رمان اشباح داروین:

«اشباح داورین بیش از یک مدیتیشن کافکایی است. این یک داستان هیجان‌انگیز و رازآلود و قصه‌ای از ارواح و اشباح و ماجراجویی است... نثر دورفمن مانند همینگوی بسیار واضح است و تصاویر قدرتمند و درعین‌حال ترسناکی را در این رمان خلق کرده است.» - اندرو مادیگان، گاردین

«هیچ جای تعجب نیست که نویسنده‌ای با مهارت و درخشش دورفمن، از یک داستان علمی-تخیلی برای تحقیق در روح فرهنگ اروپایی ـ آمریکایی بهره ببرد... اشباح داروین بسیار سرگیجه‌آور و داستان یک حضور است. کتاب را باز کنید تا اشباح ظاهر شوند... یک رمان شگفت‌انگیز.» - دینا متزگر

«این اثر دورفمن فقط دربارهٔ خشونت نیست بلکه دربارهٔ شقفت و رستگاری نیز هست.» - لوس‌آنجلس بوک ریویو

«جایگاه آریل دورفمن در کنار ماریو بارگاس یوسا و گابریل گارسیا مارکز است و او یکی از بهترین صداها در داستان‌سرایی معاصر آمریکای لاتین را دارد.» - دومینیک بردبری، تایمز لندن

«در طول سال‌ها، آریل دورفمن به‌طرز تکان‌دهنده‌ و غالباً درخشانی از جابه‌جایی‌های فرهنگی و شکست‌های سیاسی میراث دوگانه‌اش نوشته است. دروفمن در مجموعه‌ای از آثار چشمگیرش، به زیبایی برای دو کشوری که به آن‌ها تعلق دارد، مبارزه کرده است.» - نقد کتاب نیویورک تایمز

«فرضیهٔ هوشمندانه و متفکرانهٔ دورفمن در این رمان خیره‌کننده است. او این رمان را تبدیل به ابزاری کرده است که با آن به بررسی قدرت و تقطیر ماهیت خیر و شر می‌پردازد.» - کایرکاس ریویوز

چرا باید رمان اشباح داروین را بخوانیم؟

دورفمن در این رمانِ متفاوت، واقعیت و داستان را در هم آمیخته و دیدگاه متفاوتی نسبت به وحشت ارائه کرده است و پاسخی متفاوت به سؤالاتی مانند ما کیستیم؟ اجدادمان چه تأثیری بر ما می‌گذارند؟ و چه کاری از دست‌مان در این مورد ساخته است؟ می‌دهد.

جملات درخشانی از کتاب اشباح داروین:

«دیری از سحر نگذشته بود که آن بلای مکتوم بر من نازل شد، چنان ناگهانی که حتی فرصت نشد نامی بر آن بگذارم. آخر دفعتاً از کجا می‌دانستم که صد سال آزگار است یک ناحیهٔ کهنهٔ سرطانی درون من و اجدادم در حال رشد و تکثیر است؟ آخر از کجا حدس می‌زدم که مدت‌هاست این دنیای غفلت‌زدهٔ پهناور را آلودهٔ خود کرده؟ تازه فهم‌ناشدنی‌ترش هم می‌کرد، چرا‌که این پیشامد مانند بسیاری از وقایع دهشت‌بارِ بعد از آن در زندگی من ابداً پیش‌بینی نشده بود. تقریباً از همان اول دنبال نشانه‌هایی بودم که شاید این اتفاق قریب‌الوقوع را پیشگویی و مرا مهیای این فاجعه کرده باشند. به خاطر می‌آورم که با دست‌های کودکانه‌ام آلبوم خانوادگی‌مان، خانوادهٔ فاستر، را صفحه‌به‌صفحه ورق می‌زدم؛ عادتی تسلی‌بخش که می‌گذاشت گهگاه درنگ کنم و هربار موجودیت بی‌عیب‌ونقصم را در گذشته به جا بیاورم، و با انگشت اشاره چهره‌ام را که آن‌وقت‌ها مثل پنجهٔ آفتاب می‌درخشید، نشان کنم و کمی‌ دوام بیاورم. اما فقط تا تولد چهارده‌سالگی‌ام. و بعد ناپدید می‌شوم. تصویر غریب می‌شود، چهرهٔ من دیگر نیست، اما آلبوم خانوادگی چرا. همچنان از عکس‌های پدر و برادران کوچک‌تر و تا مدتی هم با عکس‌های مادرم پر می‌شود. گاه‌شمارِ بی‌پایانِ زندگی عادیِ آن‌ها هم چنان به حیات خود ادامه می‌دهد: فارغ‌التحصیلی‌ها و جشن‌ها، نامزدی‌ها و بازی‌ها و تعطیلات.»

