نظر خود را برای ما ثبت کنید
نشر برج منتشر کرد:
«رازهای سربهمهر مثل دینامیتهایی هستند که آدم زیر تخت قایم میکنه. سالها همهچیز به خوبی و خوشی میگذره، اما جرقه هر لحظه ممکنه از یک جایی سر برسه.»
ناژا اینجا در یکی از دورافتادهترین روستاهای الجزایر با سه دختربچهی قدونیمقد تنها مانده است. سکهی شانس به نامشان زده و سعید را برای کار بردهاند به یکی از کارخانههای اتومبیلسازی فرانسه. پس از سالها دوری بالأخره سعید دستش به دهانش رسیده و خانواده را به پاریس میبرد و ناژا رسیده و نرسیده دوقلو آبستن میشود! اما سیرکردن شکم هفت نفر از سعید برنمیآید.
ناژا روی آرامش را نخواهد دید و منحنی در حال سقوط حقیقت رهایش نمیکند؛ حقیقت آمیخته به دروغ و پنهانکاری.
خورشید تلخ داستانی است پراتفاق و بافتهشده از ظلم و دروغ؛ روایتی از زندگی سه نسل و رؤیاهای بربادرفتهی مهاجران. لیلیا حسن داستان زنانی را میسازد که رؤیاهایشان در آن مجتمعهای مسکن ارزانقیمت پاریس بر باد میرود.
خورشید تلخ از سایت گودریدز امتیاز ۴.۱ از ۵ را دریافت کرده است.
خورشید تلخ از سایت آمازون امتیاز ۴.۳ از ۵ را دریافت کرده است.
خورشید تلخ داستانی تاریخ و دومین رمانِ لیلیا حسن نویسندهٔ فرانسوی است که در سال ۲۰۲۱ منتشر شد. نویسنده در این رمان به موضوع ادغام جمعیتهای الجزایری در جامعهٔ فرانسه بین اوایل دههٔ ۶۰ تا پایان دههٔ ۸۰ میپردازد. خورشید تلخ داستانی پُر اتفاق و بافته شده از ظلم و دروغ است و نویسنده به طرز ماهرانهای روایتهای شخصی، تحلیلهای تاریخی و تفسیرهای سیاسی را به هم میبافد تا داستان زندگی سه نسل و رؤیاهای بربادرفتهٔ مهاجران را به تصویر بکشد.
«ابهام، خشونتی که بر زنان روا داشتهاند، فقر، سکوت، دروغ و بیماری ایدز پاسخی است به تمام آن رؤیاهایی که زنی مهاجر و خانوادهاش در ذهن ساختهاند. اینجا سر همه کلاه رفته است.» - محمد آیساوی، فیگارو لیترر
کاوشی تکاندهنده و روشنگر از روابط پیچیدهٔ بین فرانسه و مستعمران سابق آن در شمال آفریقا به ویژه الجزایر را در این رمان خواهید خواند. برای هر کسی که به مطالعات پسااستعماری، تاریخ فرانسه یا میراث ماندگار استعمار علاقه دارد، این کتاب روایتی خواندنی، ارزشمند و قابل تأمل است.
«پیش از هر چیز، نوری سفید... شهری عریان و خرابههای خاموش. ورودیِ ویلاها با کاشی سنگفرش شده بود. ویلاهایی که دیگر چیزی جز چند دیوار نبود. حوضها از مدتها قبل بیآب مانده بود. ارواح در خرابههای جمیلا خانه کرده بودند و بچهها این را میدانستند، اما هر تابستان سروکلهشان پیدا میشد؛ از معبد ونوس میگذشتند، در کوچههای شهر باستانی شلنگتخته میانداختند و مجسمهها را از خواب مرگ بیدار میکردند. آنها در این واحهی سنگی، میان کوههای اورِس، در جلد شخصیتهای خیالی فرومیرفتند. صحنهی آمفیتئاتر رومی به عرصهی نبردشان بدل میشد، سندلهایشان به روی زمین کشیده میشد و روی سنگریزهها میلغزید. گاهی دوئلهایشان ساعتها به درازا میکشید تا جایی که قربانیان کوچک این برادرکشیها از درازکشیدن روی زمین خسته شوند. بعد، یکی از آنها درحالیکه یک لشکر از زنده-مردهها را علیه گلادیاتور فاتح میشوراند، فریاد میکشید: «نوبت توست بمیری عادل!» بدین ترتیب، دور اول بازی تمام شده بود و بازی دیگری شروع میشد. آن روز، درحالیکه چوبهای ماهیگیری دستسازی از شاخه و نخ قلاب در دست داشتند، به هر سو میدویدند. فریادهایشان بهسمت کوه فرجیوه اوج میگرفت و عقابها با پرواز در اطرافشان به آن پاسخ میگفتند. برای لحظهای، سکوت ژرفنای بیشتری یافت. مارمولکی به پشت صخرهای آهکی لغزید و پرندهها گریختند. آسمان آهستهآهسته با رنگهای خرابهها در هم میآمیخت: مهآلود و اُخرایی. شاخهها و برگها کلاف سردرگمی در دست باد بودند. سونیا دست خواهر بزرگش را که خمیازه میکشید و تندتند پلک میزد گرفت. هوا سنگین شده بود. وقت برگشتن بود.»
«ناژا تصور میکرد همهچیز در فرانسه راحتتر خواهد بود. در قایقی که او را از الجزیره به مارسی میبرد، خرماهایی را که برایش مانده بود به پرندهها داده بود؛ درحالیکه ایمان داشت فرزندانش دیگر هیچ کمبودی نخواهند داشت. افق پیش رویش باز بود و زندگی واقعی او داشت شروع میشد. پیش از این، بارها به فرانسه فکر کرده بود؛ به اینکه آنجا فراوانی و رفاه در انتظارش خواهد بود، اما خیلی زود، از توقعش کاسته بود. آپارتمانشان در طبقهی سوم و آخر یک ساختمان فرسوده قرار داشت. یک اتاق بیشتر نداشتند و سالنی کوچک که مجهز به یک ظرفشویی بود. گذشته از همهی اینها، شوهرش دیگر آن آدم سابق نبود. ناگهان پیر شده بود؛ چشمهایش آنقدر تیره و اندوهگین شده بودند که دیگر رنگ سابق را نداشتند. اینها نتیجهی سالها کار بیوقفه در کارگاههای خَمکاری کارخانه بود. سعید طی این سالها در حلبیآباد زندگی کرده بود، بعد در گرمخانههایی که مخصوص کارگران مهاجر است یا خوابگاههایی که در آن شش هفت کارگر بدون اینکه خلوتی داشته باشند، در هم میلولند. این مردان که به آنها صرفاً به چشم ابزار کار نگریسته میشد، از خانواده و لذتهای زندگی محروم بودند. خیلی از آنها از سر ناچاری به الکل پناه میبردند. زنها در بدو ورودشان به فرانسه، قربانی سرخوردگیهای جنسی شوهرانشان میشدند. ناژا باردار شد.»
«اِو هر چهارشنبه میآمد. هر بار، لباسهایی را که دیگر نمیپوشید برایش میآورد. لباسهایی که ناژا هرگز نمیتوانست به تن کند: پیراهنهای شب، بلوزهای کوتاهی که شکم برجستهاش را نمایان میکرد... بعد تمام بعدازظهر را به امتحانکردن لباسها میگذراندند. اِو موهای مجعد قهوهای و بلند ناژا را مرتب میکرد و دور سرش روبان میبست. با مداد سیاه، چشمهایش را آهویی میکرد. «تو شبیه این بازیگر ایتالیاییه هستی. کلودیا کاردینال. عکسش رو برات میآرم. قیافهی جفتتون بانمک و شیرینه؛ و این حلقهی تیرهی زیر چشمهات که دوستش نداری، اما تمام جذابیت بازیگرهای بزرگ رو میسازه... خستگیات زیباترت کرده، ناژا. باید یاد بگیریم ردّپای گذشته رو دوست داشته باشیم؛ چینوچروکهایی که درست مثل اشک از یک شخصیت اندیشناک نشون دارند و ردشون رو روی پیشونی میگذارند. چهرههایی که بیشتر پیر میشن، یعنی زندگی کردهاند. من مثل مامانم پیر میشم که چینوچروکهاش چیزی جز پیری صرف نبود؛ پیری تلخ و عبوس زنی که بدنش رو از ترس پیری و تسلیمِ حتی یک سانتیمتر پوستش به مرگ، مدام عذاب داده. من از این تبارم و عاقبت هم مثل مامانم خواهد شد؛ روی یک تختِ پوشیده از ملافههای سفید، این زمین رو در یک خواب بیرؤیا ترک میکنم.» اِو مهارت خاصی در بیان مسائل بزرگ و زیبا با لحنی سبک و طبیعی داشت. بعد موضوع را با حرکت سریع شانهاش عوض میکرد.»
