نظر خود را برای ما ثبت کنید
نشر چشمه منتشر کرد:
واقعهی ناتمام روایتی است از آغاز ویرانی الموت و سقوط اسماعیلیان. تمام وقایع عمر 170 سالهی خداوندگاران قلعهها در این روایت همچون کابوسی هیجانانگیز پیش چشم خواننده جان میگیرد. نویسنده در این کتاب مثل خوابگزاری است که در حال تعبیر و تفسیر رخدادهای عجیب و غریب آن دوره است. فاطمه علیاصغر روزنامهنگاری جسور و نویسندهای حاذق است و با این اثر نشان میدهد که پژوهش در تاریخ و فرهنگ ایران را در حد اعلای آن بلد است. علیاصغر وقایع تاریخی را چنان صیقلخورده و شفاف روایت میکند که گویی باستانشناسی است در حال گزارش دادن از محل کاوش. با خواندن این روایت نه فقط از اسرار اسماعیلیان و حشاشین و نزاریون و خلفای فاطمی و اسلامی و سلجوقیان و هلاکوخان و چه و چه آگاه میشویم، که با بخشی از خود تاریخیمان و ریشههای برخی عقاید ایمانی و اخلاقی پدرانمان نیز آشنا میشویم که انگار در هر دورهای به جامهای جدید همان تن کهنسال و چند هزار ساله را جوان و خام و وسوسهانگیز به ما عرضه میکنند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
واقعهی ناتمام کتابی تاریخی اثر فاطمه علیاصغر خبرنگار و نویسندهٔ ایرانی است. این کتاب در سال 1403 منتشر شد و نویسنده در این کتاب تاریخی سقوط قلعهٔ تسخیرناپذیر الموت و دورانی از حکومت حسن صباح و فرقهٔ اسماعیلیان را به تصویر کشیده است.
اطلاعات بسیاری کمی از دوران حکومت حسن صباح باقی مانده است. قلعه الموت که هم اکنون در قزوین قرار دارد داستانی بس جذاب و خواندنی دارد که نویسنده در این کتاب برای اولینبار این تاریخ را از دیدگاهی متفاوت روایت کرده است. اگر به کتابهای تاریخی علاقه دارید، خواندن این کتاب جذاب را از دست ندهید.
«اینجا همهچیز عادی است و نیست. اولین روزی است که در جستوجوی اتفاقات رخداده در این قلعه به اینجا آمدهام. همیشه فکر میکردم روحی سرگردان اینجاست، روحی که دست از سرم برنمیدارد. بین لحظهی اینجا ایستادنم و هزار سال گذشته فاصلهای نمیبینم. خوانده بودم قتلگاه نام قدیم میدان کوچک روستاست، همانجایی که بعدازظهرها مردان گازرخان دور هم جمع میشوند و دربارهی ماجراهای روستا و قلعهاش گپ میزنند. اما این مردان هم نمیدانند چرا به این میدان قتلگاه میگویند، فقط میدانند زمانی گورستان بوده و بعدها، در پی تغییر و تحولات زندگی، آسفالت شده است و مردهها زیر قیرهای سیاه حبس شدهاند. شاید برای همین هم نامش را گذاشتهاند قتلگاه. میدان سه چنار قدیمی هم داشته است. آنهایی که رأفتی در چهرهی خوفناک سوار درک کردهاند مدعیاند او با دستان خودش چنارها را کاشته؛ قدمت درختها شاهدی است بر این ادعا. بااینحال، مردم چنارها را با نفت آتش زدند. میگویند درختها قاتل بودند. چند سال پیش، بچهای از یکیشان بالا رفته، شاخههای خشک درخت تاب نیاورده، شکسته، بچه افتاده و مرده. بعدها پایگاه میراث فرهنگی الموت دور ریشههای باقیمانده را سنگچین کرد، چیزی شبیه قاب، به این امید که درخت دیگری جایش بروید.»
«آنها بیست روز به بررسی پرداختند، اما طبیعت کوهستان تاب نیاورد و کولاک سختی درگرفت. همگی از کوه پایین آمدند و بر آن شدند تا در فصلی دیگر، پس از بهتر شدن وضع آبوهوا، کاوش را از سر بگیرند. اما حوادث جور دیگری پیش رفت: «من همیشه میگفتم الموت در شب یکپارچه آسمان است. کوهستانی را تصور کنید که در تاریکی فرورفته است و جایجایش چراغهایی روشناند، درست شبیه آسمانی پرستاره.» گروه به تهران برمیگردند. مدتی نگذشته کریمی به دلایل شخصی درخواست بازنشستگی میدهد و برای همیشه پژوهشکده را ترک میکند و به مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی میرود. دو سال به درازا میکشد. قلعه بار دیگر در ورطهی ناامیدی میافتد، اما این ناامیدی دوام نمیآورد. از همان راهی که او به تهران برمیگردد، زنی دیگر راهی الموت میشود: حمیده چوبک. این باستانشناس دوست و همکار دیرپای کریمی بود و پس از او سرپرست کاوش الموت شد، هر چند در زمان کاوش بیستروزه هم به قلعه آمده بود و در آن کولاک سخت با خود عهد کرده بود دیگر پا به اینجا نگذارد. اوضاع جور دیگری پیش رفت. او هرگز نمیدانست که قرار است زندگیاش با این قلعه عجین شود، سالیان دراز آن را بکاود و از حصار سنگهای نخراشیدهاش واقعهی بزرگ را به تصویر بکشد. غول چراغ جادو داشت از خرابات سر برمیآورد.»
