خانواده نیک اختر (پالتویی)

(0)

1,800,000ریال

1,620,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
419

علاقه مندان به این کتاب
4

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب خانواده نیک اختر

انتشارات فرهنگ معاصر منتشر کرد:
خانم بدری نیک اختر با تلفن با خواهرش ملیحه مشغول صحبت است. برای اینکه بتواند ضمناً به آرایش ابروها جلوی آینه ادامه بدهد، بلندگوی تلفن را به کار انداخته است. در نتیجه صدای ملیحه نیز شنیده می شود. خانم بزرگ، مادر بدری، در سمت دیگر اتاق نشیمن با چادر نماز سر سجاده نشسته است. نماز را تمام کرده تسبیح می اندازد و کتاب دعا میخواند.
فروشگاه اینترنتی 30 بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب خانواده نیک اختر اثر ایرج پزشک‌زاد

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

خانواده نیک‌ اختر از سایت گودریدز امتیاز ۳.۱ از ۵ را دریافت کرده است.

معرفی رمان خانواده نیک اختر:

خانواده نیک اختر اثری طنز در قالب نمایشنامه از ایرج پزشکزاد نویسنده، تاریخ‌نگار و طنزپرداز مشهور ایرانی است که با کتاب «دایی‌جان ناپلئون» در ایران به شهرت رسید. این کتاب اولین‌بار در مرداد سال ۱۳۸۰ منتشر شد و دربارهٔ مهاجرت یک خانوادهٔ ایرانی به غرب است. داستان خانواده نیک اختر نیز مانند دیگر آثار پزشکزاد، طنزی نیشدار و فوق‌العاده شیرین و همچنین روایتی تلخ از آنچه است که به نوعی بین معدودی از خانواده‌های مهاجر ایرانی در خارج از کشور می‌گذرد.

چرا باید رمان خانواده نیک اختر را بخوانیم؟

ایرج پزشکزاد در این رمان به تبیین مسائل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران پرداخته است و تصویری تقریباً واقعی از زندگی خانواده‌های ایرانی که تصمیم گرفتند پس از انقلاب ایران مهاجرت کنند را به تصویر کشیده است. رگه‌های حقیقت و واقعیت در داستان از آنجا بیشتر خودنمائی می‌کند که بدانیم نگارنده بیش از نیمی از عمرش را در خارج از کشور گذرانده و طبعاً نیش و کنایه‌هایش به وضعیت خانواده‌های مهاجر را با آگاهی از وضعیت این خانواده‌ها در خارج از کشور نوشته است.

جملات درخشانی از کتاب خانواده نیک اختر:

«خانم بدری نیک‌اختر با تلفن با خواهرش ملیحه، مشغول صحبت است. برای این که بتواند ضمناً به آرایش ابروها جلوی آینه ادامه بدهد، بلندگوی تلفن را به‌کار انداخته است. در نتیجه صدای ملیحه نیز شنیده می‌شود. خانم‌بزرگ، مادر بدری، در سمت دیگر اتاق نشیمن با چادر نماز سر سجّاده نشسته است. نماز را تمام کرده تسبیح می‌اندازد و کتاب دعا می‌خواند.
بدری... نه خواهر، گمان نکنم، بانک خیلی فشار آورده، یعنی اگر تا آن موقع نتوانیم خودمان مشتری پیدا کنیم، باید خانه را تخلیه کنیم بدهیم دست بانک که خودش بفروشد و طلبش را بردارد. اما، محمود را که می‌شناسی، می‌گوید درستش می‌کنم. می‌گوید هیچ بانکی زورش به من نمی‌رسد. یعنی می‌خواهد خودش مشتری پیدا کند که کار به حراج نکشد، چون به اعتبارش لطمه می‌خورد. 
ملیحه: نمی‌شد آن یکی آپارتمانتان را بفروشید و قرض بانک را بدهید؟
بدری: آن آپارتمان که می‌دانی مستأجر دارد. آپارتمان با مستأجر را هم اگر بخرند نصف قیمت می‌خرند. 
ملیحه: تکلیف خانهٔ تهران هم که توقیف کرده‌اند معلوم نشد؟»