«چه بی‌دردسر بود همه‌چیز در آن ایام، پسِ زندگی سرخوشانهٔ آن اوایل تا وقتی که دوام داشت و ردش در عکس‌ها مانده: نمایش مرحله‌به‌مرحلهٔ هستی برای دیگران، خودم، آیندگان و لنز دستگاهی بی‌روح. اولین عروسک اردکم که به نیش کشیده‌ام، اولین دندانم که مثل بچه‌ای فضول سرش را بیرون آورده، اولین قدمم دست‌دردستِ کسی، اولین قدمم بی‌کمکِ کسی، دومین قدمم و همهٔ خرده‌کاری‌های دیگری که پدر و مادرم دائم با آن‌ها عشق می‌کردند: ووی چه میمونِ ناز کوچولويی! ای جونور فسقلی. بله، مرا این‌طور صدا می‌زدند و خبر نداشتند که شوخی‌هایشان یک روز به خودشان برمی‌گردد. بی‌خبر از همه‌جا، عکس پست عکس برای پدربزرگ و مادربزرگ و عموها و دایی‌ها می‌فرستادند، یا به رخِ همسایه‌های باذوق و بی‌ذوق می‌کشیدند. حتی وقتی متصدیِ خستهٔ دفتر خدماتی آ.آ.آ. اولین عکس رسمی‌ام را برای گذرنامه گرفت، از هیچ‌چیز خبر نداشت (یا شاید واقعاً‌همه‌چیز زیر سر آن سفری باشد که مرا در شش‌سالگی به پاریس بردند. از میان این‌همه‌جا، آخر پاریس؟! کنار طاق نصرتِ پاریس دست در جیب شلوار چقدر کوچک بودم. چه کنجکاو به شامپانزه‌های «باغِ سازگاری» در پارکِ بولونی اخم کرده بودم. باورم نمی‌شود، واقعاً مرا برده بودند آنجا).»

«وای از چهرهٔ پدرم. جوری خیره مانده بود به آن دملِ چرکی شبیه من روی عکس پولاروید که انگار شیطانِ مجسم بود. که بود، واقعاً هم بود، و من تا سال‌ها خیال می‌کردم خود شیطانِ مجسم است. اما به چشم‌های خودش اعتماد نداشت و زیرلب می‌گفت نه، نه، نه. بعد مدرک جرم را در جیبش چپاند و جوری در جیب مچاله‌اش کرد که انگار جای عکس، کرمی زهرآلود بود. آن‌قدر مضطرب و منزجر به‌نظر می‌رسید که ترسیدم نکند طلیعهٔ لذت‌بخش اخیرم از سرخی گونه‌هایم آشکار شده و نکند چیزی مثلاً یک جوش همه‌چیز را جار زده، یا آب دهانم راه افتاده و خالقِ هستی‌ام را از راز ماجرایی که همین چند دقیقه پیش در اتاقم در طبقهٔ بالا اتفاق افتاده باخبر کرده، همان‌وقت که پیتر گابریل از بوسهٔ بابون‌ها در جنگل می‌خواند. ولی مشکل آن نبود. از خدام بود که کاش مسئله‌ای همان‌قدر جزئی و بی‌اهمیت بود. اما پدر گفته بود نه، نه، نه. و بعد: وایستا یه عکس دیگه بگیرم. این یکی تار شده. باید به کارگرهای لابراتور بگم مشکلات این مدل آخر رو برطرف نکرده‌ان. دلم نمی‌خواد کل این مدل رو از بازار جمع کنم. انگار که فقط یک مشکل فنی بود و تنها موجودی که به مراقبت او احتیاج داشت، شرکت پولارویدِ باارزشش بود.»

