ابر تعامل گرها

ابرتعامل‌گرها از سایت گودریدز امتیاز ۴ از ۵ را دریافت کرده است.

ابرتعامل‌گرها از سایت آمازون امتیاز ۴.۵ از ۵ را دریافت کرده است.

ابرتعامل‌گرها اثر چارلز دوهینگ نویسنده و روزنامه‌نگار آمریکایی و صاحبِ اثر «قدرت عادت» است. این کتاب که در سال ۲۰۲۴ منتشر شد کاوشی شگفت‌انگیز دربارهٔ زبان سرّی ارتباطات است. نویسنده در این کتاب به مخاطبین نشان می‌دهد که چگونه می‌توانند از زبان سرّی ارتباط رمزگشایی کنند و نشان می‌دهد که چگونه همهٔ ما می‌توانیم در محل‌کار یا زندگی شخصی خود تبدیل به یک ابرتعامل‌گر شویم. کتاب ابرتعامل‌گرها پس از انتشار پرفروش‌ترین کتاب نیویورک تایمز و یکی از بهترین کتاب‌های سال اِن‌پی‌آر شد.

«این کتاب فقط یک مطالعهٔ جذاب در مورد چگونگی درک بهتر دیگران نیست؛ بلکه نگاهی آشکار به چگونگی درک شدن است. ترکیبی برنده از داستان‌ها، مطالعات و راهنمایی‌هایی که ممکن است بدترین ارتباط‌‌ها را برایتان تبدیل به بهترین ارتباط‌ها بکند.» - آدام گرنت، نویسنده‌ٔ کتاب‌های دوباره فکر کن و پتانسیل پنهان

«این کتاب برای من ماند. متوجه شدم که دارم به این فکر می‌کنم که هنگام حرف زدن چقدر سؤال می‌پرسم و چقدر در مکالمه می‌خندم. با توجه به این‌که همهٔ ما همیشه حرف می‌زنیم، اما بسیار کم دیگران را درک می‌کنیم. کتاب ابرتعامل‌گرها یک راهنمای بسیار اصولی برای اتصال در این زمانه است.» - آماندا ریپلی، نویسندهٔ کتاب تعارض

«چارلز دوهینگ دوباره کتابی نوشت که همگی نیاز دارند بخوانند. او با بهره‌گیری از ترکیب خارق‌العاده‌ی داستان‌ها و دانش، کتاب ابرتعامل‌گرها، راهنمای مکالمه‌ی بهتر و روابط عمیق‌تر را به ما هدیه داده است. اگر شما می‌خواهید مهارت‌های ارتباطی خود را در محل کار و زندگی تقویت کنید، این کتاب نقطه‌ی آغاز خوبی است.» - آرتور سی. بروکس، استاد دانشگاه هاروارد و نویسنده‌ٔ پرفروش نیویورک تایمز

از آن‌جایی که موفقیت شخصی و حرفه‌ای ما به توانایی درک دیگران و درک‌ شدن بستگی دارد؛ این کتاب بسیار مهم و سرنوشت‌ساز خواهد بود. نویسنده با کمک کوهی از تحقیقات و برخی داستان‌های جذاب، تاکتیک‌های عملی‌ای را به شما نشان می‌دهد تا یاد بگیرید چطور هم شنونده و هم سخنران خوبی باشید. این کتاب برای هر کسی است که دوست دارد در زندگی حرفه‌ای و شخصی خود با دیگران بهتر ارتباط برقرار کند.