«نیک اختر: این‌ها را نگفته طوری دستشان دراز است که انگار ارث پدرشان را طلب دارند. همین امشب یکی آمده که بله، آقای نیک اختر، یک گروهبان سابق ارتش هست که باید قلبش را عمل بای پاس بکند، اگر که افراد خیّر همت کنند می‌شود  کمکش کرد. بگو آخر گروهبان ارتش به من چه؟ بابام ارتشی بوده؟ ننه‌ام ارتشی بوده؟... چرا این تیمسارها خرجش را ندهند؟
اصلاً گروهبان پنجاه شصت ساله عمرش را کرده ولش کنند به امید خدا!
بدری: وای خدا مرگم بده، محمود! این حرف‌ها را نزن، یک بلائی سر بچه‌هامان می‌آید. نذر سلامتی بچه‌ها یک چیزی بگذار کف دستشان.
نیک اختر: مگر من ضامن بهشت و دوزخ مردمم؟ اصلاً از همان آقا، که من به چشمش بط توفان شده‌ام، می‌خواهم بپرسم مگر بط، توی توفان آن بط‌های کج و کوله و مردنی را قلمدوش می‌کند می‌برد به ساحل؟»

 «نیک اختر: یک چای دیگر؟ 
خان‌عمو: نه، مرسی. امروز بدری خانم و خانم بزرگ چی شدند؟ ففر چی شد؟
نیک اختر: ففر که هنوز خواب است. آن‌ها هم صبح زود صبحانه خورده‌اند. البته خانم بزرگ صبحانهٔ اولش را خورده. چون یک صبحانهٔ دومی هم هست که وقتی بچه‌ها از خواب بیدار می‌شوند با آن‌ها میل می‌کند.
خان‌عمو: بگو ماشالله! می‌توانی خانم محترم را که سایه‌اش را روی سر خانواده‌ات انداخته، مفت و مسلم واسه خاطر یک صبحانهٔ اضافه بی‌قابلیت چشم بزنی؟
نیک اختر: نه، خاطرت جمع باشد. مادرزن من چشم بخور نیست.
خان‌عمو: به هرحال تو باید روزی صد هزار بار خدا را شکر کنی که یک همچو مادرزنی نصیبت کرده.
نیک اختر: شکرش را می‌کنم. اما مگر مادر زن‌های دیگر...
خان‌عمو: ابداً مقایسه نکن! خانم مادر زن تو تک است. اولاً خودش درآمدی دارد و سربار زندگی تو نیست. ثانیاً یک مقداری به کارهای خانه کمک می‌کند. ثالثاً با نماز و روزه و عبادت و دعا، آسیب و بلای آسمانی را که بر اثر سیئات اعمال تو به طرف این خانه سرازیر می‌شود از خانه دور می‌کند، رابعاً نصف صحبت بدری خانم را که تو باید به حکم وظیفهٔ شوهرش گوش می‌کردی، گوش می‌گیرد و خامساً مثل مادر زن‌های دیگر گوش ندارد که غرولند دادماش را بشنود. یک همچو سوپرمادرزنی میلیون می‌ارزد.»

