انتشارات گمان منتشر کرد:
سهراب شهیدثالث را بیشتر با غیابش از سینمای ایران به جا میآوریم تا با حضورش. درست است که، علیرغم غیابش پس از فقط دو فیلم، سبک و سایهی حضور مصرِّ او را بیشتر از هر کجای دیگر در سینمای ایران میبینیم، ولی او خودش را فیلمسازی متعلق به جایی خاصی نمیدانست و زبان سینمایش را ورای مرزهای جغرافیایی تعریف میکرد. برای همین در آغازِ موفقیت جهانیِ دو فیلم ایرانیاش و در اوج خلاقیت و نیروی جوانی تن به مهاجرت داد.
شهیدثالث در بحبوحهی یکی از پویاترین جریانهای سینماییِ جهان، یعنی «سینمای نوین آلمان»، پا به آلمانِ غربی گذاشت و از معدود فیلمسازانی شد که توانستند در خارج از محدودهی زبان مادری، و در جامعه و فرهنگی بیگانه، به ساخت فیلمهایی به سبک خود بپردازند. اما ناسازگاریِ او با جامعهی آلمان کمتر از ایران نبود. از نوشتههایش چنین برمیآید که مایل نبوده او را فیلمسازِ مهاجر یا ایرانی یا هرکجاییِ ساکن آلمان بپندارند، بلکه میخواسته او را کارگردانی صاحبسبک و فیلمسازی بشناسند که در سینمای آلمان کار میکند. وقتی بهتدریج فهمید که باید از این خواسته دست بشوید خود را «کارگر مهمانِ» سینمای آلمان نامید و آخر کار از آلمان نیز مهاجرت کرد.
نوستالژیِ جای دیگر مجموعهای است از گفتهها، یادداشتها، و نامههای شهیدثالث، به همراه مقالاتی از نشریات آلمانیزبان و مطالبی از همکاران و همچنین گفتوگوهای نگارنده با دوستان و نزدیکان او از زمانی که در آلمان اقامت گزید تا آن وقت که در آمریکا درگذشت. اما شاید بد نباشد که این کتاب را «فیلم مستند»ی مکتوب در نظر بگیرید، فیلمی که سازندهی آن میخواسته تا هرچه را در مسیر جستوجو از هنرمندی رادیکال و سازشناپذیر و با شخصیتی بسیار پیچیده یافته، بدین شیوه تا حدی مستقل از هم و بیطرفانه و بدون دخالت و دستکاری در اختیار مخاطب بگذارد. شاید بدینگونه تصویر معترض، گاه متناقض، ناسازگار و در عینِ حال پر از شفقت و انساندوستیِ شهیدثالث وفادارانهتر به مخاطب و علاقهمندان آثارش منتقل شود.
فروگاه اینترنتی 30 بوک
معرفی کتاب نوستالژی جایِ دیگر اثر رضا حائری
چرا باید کتاب نوستالژی جایِ دیگر را بخوانیم؟
جملات درخشانی از نوستالژی جایِ دیگر:
«بارها از خودم پرسیدم که نکند قطار اشتباهی سوار شدهام. نبایست کارم را در امریکا ادامه میدادم؟ همزمان با این فکرها، که مهم نبود کِی و چگونه به سرم خطور میکرد، احساس ناخوشایندِ وصفناپذیری به من دست میداد. زبان فیلمسازیِ من زبان سنگین و پیچیدهی «غولها»ی سینما نیست. من قصدم روایتکردن «داستان» نیست. نه میتوانم و نه مایلم که روی فیلمنامهی کس دیگری کار کنم. به قولِ روزنامهی مورگنپست در سال ۱۹۷۶، من «یک برلینی از ایران» بودم. قصدم از ذکر نام استادان و فیلمسازان بزرگی که ناچار به مهاجرت شدند تا بتوانند در آزادی فیلم بسازند این نبود که بتوانم با پررویی خودم را در میان آنها جا کنم. حرف من این است با این شرایط چطور میتوانم کار کنم؟ خیلی مسخره است که یک افغانستانی یا هندی نمیتواند در اروپا یا امریکا فیلم بسازد. شما الیا کازان را دوست دارید؟ خب؟ او متولدِ ترکیه است. بدین طریق قصد دارم تکرار کنم در فیلم تنها یک زبان وجود دارد و آن زبانِ جهانیْ زبانِ تصویر است. یادداشتهای روزانهی یک عاشق در جشنوارهی برلین ۱۹۷۷ با مخالفتهای ساختگی مواجه شد، اما سه ماه بعد در انگلستان جایزهی ویژهی بنیاد فیلم بریتانیا را دریافت کرد. این فیلم در اروپا و امریکا اکران شد.»
«فیلمنامه را در هشت روز نوشتم، فیلمنامهای دکوپاژشده با برنامهریزیِ کاملاً دقیق. به همین منظور، دو نفر ویراستار دیالوگها را تصحیح میکردند. این فیلم را در پانزده روز فیلمبرداری کردم و امروز، بنابر نامههای فراوانی که از اکسپورت یونیون و سینه اینترنشنال دریافت کردهام، بابتِ فیلم نظم امتیاز خوبی کسب کردهام. همهی مدارک موجودند. این موفقیت را در چارچوب «سینمای نوین آلمان» مدیون مردی در ZDF هستم که از آوردن نامش معذروم، چون نمیخواهم به او رشوه بدهم، و همچنین به چهار منتقد آلمانی. برای بقیه اضافیام؛ آدمی رودهدراز و حوصلهسربر که باید به کشورش برگردد. حالا میخواهم بهتنهایی و بدون کمک همکارانی که اصلاً نمیشناختمشان، بدون حمایت انجمن کارگردانان سینمای آلمان که از من درخواست کرده بودند عضو آن شوم و سه سال است ماهیانه پنجاه مارک حق عضویتش را پرداخت میکنم، شکایتنامهای ترتیب دهم و آن را اینگونه شروع کنم: این شکایتنامه به همهی مواردی مربوط میشود که در این کشور به فیلم، تئاتر، و فرهنگ مرتبط است؛ این متنی اعتراضی است. همکارانِ من ازدواج کردهاند و نگران فرزندانشاناند و جرئت ندارند صحبت کنند. اما این متن، حتی بدون امضای آنها، از طرف آنها هم هست!»
دربارهٔ سهراب شهیدثالث:

در کتاب نوستالژی جایِ دیگر چه میخوانیم؟
اگر از خواندن کتاب نوستالژی جایِ دیگر لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
دربارۀ رضا حائری: نویسنده و فیلمساز ایرانی

شاید بپسندید