«اگر جیم لولر می‌خواست با خودش روراست باشد، باید اعتراف می‌کرد در کار پیداکردن جاسوس افتضاح است. آن‌قدر بد بود که هر شب از دل‌شورهٔ اینکه مبادا از کارش اخراج بشود، خوابش نمی‌برد. تنها کاری بود که در تمام زندگی‌اش دوست داشت، کاری که دو سال پیش به‌عنوان افسر رابط در آژانس اطلاعات مرکزی (سی‌آی‌ای) به دست آورده بود. سال ۱۹۸۲ بود و لولر سی‌ سال داشت. او پس از فارغ‌التحصیلی از رشتهٔ حقوق از دانشگاه تگزاس و چند تا شغل خسته‌کنندهٔ کوتاه‌مدت، به سی‌آی‌ای پیوسته بود. لولر در دوران دانشگاه، دانشجویی با نمرات متوسط بود. او که مطمئن نبود با زندگی‌اش چه کار بکند، روزی تلفن را برداشت و به یک استعدادیاب زنگ زد که برای سی‌آی‌ای کار می‌کرد. لولر یک بار این استعدادیاب را توی دانشگاه ملاقات کرده بود. آن‌ها لولر را به مصاحبهٔ کاری دعوت کردند و تست دروغ‌سنج از او گرفتند و بعد ده‌دوازده تا مصاحبهٔ دیگر در چند شهر مختلف با او انجام دادند؛ سپس سلسله‌ای از آزمون‌های دیگر از راه رسید که به نظر می‌رسد مخصوصاً حول موضوعاتی طراحی شده است که لولر هیچ اطلاعاتی درباره‌شان ندارد. مثلاً چه کسی نام قهرمانان راگبی جهان در دههٔ ۱۹۶۰ را حفظ بود؟ سرانجام لولر به مصاحبهٔ پایانی راه یافت. اوضاع چندان خوب به نظر نمی‌رسید. عملکرد او در آزمون‌ها ضعیف تا متوسط بود.»

«ویتلی در مجلهٔ قطب‌نمای روان‌شناسی اجتماعی و شخصیت نوشت: «اینکه چرا افراد با برخی از آدم‌ها “جور در می‌آیند” و با برخی دیگر نه، یکی از معماهای بزرگ حل‌نشده در علم است.» ویتلی توضیح می‌دهد زمانی که از طریق گفت‌وگو، با کسی همگام می‌شویم، احساس خیلی خوبی پیدا می‌کنیم. بخشی از آن بدین سبب است که مغز ما به‌نحوی فرگشت یافته است که تشنهٔ این‌چنین روابطی باشد. میل به ارتباط انسان‌ها را بر آن داشته است تا جوامع را تشکیل دهند، از فرزندان خود نگهداری کنند و دوستان و متحدان جدید بیابند. او می‌نویسد: «انسان‌ها ظرفیت عجیبی برای برقراری ارتباط با یکدیگر به‌رغم تمام مشکلات دارند.» بسیاری از محققان دیگر نیز جذب نحوهٔ ارتباط ما انسان‌ها با یکدیگر شده‌اند. زمانی که سیورز در سال ۲۰۱۲ شروع کرد به مطالعهٔ مجلات علمی، متوجه شد دانشمندان در مؤسسهٔ مکس پلانک برای رشد انسان در آلمان، مغز نوازنده‌های گیتاری را که سوناتای شیدلر را در رِ ماژور می‌نواختند، بررسی کرده‌اند. زمانی که نوازنده‌ها گیتارشان را مجزا از هم می‌نواختند، هر کس روی نت‌های مربوط به ساز خودش تمرکز می‌کرد و فعالیت عصبی‌شان مشابهتی نداشت؛ اما زمانی که مشغول دونوازی می‌شدند، پالس‌های الکتریکی داخل جمجمه‌شان همگام می‌شد. چنین به نظر می‌رسد که انگار مغز دو نوازنده با هم یکی شده است؛ علاوه‌بر این، این اتصال اغلب بدن‌های آنان را نیز درگیر می‌کرد: آن‌ها شروع می‌کردند به تنفس با سرعت یکسان، مردمک چشمانشان بزرگ‌تر می‌شد و ضربان قلبشان از الگویی یکسان پیروی می‌کرد.»