خلاصهٔ رمان خانواده نیک اختر‌:

این رمان داستان خانوادهٔ نیک اختر است؛ خانواده‌ای به‌ظاهر روشنفکر است که پس از انقلاب به آمریکا مهاجرت می‌کنند. نویسنده در ابتدای کتاب با تعریف داستان‌های مختلف از این خانواده، شما را با شخصیت‌های داستان آشنا می‌کند. محمود و بدری پدر و مادر خانواده هستند و به تصور خودشان در دستهٔ روشنفکرانی جای می‌گیرند که از کشورشان تبعید شده‌اند. آن‌ها دو فرزند به نام‌های فرهاد و فرشته دارند. فاطی خدمتکار جوان آن‌هاست که تحصیلکرده وبسیار بافرهنگ است و نسبت به سایر اعضای خانواده شخصیت موجه‌تری دارد. مادربزرگ و خان‌عمو و فرزاد نیز شخصیت‌های دیگر داستان هستند که گاهی مکالمات بین آن‌ها و اعضای خانواده را در رمان خواهید خواند. خان‌عمو همکلاسی آقای محمود نیک اخیر است که مدتی برای تفریح به آمریکا آمده و مهمان خانوادهٔ آن‌ها می‌شود. این رمان در قالب نمایشنامه نوشته شده و شما بیشتر مکالمات بین شخصیت‌های رمان را می‌خوانید و نویسنده کمتر به توصیف محیط اطراف، مکان‌ها و شخصیت‌ها پرداخته است. در خلال همین گفت‌وگوهاست که داستان رمان پیش می‌رود و شما شاهد رمانی هستید که در قالب طنز تلخ نوشته شده است.

اگر از خواندن کتاب خانواده نیک اختر لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتاب دایی‌جان ناپلئون اثر دیگری از ایرج پزشکزاد نویسنده و طنزپرداز ایرانی است. این کتاب معروف‌ترین اثر این نویسنده است که تبدیل به یک سریال تلویزیونی شد و همین سریال به شهرت رمان افزود. این رمان داستانِ عشق ناکام نویسنده است که در نوجوانی عاشق دختری هم‌سن خودش شده بود. نویسنده در این کتاب شخصیتی به نام سعید را به تصویر کشیده که عاشق دختر دایی خود لیلی شده است. سعید به همراه دایی‌جان ناپلئون و چند خانوادهٔ دیگر در باغی بزرگ زندگی می‌کند و شما در این کتاب ماجراهای این عشق و خانواده را می‌خوانید.

• کتاب ماشالله خان در بارگاه هارون‌الرشید اثر دیگری از ایرج پزشکزاد نویسنده و طنزپرداز ایرانی است. این کتاب اولین‌بار در مجله «اطلاعات جوانان» منتشر شد و داستان ماشالله خان دربان بانک است. این شخصیت تحت تأثیر کتب تاریخی دوران هارون‌الرشید قرار می‌گیرد و ذهنیتش از رفتارهای اطرافیان نسبت به خودش را در آن زمان حس می‌کند و آرزو می‌کند کاش در دوران خلیفهٔ بغداد به دنیا آمده بود.

دربارۀ ایرج پزشکزاد‌: نویسنده و طنزپرداز

خانواده نيک اختر

ایرج پزشکزاد نویسنده و طنزپرداز ایرانی در 1305 به دنیا آمد و در 1400 درگذشت. پزشکزاد بیش از شصت‌سال نوشت اما بیشتر به‌خاطر نوشتن رمان «دایی‌جان ناپلئون» به شهرت رسید. درواقع تبدیل شدن این کتاب به یک سریال تلویزیونی بسیار بر شهرت رمان دامن زد. پزشکزاد در ایران و فرانسه به تحصیل در رشتهٔ حقوق پرداخت و به مدت چند سال در ایران به قضاوت در دادگستری مشغول بود و پس از آن در وزارت امورخارجه مشغول به کار شد. او نویسندگی را از اوایل دههٔ 1330 آغاز کرد و برای مجله‌های مختلف داستان‌های کوتاه را ترجمه می‌کرد. او همچنین مدتی طنز‌نویس ستون «آسمون و ریسمون» در مجلهٔ فردوسی بود. او در سال 2014 برندهٔ جایزهٔ بیتا شد. از دیگر آثار طنز او می‌توان به «ماشاءالله‌خان در بارگاه هارون‌الرشید» و «گلگشت خاطرات» اشاره کرد.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی