محاکمه گرشاسپ

انتشارات آيدين منتشر کرد:
افسانه ای است چنین که قرار بود دروازهٔ مرگ و در دوزخ به روی رویین تنان بسته باشد، ولی چنین نشد. پس جویندگان قدرت و جاودانگی، چشم خرد بر پاشنه آشیل و چشم اسفندیار افسانه بستند، خطا کردند و جفا دیدند.
برای خطای گناه پیکر گرشاسپ محاکمه ای در کار نبود، او نیز همچون دیگر رویین تنان به حکم ازلی محروم بودن بنی بشر از بیمرگی، برای مقاصد بزرگ ایزدان نبرد کرد و در چاه هدایت شده به دوزخ فرو افتاد.
گفتند که راه دوزخ با نیات خیر مفروش می شود.
روزی شفاعت عده ای از ایزدبانوان و ایزدمردان او را برای بهره گیری از حق و حقوق قانونی به بارگاه عدل بزرگ زماندار فرا خواند.
«زودتر از آنچه فکرش را بکنید خبر در دوزخ به گرشاسپ رسیده بود. پهلوان پیر شال کلاه کرده، گرز و شمشیر به کمربند چرمی بزرگش آویزان، سپر و توبره محبوب هیربدی اش را برداشت و همراه نگهبان به طرف بارگاه زماندار اعظم به راه افتاد...»
فروشگاه اینترنتی 30بوک