خلاصهٔ رمان اشباح داروین‌:

اشباح داروین یک روایت خطی اول شخص است و از دیدگاه فیتزروی فاستر تعریف می‌شود. فیتز در سال 1967 به دنیا آمده و با پدرومادرش و برادران کوچک‌ترش هیو و ویک در کشورهای مشترک المنافع ماساچوست آمریکا زندگی می‌کند. داستان از چهاردمین سالگرد تولد فیتزروی شروع می‌شود؛ پدرش عکسی پولاروید از کل خانواده می‌گیرد اما وقتی عکس چاپ می‌شود، روی صورت فیتزروی، تصویر یک سرخپوست پاتاگونیایی متعلق به قرن نوزدهم نقش بسته است. تلاش‌های مکرر برای گرفتن عکس مجدد همین نتیجه را دارد. فیتزروی این عکس را به دوست‌دخترش کامیلا نشان می‌دهد که در ده‌سالگی در آزمون تیم شنای مدرسه با او آشنا شده است. سپس به بهانهٔ سردردهای مداوم یک سری آزمایش مختلف می‌دهد اما همهٔ آزمایش‌ها نشان می‌دهند که فیتزروی در سلامت کامل قرار دارد. زمانی که رابطهٔ فیتزروی با کامیلا قطع می‌شود او گوشه‌نشین می‌شود و کم‌کم مادرش مجبور می‌شود در خانه به او درس بدهد. در ادامه او گرفتارِ افسردگی و افکار مربوط به خودکشی می‌شود تا این‌که موفق می‌شود با مطالعهٔ محاسبات و تصاویر دیجیتال بر وضعیتش غلبه کند و تصمیم‌ می‌گیرد برای یافتن هویت سرخپوست پاتاگونیایی تمام دنیا را زیر پا بگذارد.

اگر از خواندن کتاب اشباح داروین لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتاب اداره‌ی جبران عمر اثر دیگری از آریل دورفمن نویسنده و فعال حقوق بشر است. این رمان داستانی فانتزی و عاشقانه، دربارهٔ پرسش‌های اخلاقی و پیش‌بینی‌هایی در مورد فروپاشی کرهٔ زمین است. شخصیت اصلی بی‌نامِ این رمان، برای کاری گروهی و انجام پروژه‌ای راهی می‌شود اما شاهد خشونت غریب علیه بشر خواهد بود.

• کتاب آلِگرو ترانه‌ی زندگی اثر دیگری از آریل دورفمن نویسندهٔ شیلیایی است. حوادث این رمان در سال 1789 می‌گذرند و داستان موتزارت جوان است که از سر احترام و کنجکاوی بر سر مزار یوهان سباستین باخ رفته است و آنجا دیداری غیرمنتظره پای او را به معمای قتلی باز می‌کند. 

