نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات معین منتشر کرد :
سکانس 1
پلان 1 - خارجی - قبل از ظهر
کلانتری محل نسبتاً شلوغ است - رفت و آمد مجرمین، متهمین، شاکیان،
پاسبانان و ـ صداها درهم است.
پلان 2 - خارجی - ادامه
یکی از مأمورین دم در کلانتری سرتاپای ناصر را دست میکشد. بعد دست
میکند تو جیب شلوار ناصر
ناصر: چکار جیبم داری؟
مأمور: ساکت( یک چاقوی ساده کوچک و یک ناخنگیر بسته به زنجیر از جیب ناصر می آورد بیرون) برو تو (زنجیر و چاقو و ناخنگیر را میگذارد رو میز
کنار دستش)
ناصر: (اشاره به زنجیر) این که چیزی نیست
مأمور: (مشغول گشتن نفر بعد می شود) میمانه تا برگردی
ناصر: (قصد رفتن می کند) پس رسیدش را -
مأمور: (بر میگردد به ناصر) اعتماد نداری؟
ناصر:( سر تکان می دهد) چرا (پساپس میرود - می خورد به کسی که ورقه ای بدست دارد و نگاهش به ورقه است - بر می گردد) معذرت میخوام و (راه می افتد) مرد ورقه بدست سر بر می گرداند و نگاه ناصر میکند که میرود طرف دفتر ثبت نامه ها و شکایات و انگار که متأسف باشد، سرمی جنباند
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.