نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات یکشنبه منتشر کرد :
میز دو نفره نیویورک از آدم هایی می گوید که یا در نیویورک زندگی می کنند یا به گونه ای از این ابرشهر زیبا، رازآلود و در عین حال بی رحم سر در می آورند. ایمور تولز با طنز خاص خود از منظری منحصربه فرد هر روایت را بیان می کند و با چیره دستی کم نظیرش و پدیدآوردن درون مایه های متفاوت چرخش های داستانی نامنتظره و موقعیت های خلاقانه شما را غرق در دنیای شخصیت هایی باورپذیر و دوست داشتنی می کند. مهم نیست جوان اند یا پیر زن اند یا مرد ساده و بی ریا هستند یا دوز و کلک سوار می کنند، آن قدر جذاب و واقعی اند که دوست دارید در مسیر پرپیچ و خم رخدادها همپا و همراهشان شوید هرچند تولز از ساختارهای متعارف برای نوشتن بهره میگیرد و داستان های امروزی خود را به شیوه ی کلاسیک بزرگان ادبیات بیان می کند اما با خلاقیت نابش لحظه هایی بسیار جذاب، سرگرم کننده و ژرف پدید می آورد.
در داستان های تولز نه خبری از توصیف های دراز ملال آور است و نه رویدادهای بیش از اندازه اندوهناک و تراژیک، انگار به تماشای زندگی واقعی آدم ها ایستاده اید هر چند بخش هایی از زندگی ممکن است تلخ باشند اما بی گمان خیلی وقت ها می توان به مضحک بودن آن خندید جدی اش نگرفت و حتی با بهانه ای پیش پا افتاده لبخند زد و شاد شد.
وقتی پوشکین نان و شکر را به نشانه ی مدرک تلاشش رو کرد دید که همسرش آرواره هایش را به هم فشرد ابروانش را پایین آورد و دستانش را مشت کرد اما همان موقع که پوشکین منتظر بود اتفاق بدی رخ دهد، نگاه همسرش تغییر کرد. ناگهان کشمکشی درون ایرینا شکل گرفت. کشمکش میان ناکامی همسرش در انجام دادن سه کار ساده از یک سو و کاستی های ضمنی کمونیسم از سوی دیگر اگر خشمش را سر پوشکین خالی می کرد به گونه ای معنایش این نبود که ایستادن در صف برای به دست آوردن نان و شکر و شیر را شیوه ای غیر قابل قبول به شمار می آورد؟ اگر توی سر شوهرش می کویید این طور نبود که انگار توی سر انقلاب میزند؟ گاهی اوقات یک به اضافه یک به سادگی دو نمی شود.
چند لحظه زندگی اسطوره های تیموتی را در نظر بگیرید. همین گوی در ابتدا روزنامه نگار بود و بعد هم در جنگ جهانی اول راننده آمبولانس شد و سپس به شکار شیر در دشت های آفریقا رفت. داستایفسکی چه؟ او را به خاطر عقایدش به سیبری تبعید کردند. متوجهید که نه به شکل استعاری با قطاری واقعی او را به سیبری واقعی فرستادند. حتی زمانی او را در برابر جوخه ی آتش قرار دادند و در دقیقه ی آخر تزار از مجازاتش چشم پوشی کرد. چطور آدم میتواند انتظار داشته باشد رمانی ممتاز و قابل اعتنا بنویسد وقتی نهایت بدبختی اش کوتاه کردن چمن های حیاط در فصل بهار، جارو کردن برگ های پاییزی و پاروکردن برف در زمستان بوده؟ چرا پدر و مادر تیموتی حتی به خودشان زحمت نداده بودند به الکل روی آورند یا طلاق بگیرند؟!
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.