

جایی که فقط خودمان می دانیم
انتشارات مون منتشر کرد:
«بعد از آن واقعه تصمیم گرفتم آن روز را با او بگذرانم. اما از شما چه پنهان از لحظهای که دیدمش مجذوبش شدم برایم فرقی نداشت ستاره کی پاپ است یا نه. چون حس خاصی بین ما وجود داشت. به عنوان یک پسر هم دلواپسش بودم و هم کنجکاو با دلسردی نفسش را بیرون داد، اما حالا انگار آرامتر بود. صحنه حمله مردم به لاکی من را تحت تأثیر قرار داده بود آن حس حمایتی که امروز نسبت به او داشتم به عنوان آدم مشهوری که میتوانست مرا به خواستههایم برساند تبدیل به چیز دیگری شده بود.»
داستانی از تلاشها، آرزوها، ترسها و اضطرابهای خواننده جوان اما مشهوری که حق ندارد اشتباه کند او باید تمام توان خود را به کار بگیرد تا همه چیز به بهترین شکل طبق برنامه ریزیهای مدیربرنامه و تیمش پیش برود و در سمت دیگر روایت زندگی پاپاراتزی سرکشی که در پی پیدا کردن خود به شکل مخفیانهای کار در دفتر روزنامه را آغاز کرده است. این دو به طور تصادفی در هتلی مجلل یکدیگر را ملاقات میکنند؛ ملاقاتی که برخلاف احتمالات به عشق منجر میشود.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
معرفی کتاب جایی که فقط خودمان میدانیم اثر مورین گو
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
جوایزی که کتاب جایی که فقط خودمان میدانیم از آن خود کرده است:
• کتاب منتخب بازفید برای نوجوانان
معرفی رمان جایی که فقط خودمان میدانیم:
واکنشهای جهانی به رمان جایی که فقط خودمان میدانیم:
«جایی که فقط خودمان میدانیم فراتر از یک داستان عاشقانه بین دو نوجوان کرهای و آمریکایی است. در قلب آن، این است که چگونه باید اشتیاق خود را کشف کنید و باور کنید رویای شما ارزش دنبالکردن دارد. این است که به اندازهٔ کافی شجاع باشید تا خود واقعی خود را در آغوش بگیرید و کاری را انجام دهید که باعث میشود شما خوشحال باشد. این یک پیام زیبا و مهم برای خوانندگان است.» - پاپ کالچریست
«یک داستان سریع، سرگرمکننده، طنز با شخصیتپردازیهای تخصصی که این کتاب را به خواندنی سبک و رضایتبخشی تبدیل کرده است و شما را وارد دنیای ستارههای هنگکنگ و کیپاپ میکند. این کتاب جذاب و شگفتانگیز است.» - کایرکاس ریویوز
«اگر به دنبال کتابی شاد و سرزنده هستید، جایی که فقط خودمان میدانیم انتخابی عالی خواهد بود.» - کازموپولیتن
چرا باید رمان جایی که فقط خودمان میدانیم را بخوانیم؟
جملات درخشانی از کتاب جایی که فقط خودمان میدانیم:
«آنها در تمام تمرینها همپای من زحمت میکشیدند، با این تفاوت که در انتها از افتخاری که سهم من بود چیزی نصیبشان نمیشد. قدردانی من سخاوتمندانه به نظر میرسید، اما چیزی غیر از این هم انتظار نمیرفت. ستارههای کِیپاپ همیشه باید قدردان میبودند. پرفورمرها هم متقابلاً تعظیم و تشکر کردند. همگی خیس از عرق بودند و بهشدت خسته. یکی از آنها به اسم جین چشمک زد و گفت: «ترکوندی لاکی! رسماً پابهپای من حرکات رو اجرا کردی.» لپهایم گل انداخت. جین تودلبرو بود. البته حس خاصی به او نداشتم؛ مثل اکثر پسرهایی که در زندگیام بودند. با خندهای عصبی جواب دادم: «همین روزها یاد میگیرم بعدِ اون چرخش توی هوا چطوری فرود بیام.» همگی جمع کردند و به هتلهایشان رفتند. با حسرت تماشایشان کردم. حتماً قرار بود در اتاقی دور هم جمع شوند و نودل لیوانی بخورند. من حال نداشتم. پاهایم داشت خرد میشد. دوباره روی صندلی ولو شدم.»
«روزهای اول، دلم میخواست هرکسی را که برای دیدنم در صف میایستد، بغل کنم و با او حرف بزنم. اما هرچه طرفدارانم بیشتر میشد، تصویری که از آنها در چشمانم ثبت میشد کلیتر و مبهمتر بود. برخلاف میلم تلاش میکردم جوابهایی خشکوخالی تحویلشان دهم. به مردم پابهسنگذاشتهای با لبخند گفتم: «ممنون که اومدین.» و پوسترش را با یک ماژیک شارپی مشکی نوکپهن امضا کردم. فقط سر تکان داد و ارتباط چشمی برقرار نکرد. اما وقتی پوسترش را پس میدادم دستهایمان به هم خورد، مرد آمد نزدیکم. میتوانستم بوی غذایی را که خورده بفهمم و گرمای بدنش را احساس کنم. بی هیچ معطلی، رِن او را با سردی به عقب راند. دوباره با شرمندگی به مرد لبخند زدم، هر چند که داشتم پس میافتادم. با اکثر طرفداران مرد هیچ مشکلی نداشتم. اما در این بین گروهی بودند که بیش از حد هیجانزده میشدند و بدنهای عرقگرفتهشان را به زور نزدیک میکردند. وحشت میکردم، اما در این مواقع هم باید همچنان باوقار و مهربان رفتار میکردم. همیشه باید قدردان میبودم. بالاخره صف تمام شد. ایستادم، تعظیم کردم و برای هوادارانی که تشویق و گریهوزاری میکردند، دست تکان دادم.»
خلاصهٔ رمان جایی که فقط خودمان میدانیم:
اگر از خواندن کتاب جایی که فقط خودمان میدانیم لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• کتاب دیگرستان اثر گابریل زون رماننویس و فیلمنامهنویس آمریکایی است. این کتاب داستانِ دختری پانزدهساله به نام لیز است که پس از تصادف با یک ماشین میمیرد و سر از دیگرستان در میآورد؛ جایی که آدمها سنشان را برعکس زندگی میکنند تا 7 روزه شوند و دوباره بهعنوان نوزاد متولد شوند اما لیز حاضر نیست با این سرنوشت خود کنار بیاید و تنها زندگیای که تابهحال شناخته رها کند و زندگی جدیدش را در آغوش بگیرد.
دربارۀ مورین گو: نویسندهٔ کرهای-آمریکایی

شاید بپسندید