«سیورز و همکارانش برای شروع ده‌ها نفر داوطلب را جمع کردند و از آن‌ها خواستند مجموعه‌ای از صحنه‌های کوتاه از فیلم‌های سینمایی را تماشا کنند که مخصوصاً به‌نحوی طراحی شده بودند تا درکشان مشکل باشد؛ برای مثال، برخی از این صحنه‌ها به زبان‌های خارجی بودند. برخی دیگر صحنه‌های کوتاه و بی‌سروتهی از وسط فیلم بودند. برای اینکه برخی از این کلیپ‌ها دشوارتر هم بشوند، تمام صداها و زیرنویس‌ها را حذف کرده بودند؛ بنابراین آنچه شرکت‌کنندگان می‌دیدند، یک سری صحنه‌های صامت و سردرگم‌‌کننده بود؛ مثلاً مردی تاس و خشمگین درحال گفت‌وگویی جدی با یک مرد بلوند چهارشانه بود. این دو نفر با هم دوست بودند یا دشمن؟ در صحنهٔ دیگری، گاوچرانی درحال حمام‌کردن بود و مرد دیگری از چهارچوب در تماشایش می‌کرد. نفر دوم برادرش بود یا دوستش؟ حتی اینکه داوطلب‌ها این ویدئوها را تماشا می‌کردند، مغزشان تحت نظارت بود. پژوهشگران می‌دیدند که هر شخص واکنشی کمابیش متفاوت با دیگری دارد. برخی گیج و برخی دیگر سرگرم شده بودند؛ اما هیچ دو اسکن مغزی مشابهی وجود نداشت.»

اگر روز بدی را تجربه کنی، با چه کسی تماس می‌گیری؟ اگر سرکار گند بزنی یا با همسرت دعوا کنی یا احساس کلافگی و سیرشدن از دنیا بکنی، سراغ چه کسی می‌روی؟ احتمالاً کسی را می‌شناسی که حرف‌زدن با او حالت را بهتر می‌کند؛ کسی که کمک می‌کند جواب سؤالی پیچیده را پیدا کنی یا آن لحظهٔ اندوه یا شادی‌ات را با او شریک بشوی. حال از خودت بپرس آیا آن شخص شوخ‌طبع‌ترین فرد زندگی‌ات است. احتمالاً نه؛ اما اگر دقت کنی، می‌بینی بیشتر از آدم‌های دیگر می‌خندد. آیا جذاب‌ترین یا باهوش‌ترین آدمی است که می‌شناسی؟ احتمالاً حتی اگر خیلی وقت‌ها حرف هوشمندانه‌ای هم نزند، بعد از حرف‌زدن با او احساس خواهی کرد که باهوش‌تر شده‌ای. آیا بهترین توصیه‌‌ها را به تو می‌کند؟ احتمالاً جوابت به این سؤال‌ هم منفی است؛ اما پس از صحبت با و وقتی گوشی را قطع می‌کنی، احساس آرامش و تمرکز بیشتری می‌کنی و به انتخاب درست نزدیک‌تری. پس او چه کاری می‌کند که باعث به‌وجود آمدن چنین احساس خوبی در تو می‌شود؟ هدف کتاب ابرتعامل‌گرها پاسخ‌دادن به همین سؤال است. در طول دو دههٔ گذشته، تحقیقات مفصلی انجام گرفته تا مشخص بشود چرا برخی از گفت‌وگوهایمان خوب پیش می‌رود؛ در حالی که برخی دیگر از گفت‌وگوهایمان به جای خوبی نمی‌رسد. این کتاب می‌کوشد توضیح بدهد که چرا ارتباطات ما شکست می‌خورند و چگونه می‌توانیم بهترشان کنیم.