لیلیا حسن در این کتاب داستان زنانی را تعریف میکند که رفتارشان با سنتهای کشورشان مغایرت دارد. او دوستی زنان شهری را زنده کرده است که هفتهای یک بار برای فرار از اقتدار شوهران خستهشان کنار یکدیگر جمع میشوند. نویسنده ماهرانه وضعیت روحی این نسل از زنان الجزایری را به تصویر کشیده است که تابع اقتدار مردانه و احترام به سنتهای کشور خود هستند. ناژا شخصیت اصلی این رمان زنی دوست داشتنی، همسر و مادری فداکار است. سنگینی یک تراژدی با تولد آخرین پسرش بر وجود و تاریخ خانوادهٔ او سنگینی میکند. دخترانش مریم و سونیا سعی میکنند از سرنوشت زنان الجزایری یعنی ازدواج از پیش تعیینشده فرار کنند. مریم اولین کسی است که درگیر این ماجرا میشود و سونیا را وادار میکند تا رسیدنش به سن بلوغ را پنهان کند. نور کوچکترین و سرکشترین دختر این خانواده و فرزند محبوبِ سعید است که با این وجود همیشه سخت مورد قضاوت او قرار میگیرد.
در پایان دههٔ ۱۹۵۰، ناژا از زمانی که همسرش سعید برای کار در فرانسه در منطقهٔ الجزایر در یک کارخانهٔ اتومبیلسازی استخدام شد، سه دخترش را به تنهایی بزرگ کرده است. در فصل اول شما ماجرای این زن قوی را خواهید خواند که بزرگترین ترسش این است که همسرش نیز مانند برادرشوهرش هیچگاه برنگردد و او را با ۳ فرزندش تنها بگذارد. اما چندین سال بعد با تبدیل شدن به کارگری ماهر، سعید میتواند تمامی خانوادهاش را به پاریس ببرد. در آنجا ناژا باردار میشود اما شرایط زندگی به آنها اجازه نمیدهد که بخواهند این بچه را نگه دارند...
• کتاب شتابان زیستن اثر بریژیت ژیرو نویسندهٔ فرانسوی است که در الجزایر به دنیا آمده است. او در این کتاب بر روی زندگیاش پس از حادثهٔ موتورسیکلت تمرکز کرده است که در آن همسرش را از دست داد. او در این کتاب سؤال میکند که آيا واقعاً چیزی به نام شانس وجود دارد یا اینکه سرنوشت مسیر زندگی ما را تعیین میکند. این کتاب در سال ۲۰۲۲ برندهٔ جایزهٔ گنکور شد.
• کتاب مرشد ارواح اثر املی نوتومب نویسندهٔ فرانسوی و روایتی از این نویسنده از درکِ پرندگان و پرواز است. او روایت ناداستانِ خود را از قصه دُرنای افسانهای آغاز میکند. درنایی که در قالبِ زنی زیبا از پرهای هود و خونش تاروپود میتند تا به مردی که او را نجات داده ثروت برساند.
لیلیا حسن نویسنده و روزنامهنگار فرانسوی در ۱۹۹۱ به دنیا آمد. او برای سومین رمانش با عنوان «پارانویا» برندهٔ جایزهٔ Renaudot des lycéens شد. لیلیا حسن پس از تحصیل در رشتهٔ ادبیات در برنامهٔ آکادمی جهانی در سال ۲۰۱۲ شرکت کرد و سپس در سال ۲۰۱۳ به مؤسسهٔ مطبوعاتی فرانسه پیوست و در سال ۲۰۱۵ فارغالتحصیل شد. او در سال ۲۰۱۴ برندهٔ پنجمین جایزهٔ سلامت و شهروندی براس ساخت بهترین مستند با وبکم دربارهٔ سرطان شد. در ژانویه ۲۰۱۸ او به یک شرکت تلویزیونی پیوست و در ابتدا در پشت صحنه کار میکرد و سپس به تیم ستون نویسان Quotidien پیوست. در سال ۲۰۱۹ او برای ژان پل گوتیه در هفتهٔ مد ۱۳ کار کرد. در طول انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۲ نویسندهٔ ستونهایی در روزنامه اسپانیایی اِلپاریس بود. او در ۲۱ ژوئیه ۲۰۲۲ از مؤسسه دانشگاه لندن در پاریس دکترای افتخاری ادبیات را دریافت کرد. در سال ۲۰۱۹ اولین رمان فانتزی او با عنوان «گالیمارد» منتشر شد و کتابش برای جایزهٔ «وکیشن» کاندید شد. دومین رمانش «خورشید تلخ» در ۲۰۲۱ منتشر شد که در آن به ادغام جمعیتهای الجزایری در فرانسه از دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ پرداخت. در سپتامبر ۲۰۲۱ آثارش برای فهرست پانزده کتاب انتخاب شده برای جایزهٔ «کنگور» قرار گرفت. در مارس ۲۰۲۲ لیلیا حسن چهل و یکمین جایزهٔ ادبی شهر کان را دریافت کرد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.