

بچه آهو
انتشارات بیدگل منتشر کرد:
اگر حتی شده یک بار به چیزی مشکوک میشدی، اگر به ذهنت خطور میکرد که فقط یک بار، حتی یک لحظه، نگاهم کنی، واقعاً نگاهم کنی، با همان اشتیاقی که به بدنم نگاه میکردی، بدنی که حتی بهتر از خودم میشناختی، احتمالاً متوجه میشدی که ناخواسته چقدر آزارم دادی و به احتمال زیاد متوجه میشدی که سعی میکردم از رنج و عذاب مبهم اما بیامانی مطلعت کنم که با خاطرات بیپایانت به من میدادی...
بچهآهو داستان شکلگیری یک عفریت، یک هیولاست، داستانی دربارۀ اینکه چگونه مشقات و محنتهای متوالی، سردرگمکننده و نفرتزای قرن بیستم مجارستان _ و مهمتر از همه بحران ویرانگر فقر، بحران تبعیض طبقاتی و کینتوزی میان طبقات اجتماعی _ موجب برآمدن این هیولاها و عفریتها میشود. بچهآهو دستاوردی است بزرگ از نظر قیدوبند و تنگنای مفرط روایت؛ روایتی که در جستوجوی مفرّی است میان نیاز به حرفزدن و میل به سکوت. اِستِر دقایق زندگیاش و عواطف ژرفش را چند صد صفحه از ما پنهان میکند، و اینگونه باعث میشود خواننده با پوست و گوشت و استخوان ازخودبیگانگیِ او و بیزاری و بیگانگیاش از دیگران را احساس کند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
معرفی کتاب بچه آهو اثر ماگدا سابو
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
معرفی رمان بچه آهو:
واکنشهای جهانی به رمان بچه آهو:
«کتاب بچه آهو، روایت بیرحمانهای از استر اما به زبانی ساده و بسیار آرام است.» - نیک هلدستاک
«این کتاب داستانی از چگونگی ساختهشدن یک هیولا است و اینکه چگونه بحرانهای متوالی، سرگردانی و بیگانگی در تاریخ مجارستان قرن بیستم و مهمتر از همه بحرانهایی مانند فقر، نابرابری طبقاتی و نارضایتی، میتواند منجر به ساختن یک هیولا شود.» - مگان راکلین
«به سختی میتوان از میان رمانهای سابو یکی را برای خواندن انتخاب کرد که قویتر یا فراموشنشدنیتر باشند، اما کتاب بچه آهو در کناری ایستاده است. نهتنها به این دلیل که نمیتوان آن را زمین گذاشت، بلکه به این دلیل که مطالعهای دربارهٔ عشق، خیانت و تراژدیهای شخصی است که به واسطهٔ جنگ جهانی دوم در مجارستان بسیار حادتر شد.» - دونالد ریفیلد
چرا باید رمان بچه آهو را بخوانیم؟
جملات درخشانی از کتاب بچه آهو:
«وارد محوطهٔ خانه که شدم پایم گرفت به سطل زباله و سکندری خوردم و نیم ساعت بعد قوزکم دوباره ورم کرده بود. شام را توی تختخواب خوردم؛ گیزی مقداری لانگوش با خامهٔ ترش درست کرده بود. توی اتاقش دو تخت دارد، ولی فقط تخت خودش را آماده کرده بود و ما روی آن میخوابیدیم. عکس عروس یوستی روی دیوارِ بالای تخت است، و عروس خیلی کمسنوسال به نظر میرسد: نگاهش به پایین است، دسته گل مورْدِ کوچکی در دست دارد. نمیدانستم گیزی یوژی را کجا فرستاده، و نمیخواستم هم بپرسم. هیچکدام خوب نخوابیدیم ـ پای من زقزق میکرد و گیزی مدام پا میشد و کمپرس یخ را عوض میکرد. صبح رفت خواربارفروشی و به دکتر زنگ زد، و باقی ماجرا را هم که خودت میدانی. بعد از رفتن یورگا، گیزی برایم تاکسی گرفت. تا میدان همراهیام کرد ـ از آنجا تا سوآن صد متر بیشتر راه نیست. گلفروشها نشسته بودند بیرون ورودیِ محوطه؛ از من هم خواستند گل بخرم، ولی بعد رهایم کردند به حال خودم. باز هم سنجاق سرم را گم کرده بودم، به خاطر همین از خرازی چندتایی خریدم. از دروازه که بیرون رفتم، چشمم افتاد به درختی پر از شکوفه که از دیواری بالا رفته بود، و ایستادم.»
«وقتی تصمیم گرفتم کلیسا را ترک کنم، سخت بود که درد پوشیدن دوبارهٔ کفشهای گیزی را تحمل کنم؛ نتوانستم بندش را خوب ببندم ـ ولی جای نگرانی نبود، پایم آنقدر ورم داشت که بندش خودبهخود باز شد. رسیدم جلوی درِ ورودی، ولی نمیخواستم دوباره از جلوی بیگنونیا رد شوم، برای همین از درِ ضلع دیگر وارد شدم. امیدوارم با کسی که مرا میشناسد مواجه نشوم. حالا کفشها را درآوردهام و پابرهنه نشستهام روی زمین. نسیم ملایمی میوزد، آنقدری که برگ درختها تکان بخورد، سوسکی دارد کنارم راه میرود و حالا رسیده به انگشتهای پایم، سوسک قشنگ باریکی که بالهای آبیرنگ دارد. پدر اگر بود گونهاش را کالوسوما سیکوفانتا تشخیص میداد و هستهٔ هلویی را که کسی روی زمین انداخته بود از سر راهش برمیداشت و میگفت: «برو پی کارت، مسافر کوچولو.» اگر پدرم را میدیدی عاشقش میشدی. هیچوقت زیاد دربارهاش حرف نزدم. چون من کلاً زیاد حرف نمیزنم، نه دربارهٔ تو، نه دربارهٔ چیزهای دیگر؛ در بچگی آنقدر کمحرف بودم که هیچوقت یاد نگرفتم خیلی خوب حرف بزنم. چیزهایی که در رزومهام نوشتهام یک مشت دروغ است، همهٔ حرفهایی که مردم دربارهام میگویند دروغاند، بهقدری راحت چاخان میکنم که چاخانکردن میتوانست شغلم باشد.»
خلاصهٔ رمان بچه آهو:
اگر از خواندن کتاب بچه آهو لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• کتاب ابیگیل یکی دیگر از آثار مشهورِ ماگدا سابو نویسندهٔ مجارستانی است. داستان ماجراجویانهٔ این کتاب در مدرسهٔ دخترانه کالوینیست در طول جنگ جهانی دوم میگذرد. این کتاب داستان گینای چهاردهساله است که دختر ژنرالی نظامی است که بیتوجه به اعتراضهایش او را به مدرسهٔ شبانهروزی، جایی کیلومترها دورتر از بوداپست میفرستد.
دربارۀ ماگدا سابو: رماننویس مجارستانی

شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













