

حاج ابوالفضل (پالتویی)
انتشارات شهيد کاظمي منتشر کرد:
نه ساله بود که وارد دنیای کشتی شد. باستانیکار بودن پدر باعث شد تا ابوالفضل هم دوست داشته باشد کشتی را از بین بقیه سرگرمیها و بازیهای دوران کودکی انتخاب کند. بعد از مدتی در کنار کشتی بدنسازی هم کار میکرد و جثه اش بیشتراز سنش نشان میداد. صدای انقلاب که در کوچهپسکوچههای کشور پیچید، ابوالفضل هم این صدا را شنید. هر کاری که از دستش برمیآمد انجام میداد. شرکت در راهپیماییها، شعارنویسی، پخش اعلامیه و در حین انجام همین کارها بود که ساواکیها تعقیبش کردند و مجبور شد با سن کم و پای برهنه فرار کند.
انقلاب شد و بعد از مدتی سپاه هم به دستور امام تشکیل شد. ابوالفضل شانزده ساله به مسجد محل میرود، ثبتنام میکند و بهخاطر شرایط جسمانی خوب، بهعنوان سرتیم گشت منطقه انتخاب میشود. از با شروع شلوغیهای شهر آمل به همراه بعضی از نیروهای سپاه عازم آمل میشود و مدتی آنجا میماند تا قائله ختم به خیر شود.
ابوالفضلی جوانی نبود که یکجا بند باشد. انگار هر اتفاق مهمی رخ میداد، خودش را مسئل میدانست و احساس میکرد باید کاری را در قبالش انجام دهد. شروع جنگ، شروع مرحله بعدی زندگی ابوالفضل بود. اما خط پایان این مرحله زیاد دور نبود. انگار شهادت خواسته بود مرحله پایانی زندگیاش خیلی زود به آخر برسد. برای همین در دومین اعزامش به جبهه و درمرداد62 به شهادت رسید.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













