تخت خورشید

انتشارات ماه و پری منتشر کرد :
.... دالان های سرد و مخفی منتهی به دروازه ی فرعی و کوچک شهر را طی می کرد دو سربازی که مزدورش بودند او را از راه های مخفی پیش می بردند سربازان دیگر او را می دیدند ولی دم فروبسته بودند و گویی چیزی نمی دیدند بیرون از دروازه های شهر زنی پیچیده در زره و شنلی سیاه با دو محافظ کنار اسب هایشان ایستاده بودند یاریز «جلوی زن کرنشی تمام کرد و گفت بیایید بانوی من باید عجله کنیم زن و محافظانش به راه افتادند ولی یاریز :گفت دو محافظتان باید همینجا منتظر بمانند.
دو سرباز دست به شمشیر بردند ولی زن دستور داد شمشیرها را غلاف کنید همان جا به انتظار ما بایستید پس زن فرمانده اطراف را نگاه کرد و صدایی سوت مانند از میان لب هایش بیرون داد زن دیگری که مخفی شده بود از پشت صخره ای بیرون آمد. «یاریز» جلوی او نیز کرنش کرد ....
فروشگاه اینترنتی 30بوک