ارتباطات یک ابرقدرت است و بهترین ارتباط‌دهنده‌ها می‌دانند که هر وقت صحبت می‌کنیم درواقع در سه مکالمه شرکت می‌کنیم: عملی (واقعاً صحبت دربارهٔ چیست؟)، احساسی (از این ارتباط چه احساسی داریم؟) و اجتماعی (ما کی هستیم؟). اگر نمی‌دانید چه نوع مکالمه‌ای دارید، بنابراین خیلی بعید است که بتوانید با شخص مقابل ارتباط برقرار کنید. ابرتعامل‌گرها اهمیت تشخیص و تطبیق ‌دادن خود با هر نوع مکالمه و نحوهٔ شنیدن احساسات پیچیده، انجام مذاکرات ظریف و باورهای عمیقی را بررسی می‌کند که به بسیاری از آنچه که می‌گوییم و به نحوهٔ گوش دادنمان به دیگران رنگ می‌دهد. تجربیات، ارزش‌ها و زندگی عاطفی ما و این‌که چگونه خودمان و دیگران را می‌بینیم، هر بحثی را شکل می‌دهد؛ از صحبت در مورد این‌که چه کسی بچه‌ها را از مدرسه بردارد تا این‌که می‌خواهیم در محل‌کار دیگران با ما چه رفتاری داشته باشند. در این کتاب خواهید آموخت که چرا برخی افراد می‌توانند حرف‌های خود را به راحتی به دیگران بفهماند و حرف‌های دیگران را به‌وضوح درک کنند، درحالی‌که برخی دیگر از داشتن چنین توانایی‌هایی عاجزند. دوهینگ با داستان‌سرایی‌اش به خوانندگان نشان می‌دهد که چگونه می‌توانند این سه مکالمهٔ مهم را تشخیص دهند و نکات و مهارت‌هایی را به شما می‌آموزد که بتوانید مکالمات خود را هر چه موفقیت‌آمیزتر هدایت کنید. در انتهای کتاب ابرتعامل‌گرها چارلز دوهینگ درسی ساده اما قدرتمند به خوانندگان خود می‌دهد و آن این است که ما می‌توانیم به راحتی با هر کسی که می‌خواهیم ارتباط برقرار کنیم.

فصل یکم: اصل تطبیق
راهنمایی برای بهره‌جستن از این مفاهیم
فصل دوم: هر گفت‌وگویی یک مذاکره است
راهنمایی برای بهره‌جستن از این مفاهیم
فصل سوم: معجزهٔ شنیدن
فصل چهارم: چگونه هیجاناتی را بشنویم که هیچ‌کس با صدای بلند ابرازشان نمی‌کند؟
فصل پنجم: برقراری ارتباط در میانهٔ تعارض
راهنمایی برای بهره‌جستن از این مفاهیم
فصل ششم: هویت اجتماعی ما جهانمان را شکل می‌دهد
فصل هفتم: چگونه می‌توانیم فضایی امن برای گفت‌وگوهای دشوار بسازیم؟
سخن پایانی

• کتاب کلمات جادویی اثر جونا برگر نویسندهٔ پرفروش نیویورک تایمز و استاد دانشگاه پنسیلوانیا است. نویسنده در این کتاب نگاهی درونی به علم جدید زبان و چگونگی استفاده از آن انداخته است و به خواننده نشان می‌دهد چطور می‌تواند با کمک چند کلمهٔ جادویی بر دیگران تأثیر بگذارد. او در این کتاب ابزار قدرتمند و تکنیک‌های عملی‌ای را در اختیارتان می‌گذارد که می‌توانید با کمک آن‌ها به راحتی مشتریان را متقاعد کنید، یک تیم را تشویق کنید یا دیدگاه کارمندان یک سازمان را تغییر دهید.

• کتاب مرزها و رابطه‌ها اثر ملیسا اربن نویسندهٔ پرفروش نیویورک تایمز و بنیانگذار شرکت هول‌ثرتی است. نویسنده  سعی دارد در این کتاب به شما نشان دهد چگونه با مرزگذاریِ درست، زندگی آسوده‌تری داشته باشید. اربِن با گفتن داستان‌های جذاب، سال‌ها تحقیق و تجربهٔ شخصی به شما کمک می‌کند نیازهای خودتان را شناسایی کنید، یادتان می‌دهد به‌نحوی مؤثر با دیگران ارتباط برقرار کنید. کتاب حاضر روابط، عزت‌نفس و اعتمادبه‌نفس شما را متحول می‌کند.