دربارۀ آریل دورفمن: نویسندهٔ اهل شیلی

اشباح داروین

ولادیمیر آریل دورفمن در سال 1942 و در بوئنس آیرس به دنیا آمد. او رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، مقاله‌نویس، استاد برجستۀ اقتصاد و فعال حقوق بشر آرژانتینی-شیلیایی-آمریکایی و یکی از بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین رمان‌نویسان آمریکای لاتین است. خانواده‌اش اندکی پس از تولد او به ایالات متحده نقل مکان کردند و او کودکی‌اش را در نیویورک گذراند تا این‌که خانواده‌اش به دلیل تنش‌های سیاسی مجبور به نقل‌مکان شدند و در نهایت در سال 1954 در شیلی ساکن شدند. او در دانشگاه شیلی تحصیل کرد و بعداً استاد دانشگاه شد و در سال 1966 ازدواج کرد و شهروند شیلی شد. از سال 1968 تا 1969 او در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه کالیفرنیا در برکلی به تحصیل پرداخت و سپس به شیلی بازگشت. دورفمن مدتی مشاور رئيس‌جمهوری شیلی بود و پس از کودتای ژنرال آگوستو پینوشه که منجر به مرگ آلنده در کاخ ریاست‌جمهوری در 11 سپتامبر سال 1973 شد، مجبور شد شیلی را ترک کند. او در پاریس، آمستردام و واشنگتن دی‌سی زندگی کرده است و از سال 2004 شهروند ایالات متحده شد و یکی از مهم‌ترین فعالان فرهنگی و سیاسی ایالات متحده به شمار می‌رود. آثار متعدد داستانی و غیرداستانی دورفمن به بیش از سی زبان زندۀ دنیا ترجمه شده‌اند. یکی از مهم‌ترین اثر داستانی او «مرگ و دختر» بود که به بیش از سی زبان زندۀ دنیا ترجمه شد و رومن پولانسکی با اقتباس از آن فیلمی ساخت. دورفمن از سال 1985 تاکنون استاد پژوهشی ادبیات و استاد مطالعات آمریکای لاتین بوده است.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (4)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • نگار آذرشب
    • پاسخ به نظر

    راوی پسریه که تولد چهارده‌سالگیش رو جشن گرفتن و وقتی پدرش میاد لحظهٔ تولد رو ثبت کنه و عکس چاپ می‌شه، سر این پسرک، مال خودش نیست و همین افکار راوی رو پریشون می‌کنه.

  • تصویر کاربر

    • برهان جعفری
    • پاسخ به نظر

    اشباح داروین رمانی رازآلود، عاشقانه، پلیسی و فانتزی با داستانی باورنکردنی هستش. درد و ناامیدی بسیار توی این رمان ملموس هستن و نویسنده از تلاش انسان‌ها برای نجات خودشون از گناه اجدادشون گفته.

  • تصویر کاربر

    • افرا فرهامه
    • پاسخ به نظر

    به‌نظرم اشباح داروین یه رمان فلسفی هستش که نویسنده دوران بلوغ رو با رئالیسم جادویی تعریف کرده. رمان برای من عاشقانه بود و زبان طنز نویسنده رو خیلی دوست داشتم.

  • 1
  • 2

بریده ای از کتاب (4)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • نگار آذرشب
    • 0

    چه معصوم بوده‌ام. در اولین عکسی که پدرم از من در حال شیر گرفتن از سینهٔ مادرم انداخته، چه معصوم افتاده‌ام. از خوشامدِ دوربین است که در آن زمان و مکان در سال 1967 به پیشوازِ زندگی من آمده. البته عکس فوری نیست، هنوز دوربینِ پولاروید نیامده.

  • تصویر کاربر

    • برهان جعفری
    • 0

    خودم هم بی‌خبر بودم. بگذارید تأکید کنم که بی هیچ اشاره‌ای به سرنوشت پیش‌رو، دهشتی که درست با رسیدنم به سن بلوغ در زندگی شروع شد. وقتی چیزی اتفاق افتاد، درواقع کسی اتفاق افتاد، او ناگهان سر رسید، مهمان‌ناخوانده‌ام. آن روز را به خاطر می‌آورم.

  • تصویر کاربر

    • افرا فرهامه
    • 0

    فقط یک نگاه کافی بود تا ساکتشان کند. می‌دانستند که من از آن‌ها بزرگ‌تر و قوی‌ترم و تلافی‌اش را سرشان درمی‌آورم. اما حالا وقتش نبود، هنوز نه. حالا باید به خیابان می‌زدم و می‌رفتم به خانهٔ کام. آخر به‌جز او به چه کسی می‌توانستم نشانش بدهم، چه کس دیگری می‌توانست آرامم کند.

  • 1
  • 2
عیدی