«او به نگهبانان رشوه میدهد تا با لباس سفیدِ گارد حسن از قلعه فرار کند، اما حسن زیرکتر از آن است که شاعر بتواند از دستش بگریزد. او را به دام میاندزد، اما گذشت میکند و میگذارد شاعر برود، با این شرط که دو بار در سال بیاید و برایش شعر و آواز بخواند. زمانی که ویلی به الموت آمد، دربارهی رفتوآمد پنهانی خیام به آنجا چیزهایی خوانده بود. پس تلاش بسیاری کرد تا نشانههایی از این باغ سحرانگیز و اتاقهایش بیابد. اما واقعیت خود را از پرده بیرون انداخت و دریافت که اصلاً و ابداً فضاهایی با چنین ویژگیهایی در قلعه وجود ندارد. به نظر همان اندازه که این اتاق و باغ و شعرخوانی در آن کارزار برای فرمانروای یک جنبش دور از ذهن است، تقلیل دادن آنچه حسن صباح انجام داده به خردهحسابی شخصی هم بیرحمانه است. حتی صادق هدایت، رماننویس و روشنفکر ایرانی، آن را در کتاب رباعیات خیام نادیده میگیرد. او حسن صباح و خیام را، که هر دو فرزندان یک زمانهاند، نابغه و شورشی میخواند؛ یکی علیه اشرافیت زمیندار ترک قیام کرد و دیگری بر تفکر حاکم. اما «تأثیر حسن صباح، که به خاطر خنجر، دشنه و گزلیک بود، رو به زوال رفت و نفوذ اندیشهی فلسفهی خیام، که اساس آن بر عقل بود، به سراسر گیتی گسترد.» حسن صباح، برخلاف نظر هدایت، دیدگاه خاص خودش را داشت، که هنوز هم پابرجاست، و به نظرم برای درکش باید راهی دشوار را طی کنیم تا بفهمیم چرا او هیچ راهحلی برای پیشبرد اهدافش نیافت، جز دشنه و خنجر.»
تاریخ پیچیده است و روایتش آسان نیست، خاصه تاریخ هزاران سال پیش. کم هستند تاریخنگارانِ به دور از حبوبعض و جز آن، حتی در زمان وقوع رویدادها اختلاف نظر در متون مختلف بسیار است. حسن صباح یکی از چهرههای مشهور تاریخ ایران و همچنین معروف به حسن اول الموت رهبر مذهبی و نظامی و بنیانگذار فرقهٔ اسماعیلیان نزاری بود؛ فرقهای که بهطور گسترده به عنوان «حشاشین» یا «قاتلان» به شهرت رسیده بود و همچنین دولت اسماعیلی نزاری از 1090 تا 1124 پس از میلاد در قلعهٔ الموت حکومت کردند. فاطمه علیاصغر اما تاریخ اسماعیلیان در ایران نوشتهٔ استرویوا لودمیلا ولادمیرونا را بهدلیل روایت جامع و پیوستهٔ رخدادهایش معیار خود قرار داده است و در مواردی نیز از دیگر منابع موثق تاریخی کمک گرفته است تا سقوط قلعهٔ الموت را به تصویر بکشد و این دوره از تاریخ را بهدور از حاشیه روایت کرده است. کتاب واقعهی ناتمام روایت حوادث این قلعه و واقعهٔ رخداده در آن در بستر یافتههای باستانشناسی است و کشفوشهود یک روزنامهنگار در تاریخ است که روایتگر فروپاشی قلعهای افسانهای به نام الموت مشهور به «آشیانهی عقاب» شده است.
• روح در میدان سرگردان است
• فاتح وارد میشود
• افسانهی سیاه میتازد
• پیشوا کلاغ میشود
• روز قیامت فرا میرسد
• مردم سنگ میشوند
• ناجی ظهور میکند
• کتاب خداوند الموت اثر پل آمیر با ترجمهٔ ذبیحالله منصوری یکی از جذابترین کتابها دربارهٔ دوران رهبری حسن صباح بر فرقهٔ «باطنی» از مذهب اسماعیلیه است. پل آمیر در این کتاب به روایت جزئیات رهبری حسن صباح پرداخته است و شما را بهطور کامل با این فرقه و حاکمهای آن دوره آشنا میکند.
• کتاب الموت اثر ولادیمیر بارتول نویسندهٔ اسلوونیاییتبار است که از زاویهای خاص و متفاوت به دورهٔ حکومت حسن صباح و جنبش اسماعیلیه نگریسه است و طرحی پرمعنا و جذاب از حسن صباح به تصویر کشیده است. او در این کتاب تاریخ و افسانه را در هم آمیخته است و جزئیات جالبی از این دوره را روایت کرده است. نسخهٔ اول بازی ویدیویی اساسینز کرید نیز براساس این کتاب ساخته شده است.
• کتاب حسن صباح فرمانروای قلعه الموت اثر حسن فضیلتخواه نویسندهٔ ایرانی است. او در این کتاب تاریخ ایران از زمان حکومت سلجوقیان را تعریف کرده است تا به فرقهٔ اسماعیلیان و ترویج آن توسط حسن صباح میرسد و همچنین زندگینامه و فعالیتهای سیاسی حسن صباح را در این کتاب بهطور خلاصه بیان کرده است.
فاطمه علیاصغر خبرنگار حوزهٔ میراث فرهنگی در 1361 به دنیا آمد. او همچنین خبرنگار وبسایت «روز آرزو» است که برای نخستین بار خبر کشف جسد مومیاییشدهٔ رضاشاه پهلوی را منتشر کرد. کتاب واقعهی ناتمام اولین اثر این نویسنده است که در آن داستانی تاریخی را روایت کرده است.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.