

انتشارات چشمه منتشر کرد:
عکاسها همیشه آن طرفاند؛ پشت دوربین آمادهٔ ثبت لحظهای که حتماً دیگران از آن غافلاند و گرنه آنها هم دوربین به دست میگرفتند.
اما چه میشود اگر کسی بخواهد این عکاس دوربین به دست را درست در لحظهٔ ثبتِ عکس ثبت کند؟ این کاری است که پیمان هوشمندزاده (عکاس و نویسنده) در شیوهٔ چشم کرده؛ پرترهای از بهمن جلالی (۱۳۸۸ - ۱۳۲۳) که چهل سال عکاسی، کرد چهل سال آدمها و دنیاهایشان را دید و با عکسهایش چیزی به دنیای عکاسی اضافه کرد.
شیوهٔ چشم پرترهای است به شیوهٔ خلاق که هم زمان تقویم و خاطرات پراکنده را به هم پیوند میزند؛ از عکسها و سندها و گفتههای جلالی در مصاحبههای مختلف کمک میگیرد و آن چیزهایی را که در هیچ مصاحبهای نیامده، آن لحظههای دور از چشم و دوستانه را از خلال خاطرات نویسنده / راوی احضار میکند؛ آدمی با سر و وضع همیشه، مرتب، عکاس درجه یکی که در عین ساده و روان بودن پیچیده هم بود آشپزی قابل با دو تا پیش بند آشپزی زرد و قرمز و علاقهٔ بیحدی به غذا پختن و زندگی کردن و زندگی دیگران را تماشا کردن و عکس گرفتن.
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
معرفی کتاب شیوهی چشم اثر پیمان هوشمندزاده
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
معرفی کتاب شیوهی چشم:
چرا باید کتاب شیوهی چشم را بخوانیم؟
جملات درخشانی از کتاب شیوهی چشم:
خیلی. بهصراحت بگویم از عکاسی هیچ نوع اطلاعی نداشتم چون اصلاً جریانی نبود که تو را به عکاسی کردن تشویق کند. من وقتی نسبت به عکاسی جدی شدم که رفتم به انگلستان، و تازه در سال ۵۳ فهمیدم که عکاسی یعنی چه. تازه گالریها را دیدم و نشریات و عکسان و درس خواندن و ... که بستری جدید را فراهم کرد. تازه دیدم عکس خلاقه چیست. بعد پروژهی «قرمز» را انجام دادم. اگر عکاسی کاربردی را بگذاری کنار، تنها آدمی که کوشش کرد عکاسی به عنوان هنر شناخته شود و عکاسی روی دیوار گالری بیاید، احمد عالی بود. احمد عالی خودش هنرهای تزئینی خوانده بود. نقاش بود و عکاسی میکرد. بهجرئت میگویم احمد عالی تنها آدمی بود که در دههی چهل کوشش کرد عکاسی به شکل مستقل در گالریها عرضه شود. اولین گالریای هم که این کار را کرد گالری قندریز بود. من هم اولین نمایشگاهم را سال ۵۰ آنجا گذاشتم، عکاسی بیشتر در جوانان و دانشجوها رونق داشت و بافت دانشگاهی بافت سیاسی بود. بافت معترض بود و بیشتر عکسها هم عکس دهات، آدمهای فقیر، شرایط بد حاشیهنشینی و بیشتر یک نوع عکاسی اعتراضی بود. الآن نمونههای خیلی خوبش هست. در واقع آن سبک عکاسی که به عنوان یک هنر مستقل باشد خیلی کم بود.»
«سومین نمایشگاه انفرادی در گالری قندریز (تالا ایران)، خیابان آناتول فرانس (خیابان دانشگاه)، عکاسی از نمایشهای کارگاه نمایش و تئاتر شهر که در مجلهی تماشا به چاپ میرسند. جلالی عکاسی از صحنههای نمایش را تا سال ۵۷ ادامه میدهد. اولین عکسبرداری از منزل صادق هدایت و چاپ آنها در مجلهی تماشا و پیشنهاد تبدیل این خانه به موزهای برای نویسندهی بزرگ ایران.
از جلالی در مورد کارهای خانهی هدایت میپرسم.
خانه را تصادفی پیدا کردم. با کمک برادرم که آدرس آن را میدانست. رفتیم آنجا، بین لالهزار و سعدی، کوشک و دیدیم در مالکیت یک بیمارستان است و گویا که همین روزها خرابش کنند و چیز دیگری جایش بسازند... درهرحال من تعدادی عکس گرفتم. از نظر من این خانه یک قالب است برای بوف کور صادق هدایت. ممکن است این عکسها عکسهایی جالب باشد ولی من آنها را به این علت چاپ کردم که شاید راهحلی برای این خانه پیدا شود، شاید که این خانه اینگونه متروک به گوشهای نیفتد. شاید موزه یا کتابخانهای شود و شاید خیلی چیزها...»
«دوستی شما با کاوه گلستان چه زمانی شکل گرفت؟
کاوه را از سالهایی که آمد تماشا، فکر کنم ۵۶ ـ ۵۵ بود، و چند ماه بیشتر کار نکرد. یادم هست آن موقع مجله در کانال دو در خیابان الوند بود. یک روز من از زیرزمین آنجا آمدم بیرون دیدم کاوه ایستاده دمدر و عصبانی بود. گفت من نمیخواهم اینجا باشم و عکسهایی که اینها میخواهند مرا راضی نمیکند. یادم هست که درِ دوربینش را باز کرد و یک فیلمی کشید بیرون و رفت. و من خبر دیگری از او نداشتم. بعد رفت انگلستان و برگشت و خیلی با او رفیق نبودم که هر روز ببینمش. تفاوتهایی بینمان وجود داشت، مثلاً تفکراتمان. نشستن با او و صحبت کردن در هر مقولهای، چه خصوصی، چه در مورد عکاسی، تشکیل انجمن، کار و هر چیزی بهجرئت بگویم برایم ترسناک بود. شما رودخانهای را تصور کنید که هیچجوری نمیتوانید مهارش کنید. او میرفت. با شتاب هم میرفت و همهچیز را هم با خودش به حرکت و تلاطم درمیآورد. انگار زبان و دهانش کوچکتر از آن بود که همهی آن چیزی را که در سینه دارد بیان کند. این حرفها برای کسانی که او را نمیشناسند شاید اغراقشده باشد ولی آنها که او را میشناختند میفهمند چه میگویم. کاوه همیشه یک در تازه باز میکرد و بیپروا پیش میرفت. هربار که با او بودم وقتی خارج میشدم یک ربعی باید قدم میزدم تا شاید کمی سبک شوم، همیشه راه تازه، حرف تازه، بستر تازه... به اعتقاد من کاوه از نسل دایناسورها بود.»
دربارهٔ بهمن جلالی:

در کتاب شیوهی چشم چه میخوانیم؟
فهرست مطالب کتاب شیوهی چشم
• بنفشه ده، خوراک بلدرچین
• بنفشه ده، پورهی سیبزمینی
• بنفشه ده، باقالیقاتوق
• بنفشه ده، قلیه
• بنفشه ده، قزلآلای کبابی
• بنفشه ده، جغوربغور
• بنفشه ده، خوراک مرغ
• بنفشه ده، کوکوسیبزمینی
اگر از خواندن کتاب شیوهی چشم لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• کتاب کاوشی فلسفی دربارهٔ عکاسی اثر دیرمود کاستلو کتابی دربارهٔ فلسفهٔ عکاسی است. نویسنده در این کتاب نشان میدهد که مواجههٔ فلسفی با عکاسی چگونه بوده است و به بیانی کلیتر دربارهٔ ارزش هنری عکاسی نوشته است و آن را ابزاری برای کسب معرفت در مورد جهان معرفی کرده است.
• کتاب جستارهایی در عکاسی و خاطره اثر دیوید بیت و آنت کون است. هدف این کتاب آن است که جای خالی یک کتاب مقدماتی خوب و منسجم در مورد مسائل نظری عکاسی خانوادگی را پر کند. این کتاب شامل چهار جستار متفاوت از موضوعات مرتبط با عکاسی و خاطره است. در گفتار اول دیوید بیت به سهم ویژه ای که اختراع عکاسی در پیوند با حافظه و تاریخ داشته است، میپردازد و سهمی که عکاسی بر حافظه و فرهنگ بشر و تأثیری که بر شکل گیری حافظه فردی یا جمعی گذاشته است.
دربارۀ پیمان هوشمندزاده: نویسنده و عکاس

شاید بپسندید














از این نویسنده













